چهارشنه و پنجشنبه گذشته جلسات رونمایی یک کتاب شامل دو اثر حماسی درباره حماسه فتح قشم و هرمز جنگنامه کشم (سروده شاعری ناشناس) جرون نامه (سروده قدری) در سالن برق منطقه ای بندرعباس با حضور کارشناسان تاریخ و ادبیات ایران و البته نفراتی همیشگی و تکراری از هرمزگان برگزار شد . چون در اینباره و خیلی باره های دیگر سر رشته ای ندارم فقط چند نکته از حاشیه این جلسات را ذکر می کنم . حرف های جدی تر را در هرا می توانید بخوانید .
متاسفانه استقبال خوبی از این جلسات نشده بود . و البته نمی توان ضعف در اطلاع رسانی را هم دلیل اول آن دانست .دوستی می گفت من خودم شخصا به چهارصد نفر خبر داده ام از دانشجو گرفته تا استاد دانشگاه که از آنها فقط سه دانشجو آمده بودند. شاید حداقل اگر خود ما کمی قضیه را جدی تر می گرفتیم اوضاع بهتر می شد . البته بدون هیچ هماهنگی خاصی سی درصد از جمعیت مخاطب را وبلاگ نویسان هرمزگان تشکیل می دادند .
محققان و سخنرانان هرمزگانی (حبیبی - ملک - خطیبی زاده - رضایی و ...) متاسفانه نتوانستند همپای محققان مهمان پیش بروند و فقط جناب رضایی تا حدی حق مطلب را ادا کرد .
گزیده ای سخنان جناب حبیبی (که یا شعر بود یا شعار) : هرمزگان با هرم آفتاب جنوب و شرجی ملتهب دریا و تش باد داغ صحرا می زید و خم بر ابرو نمی آورد چرا که دریادل است و نگهبان همیشه بیدار حد و مرزهای ملک و دیارش و معتقد است که :
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
...
آقای ملک- استاد دانشگاه- هم اینقدر بیانش ضعیف بود که حال همه را گرفت بخصوص با جمله اولش : به نام خدا درس امروز را شروع می کنیم ./بهت حضار ، میهمانان و هئیت رییسه / درس امروز درباره ی ...! با خودم گفتم خدا کند برق برود یا یک اتفاق مثل زلزله ای چیزی ... بعد یادم آمد که اینجا سالن برق منطقه ای است برق کجا می تواند برود ... بالاخره سخنان ایشان هم با تذکرات اساتید در مورد کمبود وقت به سلامتی تمام شد .
ولی جالب تر از همه سخنان خطیبی زاده بود که در بین آن همه مقاله علمی بیشتر شبیه یک بلوف ناسیونالیستی بود . البته احترام ایشان بر همه واجب است شکی نیست ولی ...(هر چند احترامی هم برایش قائل نشدند ...که در پایان به آن می پردازم .)
علی رضایی و منصور نعیمی
نوبت به آقای رضایی که رسید کمی دلمان خوش شد . والبته ناگفته نماند مقاله ایشان هم مملو از احساسات لطیف بود . ولی به هر حال حرفهایی برای گفتن داشت .
شاید به جا ترین مقاله را احمد بازماندگان خمیری قرار بود در مورد بررسی منزلگاههای مسیر نیروهای صفوی به سوی قشم ارائه کند که نمی دانم چه شد که حرفی از او به میان نیامد در حالی که در اعلام برنامه ها نام او به چشم می خورد .
من که خیلی حالم گرفته شده بود رو کردم به هرا که : شما که اطلاعاتت از اینها در این باره بیشتر است چرا نمی روی حرف بزنی ؟ مکثی کرد و گفت شاید هنوز به آن اعتماد به نفس نرسیده ام .البته دیروز کمی حرف زدم ولی ... با ناراحتی گفتم یعنی ما کسی را نداریم بیاید و حداقل از خودمان حرف بزند؟
_چرا همین پسر را نگاه کن که پیرهن زرشکی پوشیده کارشناسی ارشد می خواند .سه سال است درباره ملوک هرمز تحقیق می کند و مقالاتش از خیلی از این دکتر های مهمان هم بهتر و جامع تر است ولی بیچاره او هم بی خبر بوده و در همین لحظات آخر من به او زنگ زدم که بیاید ...امثال او کم نیستند .
اما از بین مهمانان دکتر وثوقی یکی از مصححین کتاب و دکتر نوربخش خیلی با حال بودند . دکتر وثوقی که خود از اهالی لارستان است و به راحتی بندرعباسی حرف میزد و دکتر نوربخش هم بسیار فروتن بود و گاهی مثل یک بچه مدرسه ای با آن موهای سفیدش دنبال خطیبی زاده راه می افتاد که: آقا من یک سوال دارم !!! و یا وقتی با هرا حرف می زد : " شما به هر حال بومی این منطقه هستید و خیلی چیزها را بهتر از ما می دانید . نتیجه این افتادگی و روابط عمومی خوب هم در مقالات ایشان به خوبی مشهود بود .
