حبیب زاده چگونه سر از موسیقی در آورد ؟

    نوشته زیر قسمت هایی از حرف های استاد علی حبیب زاده است که توسط دوست خوبم مهدی از روی فیلم های رسیده از سوئد به تحریر در آمده است. (البته با کمی تلخیص و ویرایش و ...) از این جهت این قسمت از سخنان حبیب زاده انتخاب شده است که حاوی یک نکته تاریخی مهم برای موسیقی هرمزگان است ، و آن اینکه چگونه حبیب زاده ناگهان سر از موسیقی در آورد ؟ برای نسل ما چگونگی خواننده شدن حبیب زاده می رفت که تبدیل به یک افسانه شود ،که صدای خودش به گوشمان رسید . با هم بخوانیم .   

 

                                                                   ***

 

   بنده و خدا بیامرز آقای منصفی در مدرسه جاوید شروع کردیم به تئاتر کار کردن  البته با امکاناتی کمتر از هیچ ، خودِ "هیچ" هم اینجا کلمه ای است . با رفتن مرحوم منصفی به خدمت سربازی ، من دست تنها ماندم ولی  کار تئاتر را تا قبل ازشروع خوانندگی ادامه دادم .

 آخرین نمایشنامه ای که به کمک آقای سمیعیان اجرا کردیم مطبوعات اسراری بود که بنده نقش مدیر را داشتم و نزدیک به یک ساعت و نیم جواب ارباب رجوع و کارمند و کارگر و تلفن را می دادم .

 

بعد از آن بود که آقای علی اینانلو و احمد قشقایی ، از تهران آمدند و از من درخواست کردند که برایشان فیلم بازی کنم . این فیلم که قسمتهایی از آن در هرمز و لنگه ظبط شده بود آزار سرخ نام داشت . این فیلم بنا به گفتار بشیر اولا بندری ( عبدالله اولا بندری ) در فستیوال شیراز آن سال با استقبال شدید مواجه شد . هرچند که متاسفانه من فیلم خودم را ندیده ام .

 

فیلمهایی را برای محمد عقیلی و حسن هاشمی نیز بازی کردم . بعد از آن آقای سهراب حسنی پور از بنده خواست تا آهنگی را که با نام یارچغلو ساخته بودند برایشان بخوانم که با عدم موافقت من مواجه شدند .

 

در نمایش نامه ی مش رحیم شعری از مولوی ( بشنو از نی چون حکایت می کند ) را  خواندم که آقای اسماعیل قادر پناه با شنیدن ای قطعه که نزد او ضبط کردیم گفت : حبیب زاده حیف این صدا نیست . تو چرا خواننده نمی شودی ؟

 

گذشت تا اینکه یک روز به پیشنهاد یکی از دوستان آقای محمد مستوری نوازنده عود در جمع تعدادی از دوستان آهنگی می نواخت بنده فی البداهه شروع به خواندن یک قطعه کردم برای آهنگی که ایشان می نواخت این ابیات تبدیل شد به ترانه روزگاروم چه سختن . 

 

  به هر حال این قطعه ضبط شد ، تا اینکه روز بعد طبق عادت به پاتوقی که داشتیم (کافه غدیر _ واقع در اسکله قدیم بندر) رفتیم دیدم که حاضرین در کافه طور دیگری به من نگاه می کنند . پیش  خودم فکر کردم من که حدود چهار پنج ماهی می شود نمایش بازی نکرده ام ! تا اینکه متوجه شدم آهنگی را که دیروز ضبط کرده بودیم  همان شب از رادیو پخش شده بود . روزگارم چه سختن با صدای حبیب زاده . 

 

***

 

سوال : آهنگهایی را که شما تنظیم می کردید ، بر اساس چه ذهنیتی ریتمها و ضربها را در دهل و کسر تقسیم می کردید ؟

 

 _ بنده یکی از مریدان و هواداران پرو پا قرص مرحوم با حبیب(بابا زار معروف بندرعباس) و دوست محمد ( دوستک ) بودم . هنگامی که آنها به سمت زیارت پنجه علی می رفتند من هم همراه آنها و ساز و دهلشان می رقصیدم تا آنجا و اگر دو سه روزی را در آنجا می ماندند من هم می ماندم و هنگام برگشتن هم همچنان رقص می کردیم تا بندر . این ریتمها کم کم رفت توی ذهن من . با الهام از ریتمهای مراسم زار و فکر خودم ، این ریتم را از حالت آرامی در آورده و کمی سرعت بدان دادم و شادترش کردم مانند شعر های : هوباد گنو پر از صفان ، یمبو سئنه که این خود مورد استقبال مردم فرار گرفت .

 

جناب حبیب زاده ترانه ها را هم خودتان می سرودید ؟ بله . خدا رحمتش کند! آهنگساز ، شاعر ، خواننده مرحوم حبیب زاده / او درتمام مدتِ این گفتگو خودش را مرحوم حبیب زاده خطاب می کند ./