سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

ناصر عبداللهی در خاک آرام گرفت .

  ناصر عبداللهی صدای گرم جنوب به خاک سپرده شد . البته من خودم هم به این جمله ای که نوشته ام اعتقاد چندانی ندارم.(باور نمی کنم) چیزی که بیش از همه چیز به چشم می خورد و باقی ناهماهنگی ها و کمبودها را ناچیز می نمود حضور پررنگ مردم هرمزگان بود . نگفتم بندرعباس چون تعدادی زیادی از مردم خونگرم هرمزگان از شهرهای اطراف با وجود اطلاع رسانی نصفه نیمه ی رسانه ها خود را به مراسم رسانده بودند .

  نمی توانم تعداد جمعیت را تخمین بزنم . تا چشم کار می کرد ...حضور و البته فشار جمعیت همه ی کارها را مختل کرده بود . از طرفی کلافه بودیم و از طرفی احساس غرور می کردیم . جای شکرش باقی است که حداقل در این جور مواقع همدیگر را فراموش نمی کنیم .

  به همت معاونت ارشاد هرمزگان و تعدادی از دوستان ستادی برای بهتر انجام شدن این مراسم تشکیل شد و بسیاری از هماهنگی ها هم از طریق همین ستاد انجام شد . ممنون از همه شان . بخصوص کسانی که خارج از وظیفه ی کاری زحمات زیادی کشیدند .

پدر ناصر عبداللهی

  در یایان مراسم ریاست اداره ی ارشاد و نیز جناب توحدی رییس انجمن موسیقی استان دقایقی به سخنرانی پرداختند ولی از همه مهم تر و زیباتر سخنان برادر کوچکتر ناصر عبداللهی ، عقیل عبداللهی بود که اینگونه آغاز شد : مردم بندر ! شما امروز آبروی بندر و بندری را خریدید . اشک های ما فدای قدم های شما . نمی دانید چه تهمت هایی به شما می زدند ! شما امروز جواب آنها را دادید . من حاضرم جانم را برای شما بدهم . شما امروز فرهنگ بندری را به همه نشان دادید. فرهنگ ما دشمنان زیادی دارد و ناصر هم در راه اعتلای همین فرهنگ قربانی شد . از همه ی کسانی که این راه را طی می کنند حمایت کنید . ناصر از دلتنگی بندر و بندری بازگشته بود و نه چیز دیگر . و ناصر دیگر قربانی نیست .حضور شما این را ثابت کرد . ناصر دیگر قربانی نیست ...

    ...............................

پ ن ۱: عکس ها از دوست بسیار عزیزم غلامرضا رحیمیان

پ ن ۲: صبح پنجشنبه مجلس ختم ناصر عبداللهی در مسجد قدس بندرعباس(چهارراه شهناز) برگزار می شود .

نظرات 83 + ارسال نظر
bahmaniiran سه‌شنبه 5 دی 1385 ساعت 11:28 ب.ظ http://mojtababahmani.com/weblog

دست مرسی عزیز

شب تاب چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 01:05 ق.ظ http://shab-tab.blogsky.com/?PostID=2


سلام برصبح پس از باران بندرعباس. سلام برگام های فرزندان قدرشناس دریادل هرمزگان سلام برایران وسلام برهموطن .
هموطن" صبحگاهی که باگامهایت به سمت مصلی کنگره همدلی ووفاق راباآهنگ گامهایت می نواختی .آرام.آرام آهنگ گامهایت درمشایت پیکرفرزندبرومندهرمزگان تولدزیستن دوباره را نوید می داد.
آری زیستن برای انسان فرصتی است برای بهترین انتخاب هائی که می بایست برای راه زندگیش برگزیند وهنرمندان انسانهایی هستندکه باابرازهنرخودتاریخ زمان خودرامی نگارنددرعالم هنر درنهایت زیبائی انسان دعوت به آرامش واعتدال می شود وهنرنیلگون خلیج فارس ملودیش بااشک درمی آمیزد ودراوج "معنویت ترانه "فاطمه بنت نبی" خلق می شود وآنگاه که درمیدان جهانی مشت گره کرده فرزندان سرزمین فلسطین رادرمرکزیت کف دست درسجده ترسیم می کندو"ناصریا"خلق می شود واثرهنری ماندگاری شدازجوان رعنا سرزمین نخل ومرواریدکه مهدولحدش دردیماه بنا شد وخفته شمعی درفرازدستان وارثان سرزمینش بااحترام درلحدخفت وبه تاریخ پیوست .
روحش شاد وراهش متعادی

مهین زارع هنردوست وفعال در امور جوانان استان

الهام چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 01:33 ق.ظ

سلام سیاوش جان...امیدوارم خوب باشی که البته تو این شرایط می دونم نیستی...وای که چقدر انتظار می کشیدم بیامو خبر بگیرم شاید با این دفعه آخر که اومدم ۲۰ بار شد که سر زدمو منتظر شنیدن خبرها از سوی تو عزیز بودم که به گفته اون دوست عزیزمون یک تنه کار یک رسانه رو انجام دادی...امروز تو یکی از شبکه های ماهواره دیدم که درگذشت ناصرمون رو تسلیت گفت ...بازم به معرفت اونوریا...در هر صورت سیاورشن عزیز باز هم ممنونیم ازت و منتظر که ۱۰ دی تولد ناصر عزیزمون رو که فکر کنم مراسم چهلمش تاسوعا یا عاشوراست به یادش شمعی روشن کنیم و آلبوم معجزشو که شنیدم با روز تولدش به بازار میاد بشنویم.

فرنگیس چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 01:59 ق.ظ

ناصر عبداللهی رفت. علیرغم دعاهای شبانه روزی ما ؛ صدا و سیما هم زیاد براشون مهم نبود. چقدر نامردن.
هنوز توی این شک shok ام .
عجب زیر سختی دارد این خاک .............
وااااااااااااااااااااااااااااای ی ی ی ی ی ی

لیلا چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 07:47 ق.ظ http://www.kimiyaweb.mihanblog.com

سلام ممنون از اینکه اینقدر دقیق اطلاع رسانی کردی . من تقریبا هر روز به سایت شما سر می زدم و اخبار جدید رو از وضعیت ناصر عبداللهی می خوندم ولی خوب حیف شد که آخرش با ناراحتی تمام شد . ولی کار رو تموم کن و عکسهای مراسمهای ناصر رو هم تو سایت بذار .
باز هم تشکر از زحمتهائی که کشیدی امیدوارم که همیشه موفق باشی
از مردم هرمزگان هم تشکر می کنم که ناصر عبداللهی رو خوب به خانه ابدی بدرقه کردند

گل مینا چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 08:14 ق.ظ http://adambarfi1.persianblog.com

سلام لینکتون و گذاشتم تو وبلاگم ...مهم اینه که راه ناصر و فراموش نکنیم و هدفی که اون شناخت باهاش زندگی کرد و به خاطرش عاشقانه رفت و ما هم دنبال کنیم .این روزها همه چیز تلخ است و سرد مخصوصا اینجا در تهران ما هم عاشق ناصر بودیم و هستیم .زنده باد ناصر عشممممممممممم :(((

نگران چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 08:18 ق.ظ

از گزارش هایت ممنون برای شادی روح این عزیز با هم سوره قدر و کوثر را بخوانیم

sepideh چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 08:20 ق.ظ

سلام
مرسی بابت این همه لطفی که شما دارید. من از روز ۵شنبه صبح که فهمیدم ناصر عبدالهی مرده تا امروز تا مرز دیوانگی رفتم و خیلی ناراحت شدم اصلا شب و روز ندارم و همش آهنگهاش رو گوش میدم و مثل بارون اشک می ریزم اینقدر این مرگ روی من تاثیر گذاشته و ناراحتم که همه میگویند انگار که با تو نسبتی داشته .. مگر اینطور نیست حداقلش این بود که در اکثر برنامه های صدا و سیما دعوت می شد و دل ما را شاد میکرد. نمیدونم چرا این داغ بر دل ما گذاشته شد از موقعی که میخوابم همینطور هدفون تو گوش به آهنگهاش گوش میدم اکثر نصف شبها که بیدارم همینطور که با کامپیوتر کار میکنم آهنگهاش رو بخصوص یا فاطمه و دعای ناصر از اسحاق و بارونی اشک می ریزم و به خدا التماس می کنم که تا خوابیدم صبح که بیدار شدم همه اینها خواب باشه و من هم در ازاش دیگه از خدا هیچی نمیخوام ولی مثل اینکه باید باور کنم ناصر دیگه نیست ...

لیلا چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.kimiyaweb.mihanblog.com

دوست عزیز آدرس وبلاگت رو تو وبلاگ خودم گذاشتم تا بقیه بچه هائی هم که دسترسی به این سایت ندارن بتون مطالب شما رو بخونن

هرا چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 09:22 ق.ظ

...سپاس برای همه چیز
برای یک ما نخوابیدنت
برای لحظات شاد با ناصر بودنت وثبت صمیمی ترین ناگفته هایش برای دل بزرگ تو
برای امید گرمی که جدیدا در دلش ،آفریده بودی
برای یک ما پریشانی ات در پشت شیشه های بیمارستان
پشت خط خبر ماندهایت
یک نفره شده بودی یک رسانه بماند که خیلی از رسانه ها خبرهایشان را از تو می گرفتند اما خراب و بی رمق تحویل می دادند
برای تویی که بعد از خبر خرابی تمام عالم در چشمهایت ریخت
برای تویی که یک روز زیر بارن ماندی تا بی خبری بندر را با کپی های سیاه و سفیدت بشکنی
...وشکست وروزی که مردم نه پوستر های رنگی .و.. .و...که با کپی های سیاه و سفید سیاورشن به خانه رفتند
...وما ماندیم و حجم بی معرفتی و حق ناشناسی
ومصلایی که شیخ شهر کلیدش را نداد تا برناصر در مصلای دل مردم بندر عباس نماز خوانده شود
و دروغ نگفته ام که بگویم این یک ماه یک وبلاگ غیرتمند کار یک رسانه ملی را میکرد
جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین....
سپاس بر تو عزیز

شرتو چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 09:33 ق.ظ http://sharto.org

مرگ حق است. ولی برای ناصر زود بود...

sepideh چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 10:00 ق.ظ

آقای سیاوش عزیز می خواستم ازتون خواهش کنم عکسهای مراسم ناصر رو بگذارید و از بچه های ناصر هم عکس بگذارید چون مثل اینکه می گفتند یکی از پسرانش شبیه خود اوست. مرسی

مریم چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 10:14 ق.ظ

ناصر عزیز یادت همیشه تو خاطر ما اموند .
دو روز تلخ زندگی قصه تلخ موندن
امید یک رو زندگی دنبال خو وا گور بردن .
روحت شاد .

نسترن چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.eshtebahezanan.blogfa.com

سلام وسپاس فراوان از محبت ومعرفتت
وبی نهایت شکر وسپاس از خداوند برای وجود شما....
روزگارتان خوش وپر برکت

گل مینا چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 10:49 ق.ظ http://adambarfi1.persianblog.com

حالم بده چرا این خواب تموم نمی شههههههههههههههه

بیست دی چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام خیلی زود رفت فقط اینروزها همه ما ناصر شناس شدیم دیگه نمیشه چیزی گفت
پنهان چه کنم مرده پرستیم همه

یاسمن چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 11:39 ق.ظ http://www.yasi5.blogfa.com

خدا همه ی ما را رحمت کند

شب شیشه ای چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.shabeshishehie.mihanblog.com

سلام
دلم خیلی گرفت
چی بگم ...سکوت سرشار از ناگفته هاست !
فقط یاد ایام گذشته بخیر
سهم ناصر هم فقط یک یادش بخیر شد و بس ....

فاطمه از تهران چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 12:17 ب.ظ

هر روز به این سایت می آمدم تنها جایی که از عبداللهی خبرای تازه داشت خدا اجرتان را بدهد که انقدر خالصانه برایش زحمت کشیدید حال خوبی ندارم او برای من همه چیز بود در آخر ازت خواهش میکنم اگر از خانواده و بچه های ناصر عکس داری برامون بذار که منتظریم

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 12:38 ب.ظ

کاش عکسی هم از بچه هاش گرفته بودی

sepideh چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 12:42 ب.ظ

آقای سیاوش لطف کنید برای ما تحقیق کنید که دقیقاْ علت مرگ ناصر چه بوده و چه اتفاقی برای او افتاده است ما کاملاْ سردرگم شده ایم !

لیلا چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 01:12 ب.ظ http://siavarshan.blogsky.com

با سلا م: هنو ز نمی تو ا نم با ور کنم هجر ا نت را. وقتی به ا هنگها یش گو ش می کنم :گر یه ام می گیر د:رو زو شب د ر حا ل گر یه کر د ن هستم: نمی دا نم با و ر می کنید یا نه

sepideh چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 01:39 ب.ظ

من درک میکنم لیلا جان چون دقیقاً خود من هم ۶ روز است که همین حالم و روز به روز بدتر خدا رحمتش کنه خیلی پاک بود و ماه

sepideh چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 01:41 ب.ظ

بچه ها تا می تونید برای شادی روحش زیارت عاشورا، دعای توسل، فاتحه بخوانید ذکر بگوئید و صلوات بفرستید تا حداقل به دردش بخوره من تقریباً هر شب یک زیارت عاشورا برایش می خوانم و ۱۰۰ صلوات می فرستم

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 02:21 ب.ظ http://poshta61@yahoo.com

اما انجور که من شنیدم عقیل گفت ناصر قربانی شده است.

سینا چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 04:09 ب.ظ

با سلام.تشکر از عکسات آخر دلیل فوت ناصر چی بود.

سایه چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 05:48 ب.ظ

حرفی برای گفتن ندارم.فقط اینکه...دلم براش خیلی تنگ شده
متاًسفم.

سید چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 06:16 ب.ظ http://seyed57.blogfa.com

سلام
عکسهاتون جای حرف داشت متفاوت از عکاسان مرکز
به همشهریان هنرمند فقید تصلیت می گم و امیدوارم راهش ادامه داشته باشد

علی مریدی چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 06:33 ب.ظ http://www.khorshidkhonom.blogfa.com

ناسر تنها کسی بودی که من به خاطرت گریستم..

مریم چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 07:04 ب.ظ

دل من یک روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
و من در جوابش میگویم
تو خودت دریا دلی دریا چرا
رفتی ای عزیز بی ما چرا
امروز تلخ تر از روزهای دیگر بود
برای ما تهرانیها روز وداع با ناصر بود
شاید دیگر مراسمی نباشد اما یادش همیشه زنده است
وقتی برای رفتن به مسجد آماده می شدم یاد روزی که برای
آخرین کنسرتش می رفتم بودم
آنروز در آن چشمان مهربان و لبخند شیرین غمی نهفته بود شاید غم وداع بود که اگر می دانستم شاید کاری می کردم
چقدر ساده چه از دستم بر می آمد
مگر میشور جلوی پرواز پرنده را گرفت
سر زدن به وبلاگ شما در روزهای بیماری و رفتن او برایم مرهمی بود که آرامم میکرد
دوست دارم اگر اجازه بدهید گاهی سری به وبلاگتان بزنم تا خاطره او برایم تازه شود
ممنون از همه چیز
هر زمان که بر تربتش رفتید سلام مرا هم برسانید
برای او که با هوای شرجی آمد و با هوای حوا رفت
روحش شاد

یه بندری چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 07:05 ب.ظ

سلام.

برادر کوچکتر ناصر عبداللهی ، عقیل عبداللهی بود که اینگونه آغاز شد : مردم بندر ! شما امروز آبروی بندر و بندری را خریدید . اشک های ما فدای قدم های شما . نمی دانید چه تهمت هایی به شما می زدند ! شما امروز جواب آنها را دادید . من حاضرم جانم را برای شما بدهم . شما امروز فرهنگ بندری را به همه نشان دادید. فرهنگ ما دشمنان زیادی دارد و ناصر هم در راه اعتلای همین فرهنگ قربانی شد . از همه ی کسانی که این راه را طی می کنند حمایت کنید . ناصر از دلتنگی بندر و بندری بازگشته بود و نه چیز دیگر . و ناصر دیگر قربانی نیست .حضور شما این را ثابت کرد . ناصر دیگر قربانی نیست ...

فکر کنیم ......

بانوی لنگه چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 07:15 ب.ظ

باز صدای بی صدا مثل یه کوه بلند مثل یه خواب کوتاه یه مرد بود یه مرد...... با دستای فقیر با چشمای محروم با پاهای خسته یه مرد بود یه مرد ...... شب با تابوت سیاه نشست تو چشما خاموش شد ستاره افتاد روی خاک....... افتاد روی خاک..... تقدیم به روح شادروان ناصر ع.ی.مان......

مهدی اخلاص مند چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 09:59 ب.ظ http://banderekhoobom.blogfa.com

و چه غم انگیز افسانه ناصریا به پایان رسید ...!

لیلا چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 10:07 ب.ظ http://siavarshan.blogsky.com

با سلام :باور نمی کنم در خا ک ا رمیده است: یعنی ا را م گر فته است:بر ا ی فو ت با بام اینقد ر گر یه نکر دم که بر ای جنا ب اقا ی عبد اللهی گر یه کر د ه ام.

نگار چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 11:12 ب.ظ

من امروز به بزرگداشتش در تهران مسجد جامع رفتم... چنگیز حبیبی براش خوند... و وقتی روی LCD بزرگ اون جلو صحنه های کنسرتشو نشون دادن صدای هوار و ضجه بود که از جمعیت بلند می شد... نمی شه توصیف کرد... همه زار می زدن... من یکی از دخترهای ناصرر رو هم دیدم که دور از جونش خیلی خیلی شبیه ناصر بود... آخه چرا گریه من بند نمی آد؟؟؟؟ ناصریا و گریه کردم منو دیوونه می کنن... راستی کسی از پرویز پرستویی خبر داره؟؟؟ خبری ازش نیست

الهام پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام دوستان...امروز مراسم یادبود ناصر بود...نینای کوچکش نازنین گلش و نامی رو دیدم کودکان کوچکی که نمیدانند چه عزیزیاز پیششان رفته وانصافا مردم آمدند هنرمندان آمدند و چه زیبا خواند برایش چنگیز حبیبیان...تصاویر کنسرت ناصر پخش میشد و مردم گریه میکردند همه با دیدن نینا گریه کردند نازنین نگاه کنجکاو و پرسشگر داشت و...عجب رسمیه رسم روزگار...می رن آدمااا از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه...

هومن پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 01:06 ق.ظ

الهام عزیز میخوام بگم منم واقعان حالم بده و دوست داشتم با سیاوش و سایر یچه ها بشسنیم دربارش حرف بزنیم من خیلی چیزا ازش تو دل دارم که دوست دارم به همه ی طرفداراش بگم.
از سیاوش عزیز به عنوان یک بندری غیرتمند تشکر میکنم و دستای تو عزیز زو میبوسم آبروی ما بندریا تو و امثال تو هستند ای دی من human_mb2000
از سیاوش و الهام و سایر طرفدارای ناصر میخوام بیان تا راجب اون انسان وارسته حرف بزنیم بهم پی ام بدید خوشحال میشم

علی پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 01:09 ق.ظ

ناصر رفت همه غصه داریم کاش بچه ها همکاری کنید سایت شه این وبلاگ و از سیاورشن عزیز سپاسگذارم دوست دارم از ناصر بشنوم از نزدیکانش

,وحید پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 01:27 ق.ظ

ناصر عزیز یادم ناریت 4 سال پیش تو سالن فجر اتگفت :خیلیو چوب لای چرخ مه انوسن.و به مه اذیتم شکردن ولی مه با همه ی ای کارشکنیو نامردم اگر موسیقی بندر به ایران معرفی نکنم.
و نقش جمال با گیتار اجرا اتکه و او کارت واقعا جاوید امونه
تو همون رفیق دوره ی چوکلکی تو همون حس خاش بازی دارکلکی تو همون صداقت و سادگی یه بندری تو همون حس غریب شوخ دوز و کلکی.

سعید پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 01:31 ق.ظ

سلام
دنیا نجای موندنن شادون اتی ناشاد اری
مثل یه مرد چیچکا بعد از دو رو از یاد اری

سعی کنیم مصرع آخر شعر زیبای ابراهیم را به یاد
داشته باشیم و عکس آن عمل کنیم و راه کسانی مانند
ناصر عبداللهی ُُابراهیم منصفی و حسن کرمی.... که خدمت زیادی به موسیقی هرمزگان کردند را پیش بگیریم....به امید
سعی و کوشش شما دوستان هرمزگانی
و از دوست عزیزم تشکر می کنم که همچنان در پی رسیدن
به حقیقت سعی و تلاش می کند .
درون پرده بسی فتنه می رود.........................

vida پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 03:22 ق.ظ

سیاوش عزیز، ممنون از همه زحماتت. از همه محبت هات، و خسته نباشی. خسته نباشی به خاطر این همه زحمتی که تو این یک ماه کشیدی. تنها مونس ما دوستداران ناصر، تو این یک ماه ،تو بودی، تو و نوشته های تو. من به نیابت از طرف همه دوستداران ناصر عزیز از تو تشکر و قدر دانی می کنم. ضمناً امروز هم طبق قولی که داده بودم به مراسم مسجد جامع رفتم. چیز خاصی ندارم که بگم! فقط اشک... گریه... ماتم... . خانم آقای عبداللهی ، نازنین گلم، نامی عزیز و نینا کوچولوی خوشگل رو هم دیدم. با نازنین عکس گرفتم و واقعاً که نازنینه... خیلی دوستش دارم... از هنرمندان عزیز هم آقایان چنگیز حبیبیان، محسن فرحی، علی رضا عصار، مجید حاجی پور، رضا بنفشه خواه، محمود جهان و ... حضور داشتند.
عجب رسمیه رسم زمونه
قصه برگ و باد خزونه
می رن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه
پس چه خوبه که سعی کنیم از خودمون خاطرات خوب به جا بذاریم...
در آخر هم یه بیت شعر می نویسم که ناصر عزیز در آخر مصاحبه هاش به اون اشاره می کرد:
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دلیر زهر دام رها می داند
یادش گرامی و روحش شاد...

؟؟؟ پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 07:51 ق.ظ

سلام
ممنون از گزارش و عکسها .... چرا نظر منو پاک کردین ؟؟؟
خدا او را قرین رحمت کند و از دشمنانش نگذرد که قلبهامان را ... و

نگران پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 08:36 ق.ظ

سیاورشن عزیز من از شنیده ها نتیجه گرفتم که ناصر را کشته اند اما چرا در این مورد تحقیق کنید نگذارید خونش پایمال شود حداقل کاری که می توانیم بکنیم صدای رسایش را از دل او و از زبان خودمان به گوش خلق برسانیم . سیاورشن عکسهای ناصر در بیمارستان که گویی همراه با خراش در صورت و کبودی جسم او شده را برایمان بگذار تا ببینیم

مهاجر پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 09:05 ق.ظ

بی همگان بسر شود بی تو ......
پارسال تقریبا همین موقع ها بود که توی فستیوال خوانندگان هرمزگانی ناصر کولاک کرد همه بودن اما ناصر چیز دیگری بود با این که هوا خیلی سرد بود هیچکس از جاش تکون نخورد اون شب آخرین شبی بود که ناصر رو از نزدیک دیدم و اون روز وقتی تابوتش روی دست مردم می رفت همش به خودم می گفتم ممکنه ناصر واقعا اون تو باشه ... چطور ممکنه ....

گل مینا پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 09:19 ق.ظ http://adambarfi1.persianblog.com

نمی دونم چرا این غم تموم شدنی نیست این بغض.من دیروز رفتم یادبودش.نازنین و نینای کوچولو هم بودن و همسرش که بیشتر شبیه یه مجسمه خاموش بود همین طور بهت زده با چشمای پف کرده.از نازنین پرسیدم بابا چرا مرد؟با نگاهی مضطرب گفت نمی دونم...بقیه در وبلاگم بخونین...دل من از نژاد عشقه ...ترانه راز آخرین کار ناصر پسش از پرواز که تا ۱ ماه دیگه میاد بازار ناصر عشقمممممممممممم

گل مینا پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 09:56 ق.ظ http://adambarfi1.persianblog.com

تنها چیزی که تسکینم میده اینه که بیام اینجا و همدردای خودم و ببینم گزارشی از مراسم یادبود و نوشتم تو وبلاگ راستی شنبه همزمان با شب تولد ناصر مراسمی بر گزار می شه تو فرهنگسرای طبرستان ساعت ۴ حتما بیاین پرویز پرستویی هم میاد ...بمیرم واسه روح بزرگت ناصر که رفتی و خون کردی دل ما ..نتوان گفت که این قافله وا می ماند خسته و خفته از این خیل جدا می ماند این ره این نیست که در خاطره اش یاد کنید این سفر همره تاریخ به جا میماند ...ناصر عشقممممممم:(((((((((((((((((

گل مینا پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 10:16 ق.ظ http://adambarfi1.persianblog.com

راستی بچه ها بیاین تو یا هو همدیگه رو ادد کنیم و بتونیم لحظاتی و کنار هم باشیم و به یاد ناصر عزیزمون که مثل یه گل خوش عطر و بو رر شد ...sanieh_shomar idie mane ..سیاورشان واقعا دستت درد نکنه واقعا این وبلاگ اگه نبود من تا امروز حتما دق کرده بودم ...عشقم ناصررررررررررر:((((

مریم پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 10:18 ق.ظ

آسمون ابری و وقت غروب مه صدای گرمتم خاک جنوب

ممنون سیاوش عزیز. خیلی دنبال این عکسا می گشتم .همین طور از آقای رحیمیان که تو طوبی و ارشاد دیگه معرفی نداره .

مهاجر پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 10:20 ق.ظ

بی همگان به سر شود بی تو ....

فاطمه از تهران پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 11:04 ق.ظ

هنوز باور نمی کنم که عبداللهی من چند روزی است روی خاکها آرام و بی صدا خوابیده اینچند روز تا مرز مرگ رفتم هیچ کس حال خراب مرا نمی فهمد کاش تقدیر روزگار جوردیگری بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد