در قسمت نظرات یادداشت قبل که درباره جزیره هورموز بود دوستی به نام جزیره نکات بسیار جالبی را با قلم شیوایش درباره این جزیره نوشته بود که حیفم آمد فقط در قسمت نظرات به نمایش دربیاید و بسیاری از خواندن آن محروم شوند . فقط کاش ایشان از خودشان ،نشانی و یا ایمیلی باقی می گذاشت تا بیشتر بتوانیم از دانستنیهایشان استفاده کنیم . این وبلاگ از مطالبی اینچنینی که مربوط به فرهنگ و هنر هرمزگان باشد استقبال می کند . با افتخار ! ممنون جزیره ی عزیز !
سلام دوست عزیز!
سفرنامهء مختصر شما٬ مرا به دوران طفولیتم برد: سی ٬ سی و پنج سال پیش ٬ آن زمان که هر از چندگاهی ٬ و اغلب حول و حوش نوروز٬ شوق رفتن به هرمز بی تابمان میکرد.
زمین سرخ فام ٬ قلعهء سترگ و نیمه مخروبهء پرتقالیان اشغالگر٬ خیل آهوان تیزپا در کوهستانهای بکر٬ حکایات جذاب و خوف برانگیز اهل هوا و ... حلقه ای وهمناک از طلسم و جادو را ٬ در ذهن کودکانه مان ٬ بر گرد این جزیره ترسیم میکرد.
از دیگر عجایب هرمز ٬ یکی هم این بود که هیچ حیوان سگی در آنجا یافت نمیشد ٬ اما در عوض گربه فراوان! اهالی جزیره را باور بر این بود که علت ٬ طلسم است و البته داستانهایی را هم در این رابطه نقل میکردند.
کمی پایین تر از قسمت مسکونی جزیره٬ « خانهء زعفرانی»جلب توجه میکرد. ماجرای این خانهء گلی که در واقع اتاقکی بیش نبود٬ بنا به گفتهء اهالی ٬ به گذشته های دور برمی گشت؛ دورانی که هرمز یکی از مراکز تجاری منطقه محسوب میشد. گویا دو بازرگان بر سر مسئله ای با هم شرط بندی میکنند و قرار میشود بازندهء این شرط ٬ هزینهء بنا کردن خانه ای را بپردازد که می بایست در ساختن آن بجای کاه از زعفران استفاده شود.
و اما ماجرای «جری پلاک» که خود چندین بار او را دیده بودم. بنا به گفتهء بعضی از اهالی هرمز که خود از دوستان «جری» بودند٬ او مهندسی اهل یوگسلاوی بود که در بحبوحهء برقراری حکومت «سوسیالیستی» مارشال «تیتو» ٬ کشورش را ترک کرده بود. جری پلاک از طرف فرح دیبا ( همسر شاه سابق) جهت رسیدگی به امور بازسازی هرمز عازم آنجا شده بود و به همراه همسرش در خانهء کوچکی که خود طراح آن بود٬ زندگی میکرد؛ ولیکن نه «حسادتهای دربار» ٬ که موج انقلاب و هیجانات ناشی از آن ٬ جری پلاک را از آنجا راند و خانه اش نیز دستخوش تاراج اهالی گردید.
می بینی دوست عزیز ٬ نوشته ات چگونه مرا به دور دستهای خیال برد؟! به قول سهراب سپهری :
« سفر مرا به در باغ چندسالگی ام برد
ایستادم تا دلم قرار بگیرد
صدای پر پری آمد
و در که باز شد
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم...»
سلام. واقعا عاشق هرمز شدم . سری بعد که اومدم میام میخوام برم هر مز. قول میدی که منو ببری
خیلی زیبا بود...
وای! من چقدر منتظر این مطلب بودم. چرا زودتر ندیدمش. البته این روزا دسترسی م خیلی محدود بود. اما باید سر فرصت بشینم و بخونمش. توی طول مدتی که بندر بودم هیچوقت فرصت نشد از این جزیره دیدن کنم. برای همین این دوتا مطلب اخیرت خیلی برام جالبن.
سلام . ۳ ماه قبل قول دادی که درباره سفرنامه ات در بندر لنگه و مصاحبه با پرخو و دیگر چیزها بنویسی. پس چی شد؟
اگم تو که ای همه علاقه به گردش اته یه سری هم به همو قبیله غار نشین جیرفت بزن . شاید بتونی وبلاگ نویسی هم یادشو هادی.
سلام
فقط خواندم . ولی
کاش دیروزهای هرمز را می دیدم !
.................
تا سلام ...
عالی هسته. ای کاش ای چیزو با چشم خودم ببینم.
سلام. عکس های جالبی است. و جالبی مضاعفی برای من دارد از آنجاییکه هر گوشه ای از استان که می بینم به یک نقطه اشتراک می رسم و آن روح واحد حاکم بر فضا است. ما حقیقتا به هم نزدیکیم. اما دو عدد در خواست دارم:
۱) به عنوان یک طراح وبلاگ نظرت در مورد قالب وبلاگ و چطور می توانم آن را بهینه کنم.
۲) نظرت در مورد نوشته اخیرم. این نوشته درست است که تاحدودی در مورد کوخرد است. اما قابل تعمیم به تمام مناطق استان می باشد.
در پایان می خواستم درباره عکس لگوی وبلاگم مطلبی بگویم: این سازه آنقدر جالب است که شایسته درج در فهرست آثار باستانی یونسکو است. اما مهجور مانده است.
پیروز و پایدار باشی.
سلام .
دوستی دارم که برای پایان نامه کارشناسی ارشد در رشته تاریخ به اوضاع اجتماعی سیاسی اقتصادی و فرهنگی استان در دوران مشروطیت پرداخته است. و شدیداْ نیازمند کسی است که در زمینه کشف حجاب در شهر های قشم و هنگام و باسعیدو به او اطلاعاتی موثق بدهد. آیا کسی را سراغ دارید؟
پیشاپیش سپاسگزارم و منتظر.
سلام سیاورشن عزیز واقعا خسته نباشی.
به منم سر بزن به روزم
سلام
هرمز نامی است نا آشنا در کتابهای تاریخی متاسفانه..سعی شما در راهی که در پیش گرفته اید قابل ستایش است ..تاریخ هرمز سرشار از رشادتها و ..تمدنی کهن است که متاسفانه در تاریخ گم شده است چه خوب می شد اگر ...راستی خدا بیامرزد مرحوم کبابی ( سدید السلطنه)را که اگر او نبود شاید تاریخ هرمزگان هم نبود..و تاریخ هرمز...
دستت در نکنه انسان خوب بنویس همیشه..تا ما یاد بگیریم....