سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

که مردگان این سال / زنده ترین عاشقان بودند

 یکم : فروردین 78 بود و ما سخت در حال برگزاری جشنواره سرود دانش آموزان سراسر استان و گیر آوردن چند استاد خبره موسیقی برای داوری کارهای بچه ها و اصلا فکرش را هم نمی کردیم که ناصرعبداللهی که آن روزها در تهران زندگی می کرد و سالهای اول شکفتنش بود بدون دعوتنامه رسمی و حتی یک تلفن خشک و خالی از سوی ما در اوج کارهایش وقت بگذارد و بیاید و بنشیند در کنجی از سالن غدیر بندرعباس و گوش بدهد که بچه های دبیرستانی همشهری اش چه می نوازند و چگونه می خوانند .و بچه ها که شکارش کردند ریختند بر سر و کول اش برای رو بوسی و امضا گرفتن و یادگاری نوشتن و او را از خلوت خودش در آوردند و برای لحظاتی نظم اجرای مسابقه به هم خورد همراه با کورش گرمساری آمده بود که با او بیشتر رفاقت داشت تا با ما و با چه حوصله ای برای هر کس که می خواست هم امضا می داد و هم شعر می نوشت آن هم امضای( ناصریا) که خدا وکیلی به نقاشی بیشتر شبیه بود تا امضا ولی ناصر بود و کاریش هم نمی شد کرد. گفتم !"شرمنده که به عنوان دبیر جشنواره دیر از آمدنت با خبر شدم " و جواب شنیدم که گفت " ای آقا .. من خودم بچه امور تربیتی ام . من هم از همین گروهای سرود کارم را شروع کردم . خودم صاحب خانه ام " و ما را کلی از شرمندگی در آورد . گفت که اگر چه به ضرورت کار ، تهران نشین شده اما تهرانی نشده و جان و دل و روحش  هرمزگان است و چقدر با احساس و عاطفه این واژه هرمزگان را می گفت و می شد از برق چشم هایش غیرت جنوبی اش را خواند و وقتی اصرار بچه ها را دید قبول کرد که با عدم آمادگی برود روی سن و برای بچه ها لحظه ای بخواند . و خواند هم "محمد جان " هم "فاطمه بنت نبی " و هم یکی دو کار دیگر . و برای بچه ها از افتخارش به هرمزگان گفت و به مردم اش و به جوان ها یش که به قول او بی نظیر هستند و از موسیقی این خطه که ناب ناب است و باید شناسانده شود و خواست که بچه ها بر خود سخت بگیرند و تلاش بکنند و ناگهان در اوج شور و شادمانی سالن بی خبر گذاشت ما را و رفت درست مثل 29 آذر 85 .  

ناصرعبداللهی

فروردین ۷۸-ناصر

دوم : صدایش کاملا منحصر به فرد است . تقلید و ادای کسی نیست . متعلق به خودش است و قابلیت های خلاقانه ای دارد این جوان که پیش کسوتان موسیقی پاپ کشود را تحت تاثیر قرار داده ، این را استاد محمد علی بهمنی می گفت برایم آن هم به نقل از خبرگان موسیقی در زمانی که ناصر تازه اولین حضورهای خارج از استانش را تجربه می کرد و ترانه های" بهمنی" که با صدای ناصر گره خوردند دیگر کم کم تمام ایران خبردارشدند که چه خلاقیتی دارد این بچه کم ادعای محله سید کامل .

سوم : سیاورشن گفت : " ناصر قبول داری که جلو دوربین زیاد حرف می زنی و گاه سوتی های زیادی هم  می دهی  ؟ " سکوت اش تمام حجم اتاق را پر کرده بود که ناگهان بمب خنده اش ترکید و همه را به خنده انداخت و گفت :"ای آقا... سوتی چیه ؟ بگو ضایع .. بله که قبول دارم .." . چه صداقتی داشت که راحت می پذیرفت هر چند که روزگار صادقانه نبود آن گاه که گفت : شعر "ناصریا " شرح حال خودش و دل مشغولی های شخصی اش است و به آن چه که در حاشیه اش نشان داده می شود ارتباطی ندارد .

