لنگه نامه

  چند روزی بندرلنگه بودم . بندرلنگه طبق آخرین اندازه گیری در در فاصله یک میلیون و سیصد و شصت و پنچ هزار وجَبی(۲۷۳کیلومتری) بندرعباس قرار دارد . شاید اگر اتفاقات ناگوار طبیعی و اجتماعی و سیاسی که در پنجاه شصت سال قبل برای لنگه نیفتاده بود ، حالا باید می نوشتم بندرعباس در فلان کیلومتری لنگه قرار دارد .

   مختصری درباره تاریخ و سرنوشت بندرلنگه

 بنابر روایتی این شهر در زمان هخامنشیان هم از بنادر مهم ایران بوده و گوگانا نام داشته است . اما این بندر لنگه امروزی دو قرن و اندی پیش به پا شده و سرانجام بچنان رونقی می رسد که عروس بنادر خلیج نام می گیرد و کشور هایی مثل روسیه ،انگلیس و آلمان غربی و هندوستان در این شهر نمایندگی سیاسی و تجاری راه می اندازند .

 دومین مدرسه ایران پس از دارالفنون در بندرلنگه احداث می شود . مدرسه محمدیه . دومین فرودگاه کشور پس از تهران در بندرلنگه افتتاح می شود و اولین طرح جامع شهری در شهرداری بندرلنگه اجرا می شود .

 درکنار واردات و صادرات کالاهای دیگر نقاط از بندرلنگه، خودِ لنگه هم در صید مروارید شهرت جهانی داشت و مرواید آن در بازار اروپا و هند مشتریان فراوانی داشت .

  متاسفانه این روند رو به رشد لنگه به ناگاه متوقف می شود و کار به جایی می رسد که امروز مردم بندرلنگه از امکانات ابتدایی یک زندگی عادی هم محروم هستند . خلاصه و گزیده بگویم : بندرلنگه آب ندارد . آب لوله کشی شده برای مردم لنگه فقط چند ساعت در هفته قابل استفاده است که البته آن آب هم قابل آشامیدن نیست ! امروز لنگه به شهر مردگان شهرت یافته هر چند به این صفت اعتقادی ندارم !

   وضعیت فرهنگی هنری بندرلنگه و بندر کنگ

با وجود جوانان با استعداد در لنگه فعالیت های هنری چندان نمود عینی پیدا نمی کند . (بجز مواردی انگشت شمار) این وضعیت در بندر کنگ (برادر بزرگ لنگه) با همت انجمن بانوان بندرکنگ کمی بهتر است . آنها در همین چند روزه یک نمایشگاه مشترک عکس ، کتاب و مسابقه آشپزی سنتی داشتند که استقبال خوبی هم از آن شده بود . نمایشگاه عکس هم شامل آثاری از امیر علیزاده و پدرش بود که باعث حیرت من و دوستان همراهم شد . فراخوان دوماهانه عکس استانی را به او دادم .در آینده بیشتر از او می خوانید .

کاش انجمن جوانان لنگه هم با الگو گرفتن از انجمن بانوان کنگ به خود بیاید و ...

   ورزش مظلوم بندرلنگه

تیم فوتبال پاس بندرلنگه به یکی از قدرترین تیم های استان تبدیل شده ، این تیم در مسابقات لیگ برتر استان به قهرمانی رسید و طبق قانون باید به لیگ دو کشور برود ولی در یک اقدام عجیب از سوی هیت فوتبال استان این تیم باید با تیم های دوم و سوم جدول بازی کند و در صورت پیروزی مجدد به لیگ دو برود . پدیده ای نادر در جهان ورزش ! گویا مسولین این تیم به فدراسیون فوتبال هم شکایت کرده اند . حالا این را می خواستم بگویم که با این همه این شهر هنوز از داشتن یک زمین چمن محروم است .

  بلاگر های بندرلنگه

خب این چند روز را به شدت مزاحم دوستان بلاگرم بودم . نوید نجیب یکی از قدیمیترین دوستان نادیده ام که مدتها قبل از من می نوشت . او هر چند مدتهاست نمی نویسد ولی به زودی نوشتن را از سر می گیرد .فرزان مهربان هم همانطور که به خوش هم گفتم در هفته یک مطلب می نوشت و دوبار فالب وبلاگش را عوض می کرد .حالا قرار است بیشتر از لنگه برایمان بنویسد . فتوبلاگش هم دیدنی است .  پدربزرگِ مرحوم او از عکاسان بنام لنگه بوده است . امین پر انرژی هم از بچه های تیاتر است که به وبلاگ آلوده اش کردیم . من که امید زیادی به این دوستان دارم . امیدوارم بتوانند با همدلی کاری برای شهرشان انجام دهند .

 نوید ! فرزان ! امین ! ما منتظر مطالب و ایده های تازه شما هستیم .

راستی تا یادم نرفته از هرسه شما به خاطر زحمتهایتان تشکر می کنم .در این چند روز چیزهای زیادی آموختم که آنها را  مدیون شما هم هستم .

  اهل هوای لنگه و اجرا موسیقی زار در فرانسه و مضرات و فواید بیکاری

 تازه از پاریس و شرکت در یک فستیوال موسیقی درمانی بازگشته بودند . نزد سرپرست گروه محمد پرخو رفتیم و با او از اهل هوا و باد و موسیقی و اجرای در فرانسه گپ زدیم . در پست های بعدی متن کامل گفتگو را می نویسم . وقتی از او پرسیدیم چطور موسیقی در زندگی مردم جنوب رنگ و بوی بیشتری دارد جواب داد : "خب مردم جنوب بیشتر بیکار بوده اند . سه ماه کار بوده و شش ماه بیکاری برای همین رو آورده اند به موسیقی ! "

و من به این نتیجه رسیدم که دعوت آنها به فرانسه  هم به همین مساله مربوط بوده ، چون فرانسه هم در بین کشور های غربی بیشترین درصد جوانان بیکار را دارد . یعنی یک عده آدم از روی بیکاری رفته اند برای یک عده آدم بیکارتر موسیقی اجرا کنند .

 از شوخی گذشته ایشان یک منبع خوب برای جوانان لنگه هستند . پرخو خبرنگاری، عکاسی ، کارگردانی، موسیقی و ... را تجربه کرده است . حرفهایش شنیدنی بود .

   به سرش هوای حوا زد و رفت ...

 اولویت اول من برای این سفر دیدن حاجی آمنه ماما زار قدیمی و باتجربه و ماهر بندرلنگه بود که فقط به همان یک لحظه دیدن ختم شد و پیشنهاد گفتگو با ما را با خشونت و اکراه فراوان رد کرد  و گفت :مگر  مغز من مثل شما بیکار است که بنشینم و با شما از اهل هوا حرف بزنم ...

 البته این دفعه اولی نبود که با چنین برخورد هایی مواجه می شدم ولی شدت این دفعه خیلی زیاد بود .از قبل هم به من گفته بودند که این کار بیهوده است و او با کسی حرف نمیزند.

شاید اگر کس دیگری به جای من باشد دیگر هوای حاجی آمنه به سرش نزند ولی من فعلا جای خودم هستم و کسی هم جای من نیست !

  بناهای تاریخی و ...

برکه ها ، مساجد، خانه فکری و بسیاری از خانه های قدیمی و بزرگ و زیبای لنگه و کارگاه لنج سازی بندرکنگ را دیدیم . پرداختن به آنها هم یک پست جداگانه می طلبد .

  آخرین خاطره من از بندرلنگه: یک دختر پاکستانی

این دختر  ِناز تمام درآمد آن روزش را بابت عکسی که ازش گرفتم و بهش نشان دادم به من داد !!!