صالح سنگبر
گل سر سبد برنامه شعر خوانی صالح سنگبر بود!!! و البته حرفهای کوتاهش هم : از همه چیز صحبت شد بجز مردم شناسی ، مساله هویت فرهنگی ما و بحران هویتی که گرفتارش هستیم .برای هویت هر قوم سه مولفه وجود دارد باورها ، تاریخ و زبان . زبان و گویش ما دارد به فراموشی سپرده می شود و این ما مردم را آزار می دهد :
زبون بندری ریشه ی جونن یه شاخه از همی فارسی زبونن
یتا حرف از قدیم هستن شوگفتن چه حاجت به بیون او ن چه عیونن
چکک شروند بندر شیون ایشه شوو مهتاب که دیریا دیدن ایشه
مه یاروم لوو تیو شروند اخونت گل اندومی که گل پیراهن ایشه
...
دلوم بی شهر بندر تنگ ابودن صفای بندری نیرنگ ابودن
زبون بندری از دست ارفتن حالا سینگو دگه خرچنگ ابودن
بزن لیوا که بندر زار ایگفتن کلی که پل موکرده بار ایگفتن
از بس که سامری رند و مکار مخ چوکو تمومی کار ایگفتن
غروب شهر بندر غصه دارن درخت خشکن و بی برگ و بارن
بریم و بابای زاریُ بیاریم شوگفتن درد بندر درد زارن
بزن لیوا که بندر ناله ایشه که زارش ناله صد ساله ایشه
نگفتن شهر بندر امخریدن سند سازن کاکا کباله ایشه
خدا بالای سر و دیریا کنارن امید مه به تو دادا برارن
مره پره منین بی تو میونتا بدو کاری بکن که وخت کارن
جو گیری در این جلسات هم از نکات جالب بود . شعار دادن یکی از حضار در روز اول ، در میان سخنان یکی از اساتید در مورد تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی که با بهت هئیت رییسه و دیگر حضار همراه بوده است .
در روز دوم هم یکی از اساتید مهمان به کلی بحث علمی و تاریخی را کنار گذاشته بود و از خلیج فارس شروع کرده و داشت به دیگر مسائل سیاسی می رسید. تا جایی که اگر هئیت رییسه به بهانه کمبود وقت و سرد شدن غذا حرفش را قطع نمی کردند به اینجا می رسید که فریاد بزند : نخست وزیر دانمارک حق مسلم ماست !
و اما حکایت جناب خطیبی زاده : هر چند حرف زدن ایشان چندان دلچسپ نبود ولی به هر حال باید احترام سن و سال ایشان را نگه کرد . در آخر مراسم رهایش کردند به امان خدا و او در ناباوری داشت دور برش را نگاه می کرد و خودش هم از تنهایی اش تعجب کرده بود ، و حتی در یک صحنه که از چشم همه پنهان ماند نزدیک بود که در بین اتوبوس حامل مهمانان و استیشن مسولین برگزاری پرس شود که خدا رحم کرد و خودش را به طرز جالبی از مهلکه نجات داد و این نیز از کرامات ایشان بود .
***
به هر حال از حاشیه گذشته نکات و سخنان آموزنده زیادی وجود داشت که نیامده ها آنرا از دست دادند .
با عرض شرمندگی من فقط پاراگراف اولشو خوند ... بابا نصف شبی آخه حال نداشتم بخونم این همه رو .
دیدم و دیدم هم که برای این همایش چقدر زحمت کشیده شده.
سلام
مگر وبلاگ هایی مثل وبلاگ شما این خبر ها را به ما بدهند من که از رسانه ها در این مورد خبری نشنیدم
سیاورشن ، دوست عزیز و گرامی خسته نباشی نوشته شما در هاشیه مراسم رو نمای کتا ب خواندم برای ما هاشیه نشینا این خبرها و نقد دوستان حالب و مفید است
موفق باشید . تشویق شما و فعالیت دیگر دوستان هرمزگانی در انعکاس مسایل این استان . مشوقی شد تا من هم به دهکده اینترنتی هرمزگانی وارد شوم .
از شما تشکر می کنم
این هم ادرس خانه ما در این دهکده اینترنتی
سیوش
سلام
خیلی خوب مینویسی. نگاه هشیارانه ات به دنیا قابل ستایش است. با همین سبک و سیاق یکی که نه چند تا کتاب بنویس.
آفرین به تو
خندغ شما را به دیدن وبلاگ زنان دعوت می کند
خیلی عکسای داغونی گرفتی
سیاورشان عزیزم سلام
خسته نباشی دوست خوبم خیلی ممنون که در رابطه با این کار خوب فرهنگی گزارش نوشتی
اما و اگرها زیاده کاش منم مثل تو رک بودم ...
اما همانطوز که به هرا عزیز گفتم کیفیت کار مهمه و ارزش داره موفق باشی
دگه سر به سر ما انوسی؟ باشه باشه .به حسابت ارسم
سلام
ممنون از اطلاع رسانیتون
قبلش می گفتید شاید ما هم می اومدیم
سلام
گزارش خوبی بود ولی بهتر بود بیشتر از متن می نوشتی تا حاشیه ( و شوخی با هنرمردان!) دوست من .
تا سلام ...
دوستان سلام. بعد از یک دوره استراحت ۱ ماهه بلاخره با وبلاگی دیگر و به نام شهر عزیزم جاسک به جمع وبلاگ نویسان هرمزگانی برگشتم
برای مشاهده وبلاگم به آدرس وب بالای متن بروید
سعی در آن دارم که از این به بعد جاسک و سنت ها و آداب و رسوم مردم پاک این منطقه را به اول هرمزگانیها دوم ایرانیان سوم جهانیان معرفی کنم.
منتظر شما دوستان عزیز هستم.
راستی یه خواهش به دوستان دیگر هم بگوئید فرزاد جاسکی با اسم واقعی اش برگشت....
داستان خوانی وسخنرانی
سودابه اشرفی
(برنده جایزه رمان صادق هدایت و هوشنگ گلشیری )
و
مهسا محب علی
(برنده جایزه داستان کوتاه گلشیری)
زمان:چهارشنبه ۱۷/۱۲/۸۴ ساعت: ۱۷ مکان:سالن اجتماعات کتابخانه فردوسی
انجمن داستان بندرعباس
شاید واقعا مشکل از اطلاعات رسانی بودن ؟
کسی چه ادونت ...
مه خودم شخصا خبر امنهسته وگرنه مهنده . بله کا .
اگم که چکک جون .
شوو تارن و سرگ هلهلوک ده نفر گشنه و یک کاسه مشوک ...
واقعا همچین نشستی برگزار بشه و اون تعداد بیان جدا خجالت آور بود...مطمئنا ارزش تماشای فوتبال به ارزش همچین نشستی می چربید که دوستان عزیزی که گلوم رو برای اطلاع رسونی بهشون پاره کردم تشریف نیاوردن...در مورد مقاله های اساتید و محققین بومی هم اشکال اصلیشون رو علمی نبودن مطالبشون میدونم. مقالات این آقایون بیشتر از عشقشون به خیلیج فارس ناشی بود تا علم شون به خلیج فارس...یه مشت مقاله ی احساسی...
راستی علاوه بر اون شعار معروف مرگ بر خائنین که صادر شد یه چیز دیگه هم باعث شد به من خوش بگذره و اونم سخنرانی جناب امام جمعه ی عزیزمون بود که جلوی اون همه دکتر و مهندس درباره ی سماق و ارزش غذایی اش و رابطه ی مستقیم اش با خلیج فارس صحبت فرمودن...جدا خوش گذشت!
سلام خسته نباشی
سلام به دوستان عزیز. وبلاگ بندرجاسک به روز است. شامل تاریخچه عمومی بندرجاسک و عکسهایی از این دیار. منتظرتان هستیم.
www.jaski.mihanblog.com
سلام بروزم...
راستش گزارشت رو خوندم که هم جالب بود و هم تاسف آور ! هم خوشحال شدم و هم ناراحت ... جمع نقیضین ! نمی دونم چی بگم! یعنی حرف که زیاده اما نمی دونم از کجاش بگم. پس بگذار تا بعد
خسته نباشی هم استانی .
اگه میتونید با گروه گامرون یه مصاحبه ای کنید و با سرپرست این گروه آقای عبدالوهاب وجدانی نوازنه بزرگ گیتار
چقدر خشک
رسمی
و نچسب
می تونی تایید هم نکنی!
مادرمرده ترازاین نیست درهم گره بخوریم / ماکارونی
قهوه راچای بنویشیم / یک عصرپاییزی باکلاه ی /نارنجی
نارنجی یا آبی/چه فرقی می کند
چنگال راکه پایین بیاوری/تمام می شوددهانت که پرٌازبوی ماهی ست
سلام . به روزم .
خیلی ببخشید من واقعا افتخار میکنم که شما با بنده به قولی مصاحبه فرمودید..جناب سیاورشن خیلی ببخشید میشه آپ بفرمایید به قولی