چهارم : عشق عجیبی داشت به زادگاه اش به مردم اش و بزرگترین غصه اش ، غربت و گمنامی این مردم بود که سهم شان در نگاه ملی فقط قاچاق است و دریا و خیلی که زیاد باشد در عرصه هنر فقط زار و رقص و حالا که دری به تخته خورده بود و از گذشت سالیان او چهره شده بود می خواست تا می تواند ار آنان بخواند و این جو را تلطیف کند و کمتر مصاحبه ای از او بود که در آن از قابلیت های موسیقی و مردم این دیار نگوید و یادم نمی رود آخرین بار که دیدمش که مهمان برنامه خانواده سیما بود و به معرفی کارش پرداخت که شعرش مال خانم دریانورد دختر با ذوق هرمزگانی است و تنظیم اش هم یکی از بچه های با استعداد هرمزگانی و اصل ملودی هم از فرهنگ غنی هرمزگانی و اجرای سازها هم از ... هرمزگانی که ناگهان صدای مجری در آمد که به شوخی گفت : آقا ناصر تعریف از مردم بندرعباس بسه فهمیدیم که خیلی با استعداد هستند حالا شما بفرما و بخوان ،و صدای رسای غربت ما خواند . برای همه ایران .

پنجم : تلفنچی بیمارستان شهید محمدی خسته شده بود، بس که مدام باید تلفن های بیشمار را از سراسر ایران جواب می داد که از حال ناصر می پرسیدند و تا اهدای کلیه هم آماده بودند . وقتی گوینده ورزشگاه تختی  بندرعباس در بین مسابقه تیم محبوب شهر از نیاز ناصر به خون گفت ساعتی طول نکشید که خیل جوان هایی صف کشیدند برای اهدای خون که کمترشان گروه خونی شان به ناصر می خورد . که ناصریا در قلب همه می تپید . و همه نیز در قلب ناصر هر چند هر روز دستگاه های پزشکی ما را نا امید و نا امید تر می کرد . حتی هنگامی که از ناسزاها و نامهربانی های ناحق پشت سرش می گفتی ،  کلام را قطع می کرد و می گفت : نه به خدا این حرف ها از سر دشمنی نیست از سر دوستی است . این حرفها از شدت عشق است . آخر من عمری با اینها بوده ام .در میانشان و در شادی و غمشان . این چند ساله نه اینکه مجبور شدم که تهران نشین شوم . نه اینکه فاصله افتاد بین ما . این حرف ها هم پیدا شد . برای اینکه مرا بکشند طرف خودشان . آن سر دیگر نفرت عشق است . آقا عشق زیاد . مگر نشنیده اید که گفته اند :" اگر با من نبوددش هیچ میلی     چرا ظرف مرا بشکست لیلی "؟     

و این قلب بزرگ که این سالها  راه کمال را بیشتر طی می کرد نمی توانست ضربان خود را با دستگاه های پزشکی هماهنگ کند که هم می افتند یکی چون برگ در انتهای زوال و یکی چون سیب در ابتدای کمال و این ما هستیم که انتخاب می کنیم برگ زردی باشیم یا سیبی سرخ .

ششم : فرهنگ و هنر هرمزگان در این یکی دوسال به حد کافی پریشانی دیده و امسال مرگ ناگهانی صالح سنگبر و حالا هم خداحافظی زود هنگام ناصر بر تنهایی ما افزوده و من پریشان تر از آن هستم که فعلا به این مقوله بپردازم .

هفتم :هواپیما که او را به تهران برد دلم گواهی می داد که این سفرش چندان طولانی نخواهد بود وناصر خواهد آمد ... و تنهایی ما را تحمل نخواهد کرد . تنهایی ما و بچه های امور تربیتی را . گروه های سرود دانش آموزی را . چرا که دوباره جشواره داریم . من یقین دارم که دوباره بی خبر خواهد آمد و کنجی خواهد نشست به تماشا . من یقین دارم ...که مردگان این سال / زنده ترین عاشقان بودند /.

                                                                          محمد ذاکری زیارتی

نظرات 22 + ارسال نظر
ستاره یکشنبه 10 دی 1385 ساعت 12:52 ب.ظ

واقعا ناصر عبداللهی یکی از هنرمندان نادری بود در این روزگار که صدای زیبایش متعلق به خودش بود نه مثل خیلی ها تقلید صدای دیگری. با این گفته آقای بهمنی صددرصد موافقم. ..و فروتنی اش حقیقتا مثال زدنی بود.خدا رحمتش کند در این روز عزیز...

لیلا یکشنبه 10 دی 1385 ساعت 01:21 ب.ظ http://siavarshan.blogsky.com

من با نظر شما مو ا فقم به نظر من : جنا ب ا قا ی عبد اللهی همیشه زند ه هستند و بر ای من هیچو قت نمیمیر ند

gandom یکشنبه 10 دی 1385 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.siavarshan.blogsky.com

be ghadri neveshte haye in sit zibast ke doost dashtam hameye ona ro tooye ye daftar mineveshtam

الهه یکشنبه 10 دی 1385 ساعت 01:59 ب.ظ http://babayebaroon.blogfa.com

«من یقین دارم که دوباره بی خبر خواهد آمد و کنجی خواهد نشست به تماشا ...
من یقین دارم ...»

ye dost یکشنبه 10 دی 1385 ساعت 08:44 ب.ظ

دعا کنیم برای شادی روحش . فقط همین .............

پلیچکون یکشنبه 10 دی 1385 ساعت 09:36 ب.ظ


تا باشد که بندر عباس هم دارای ۱ تقویم هنری باشت.تا برای همیشه ناصر وهنرمندوی استا نمو تو دل کوچک وبزرگ باشن و از یاد نرن. دنیا ایکوکون قدر هنر مندو خو بدونیم . خدا یارت..

مریم دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 01:54 ق.ظ

وای وای وای
متاسفم فقط برای خودم امشب وقتی داشتم دنبال مطلبی می گشتم به وبلاگ چوک بندر یا موسیقی محلی هرمزگان رفتم اشکم در آمد البته نه بخاطر اراجیف کسی که تمام دلیل و بغضش فقط سنی بودن ناصر بود به این دلیل که کاش من یک نفر میدانستم که اگر حتی یک نفر در آنجا درباره ناصر این چنین می نویسد با تمام توان نمیگذاشتم او را به شهر ش بیاورند هرچند او آنقدر عاشق شما بود که آمد ولی با این حرفها روحش را به نزد ما فرستادید چقدر متاسفم و نگران فکر نمی کردم که گرمای بندر فقط در وجود ناصر با آن چشمان مهربان و لبخند شیرین و عشق به بندر باشد هزار بار متاسفم و برای این نوشته فقط روز چهل ناصر به بندر می آیم تا دوباره شهری که همیشه به نظرم گرم بود و صمیمی ببینم و برای همیشه با بندر و بندری خداحافظی کنم البته او را با خودم خواهم آورد میدانید چرا برای شما نوشتم چون همانطور که گفتم روزهای اول بیماری او از طریق وبلاگ شما خبر می گرفتم و آرام می شدم ولی وقتی ْپیام شما را در آن وبلاگ مستهجن دیدم خیلی ناراحت شدم متاسفم و برای همیشه با شما خداحافظی میکنم ولی مطمئن باشید من پیگیر جشنواره هرمزگان خواهم بود فقط و فقط بخاطر ناصر و حتی یک نفر که در آنجا به او علاقه قلبی داشته باشد همانطور که او داشت اصلا نمیدونم چرا برای شما نوشتم شاید درددل بود معذرت میخوام و مطمئن باشید دیگر مزاحم شما نمی شوم ولی شما را تو را بخدا بخاطر مردم هرمزگان هم شده اگر نمی توانید دست از این بغض بردارید ناصر را فراموش کنید چون ما او را به مانند جان دوست داریم

سلام ...هر کس آزاد است در فضایی دور از نفرت ، کینه و دورغ نظراتش را بگوید ...
به آن دوست عزیز در این نوشته پاسخ گفتم ...بد نیست شما هم بخوانید ...
http://blue-eye.blogsky.com/?PostID=76

فرشاد دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 04:37 ق.ظ

با سلام
با تشکر از این که این هنرمند نه هرمزگانی بلکه ایرانی و نه این که حرف الان من باشد که همیشه او را تک خواننده خوش صدای پاپ ایران میدانم را بیشتر به ملت معرفی میکنید که اقلا ذره کوچکی از عقده های حب خودمان را نسبت به او ترمیم بخشیم تمنا دارم لیست دقیق آرشیو صوتی و کنسرتهای تصویری آن عزیز را به مردم معرفی کنید تا هم
تهیه کنیم و هم این که شاید منافع مادی حداقل برای خانواده اش داشته باشد چرا که حیف است زحمات و آثارش گمنام بماند نظیر ترانه بهار بهارکه طی این ایام بصورت تصادفی در اینترنت اطلاعاتی راجع به آن گرفتم
باتشکر از وقتی که در جهت اعتلای بیش از پیش ناصر عزیز میگذارید

sepideh دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 08:30 ق.ظ

خوش به حالت لیلا جان که برنامه رو دیدی ...... خوش به حالت دیشب تا صبح نخوابیدم و همش آهنگهاش رو گوش می دادم . روزی صد دفعه یا فاطمه بنت نبی اون رو گوش می دم روحش شاد . انشاء ا.... با انبباء محشور بشه.
لیلا جان اگر تو اصفهانی هستی شماره تلفنت رو بده به میلم تا بهت زنگ بزنم.

راگا دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 10:45 ق.ظ

با تشکر از زحمات شما برای اعتلای فرهنگ و موسیقی هرمزگان و همچنین تشکر از نوشته زیبای آقای ذاکری در مورد مرد موسیقی هرمزگان باشد که قدر بدانیم چنین هنرمندانی را پیشنهادتان بسیار جالب است

مهدی معتمد (آواز) دوشنبه 11 دی 1385 ساعت 06:08 ب.ظ http://www.awaz.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت تمامی دوستان
وبلاگ آواز با چند مطلب جدید پذیرای شما هنر دوستان گرامی میباشد
با تشکر
مهدی معتمد
www.awaz.blogfa.com

human سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 02:48 ق.ظ

سلام بچه ها دوست دارم یروز همه ی طرفدارای ناصر جمع بشیم راجع به اون عزیز حرف بزنیم من دوست دارم چیزایی که از اون دیدم و توی دلمه به همه بگم و از او ن از شما نازنینا بشنوم من همتونو دعوت میکنم که بیایید یروزی چت یا نمیدونم فرقی نمیکنه اصلان دوس ندارید نیاین... ای میلم و ایدیم اینه human_mb2000@yahoo.com
بازم از سیاوش عزیز ممنون که میتونم اینجا درد دل کنم.
ناصر حیف رفتی صد حیف
دلتون واسه خنده های ناصر تنگ نمیشه
از وقتی رفت دلم گرفت موسیقی کار میکنم و بچه بندرم سر قبرش عهد کردم اگه جایی نشستم که جای بزرگان بود ازش یاد کنم افسوس که اون هم هنرمند بود هم انسان.اما ما چی؟ از همه بچه ها اسم میبرم ابراهیم. ویدا.مریم.مجتی.لیلا.محمد امین.چوک لنگه.الهام.رزیتا.نگار.سپیده بهم میل بدین یا آف بذازید تا همه جمع بشیم از اون انسان وارسته بگیم .
موفق باشید و مطئن باشید که ناصر از یاد من نمیره.امیدوارم شمام همینطوری باشید
دوستون دارم واسش فاتحه بدید

هدیه سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 03:14 ق.ظ

مریم خانوم منه بندرعباسی و سیاوش عزیز و تمام کسانی که بندرعباسی ان میفهمن ارزش و جایگاه ناصر رو و درک میکنن.این دلیل نمیشه که شما...
ناصر خودش هم میگفت من جنوبی ام و جنوب پایین ایران و من هم خاک پای تمام ایرانی هام.
من هم میگم رضا صادقی ناصر و.... همه ایرانی هستن و بمتعلق به تمام ایرانی هان .
فقط بندرعباس ناصر رو نساخت.تمام شما ها و ها او رو کمک کردید تا به این مرتبه رسید.
ناصر ایرانی در مرحله ی اول و دوم بندرعباسی .
و ما بندرعباسی ها بهش افتخار میکنیم و خواهیم کرد.
سیاوش جان امیدوارم همیشه سرزنده باشی واقعا خوب قلم میزنی مریم عزیز به نظرم هومن خوب پیشنهادی داده روش فکر کنید

رضا سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 03:23 ق.ظ

سیاوشجان بهته نین کاکا سایت اتبشت تا وبلاگ .خسته نباشید تگم.
(سیاوش جان بهتر نیست برادر سایت داشته باشی)
تمام بندرعباسی ها خاک پای ایران هستند و ناصر بندرعباسی افتخار ماست.
روحش شاد و فاتحه فراموش نشه

محسن رفیق ناصر اصفهان خوانن سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 08:33 ق.ظ

رازقی پرپر شد باغ درچله نشست توبه خاک افتادی کمر عشق شکست ما نشستیم تماشاکردیم دلم میخواد گریه کنم برای مرگ رازقی........... میخواهم به صدایی برسم که گلو یش نیه خونین شکایت باشدناصر صدای زخمی بود ولی به قول خودش ............. دنیا نه جای موندنن... نمیدونم چی بگم .. ای دل دگر گولم مزن مه بیشتر گولت ناخورم برگشتنی نی ایی سفر..........روحش شاد یادش گرامی صدایش ماندگار

حجت سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 09:34 ق.ظ

سلام دوستان
همه ما ایرانی هستیم و خواهیم بود - مرحوم ناصر عبداللهی هم جدای از این مورد نبوده است اما اجازه بدهید که مردم هرمزگان هم حس کنند که کسی یا چیزی تمام و کمال به آنها تعلق دارد اتفاقی نخواهد افتاد .
با تشکر از سیاورشن عزیز

sepideh سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 09:36 ق.ظ

سلام Human جان من حاضرم با بچه ها وقتشو تعیین کن به من هم اطلاع بدید البته از ساعت ۱۲ به بعد در مسنجر قرار بگزاریم.

الهام سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 04:25 ب.ظ

سلام...چه مطالبی اینجا نوشته شده بود و من نخونده بودم!!!!!!!!!جالبه متاسفم که شیعه یا سنی بودن برای بعضیا انقدر مهمه البته به ظاهر والا اعتراف می کنم من که می گن شیعه هستم!!!انقدر که ناصر که میگن!!!! سنی بوده به حضرت علی و حضرت فاطمه ارادت ندارم خوش به حال ناصر.....

sepideh سه‌شنبه 12 دی 1385 ساعت 07:00 ب.ظ

سلام الهام جان
منظورت منم؟ اگر منظورت منم در یک سایت نوشته بود و من هم از روی کنجکاوی پرسیدم وگرنه بالخره سنی هم مسلمان هست و شامل حال شفاعت پیامبر هم میشه و الحق که راست گفتی. بعضی از شیعه ها از صد تا کافر هم بدتر هستند. قلب و روح ناصر خیلی پاک بود بی ریا و به نظر من هم خدا برای همین اینقدر زود بردش دید یک سری انسان که باطنشون عین لجنه لیاقت ندارن ناصر در کنارشون زندگی کنه به خاطر همین ناصر که بوی عطر خوش میداد رو برد پیش خودش تا برای همیشه ما از عطرش محروم بشیم. راست می گویند قدر زر زرگر شناسد - قدر گوهر گوهری. ضمنا من قبل هم اعلام کردم با هومن موافقم

گل مینا چهارشنبه 13 دی 1385 ساعت 12:41 ق.ظ http://adambarfi1.persianblog.com

ناصر با وبلاگ تو عجین شده خوشحالم که باز در موردش نوشتی چقدر دلتنگ روزایی هستم که ناصر بود مهربان شوخ و...عشقم ناصر

الهام چهارشنبه 13 دی 1385 ساعت 01:35 ق.ظ

سپیده جان نه عزیزم منظورم شما نبودی سیاورشن در یکی از متنهای یادداشت شده در این صفحه قید کرده که پاسخ دوستی رو داده من از روی نوشته ها سایت مذکور رو پیدا کردم و ... در هر صورت مهم نیست کی در چه تاریخی چی گفته نوشته های اون به ظاهر دوستان مال ۲ سال پیشه و جالب اینه که دیگه هم به روز نشدن!!!و حالا تنها رو سیاهیست که به زغالها ماند

امید پنج‌شنبه 14 دی 1385 ساعت 08:51 ب.ظ

عاشق.دیوونه .ودل باختهناصریا.من نمی گو یم خدا ناصر را رحمت کندچون او رحمت شده ی خدایی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد