از موسیقی جنوب( ۴)

اگر چه می دانم که این مقاله هم ختم ماجرا نخواهد بود اما می نویسم تا شاید کمکی به باز شدن این گره خود ساخته باشد. در اولین خط مطلب انگلیسی زیر آمده که:

" اگر چه تاریخچه ی مبدا نی انبان هنوز نامشخص است اما احتمال می رود که نوع اولیه ی این وسیله ی موسیقی  قبل ازمیلاد  مسیح و در منطقه ای که اکنون ایران نامیده می شود درست شده".

در بقیه ی مطلب می توان اشاره های دیگری را که به تاریخچه ی این آلت موسیقی شده و همچنین رفرنس هایی هم دید.

 Although the early history of the bagpipe is still unclear, it seems likely that the instrument was first developed in pre-Christian times in the area that is now known as Iran 

پیش از هر چیز می خواهم به این موضوع اشاره ای بکنم که  اگر فرنگی ها می گویند: " احتمال می رود که نوع اولیه ی این آلت موسیقی در ایران درست شده" باید احتمال داد که آن ها تقریبا به این موضوع مطمئن هستند. ولی من باز ضد و نقیضی در گفته های چوک سورو نمی بینم.

 اما آخر به کجا می رسیم؟ جهانی پر از حرکت در اطراف خود داریم و ما به جای این که در این تحرک و دینامیک سهیم باشیم با دسته جارو به جان هم افتاده ایم. وانگهی، به کدام کتاب مرجع و "رفرنس" می توان اطمینان داشت؟ مگر نه این که "تاریخ را برندگان می نویسند، آن طور که دلشان می خواهد"؟ بیایید کمی ایرانی نباشیم. بیایید یک بار هم که شده اقرار کنیم که: "همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند". ما چنان استناد می کنیم و دلیل می آوریم که گویی خود در تمام این کتاب ها و وقایع بوده ایم و هیچ گونه جای شکی در عقاید و اندیشه هایمان نیست. بیایید با این تصور که چگونه می توانیم در راه تکمیل و شکوفایی فرهنگ خود گام برداریم ذهن خود را قلقلک دهیم. چه تفاوتی می کند که من بوشهری باشم یا هرمزگانی؟ چه فرقی می کند که من در محله ی سنگی بزرگ شده باشم یا سیم بالا؟ چه فرقی می کند که من در دبستان گلستان از آقای اخلاقی سیلی خورده باشم یا درسدید و از آقای حاجی رضایی و یا این که پشت سر بخشو در مسجد کوتی سینه زده باشم یا در ممبر کرتی؟  چه فرقی می کند که همکلاسی من دکتر آریا الستی در مدرسه ی امیرکبیر بوشهر بوده یا پروفسور اردشیر حنیفی در کورش کبیر بندرعباس؟ من آینه ی یک دردم، یک درد مشترک و به دنبال هویت خود می گردم. این که چه کسی این هویت را به من داده شاید دیگر برایم مهم نبا شد چون هر چه هست مال من است. اما این که چگونه دارم آن را از دست می دهم (اگر تا کنون آن را نباخته باشم) برایم مهم است. و شما عزیزان، آیا نظری برای حفظ جفتی ها و نی انبانه ها دارید؟ براستی آیا هیچ به این موضوع فکر کرده اید که چه کسی برای آخرین بار در یک جفتی خواهد دمید و آه کدام دلسوخته ای برای آخرین بار مشک نی انبانه ای را پر خواهد کرد؟ دوستک مرد اما جفتی پس از او هم زنده ماند. حال بنشینیم و ببینیم که آیا جفتی های ما توانی برای بقای خود پس از نوازندگان خود دارند؟ چگونه نی انبانه زنان و جفتی نوازان خود را پاس داشته ایم و به چه طریقی از توانایی ها و تجربیات آنان برای حفظ و نگاه داری این گوشه از فرهنگ خود بهره برده ایم؟ آیا کسی دست شکسته ی قنبر راستگو را فشرد؟

بیایید به جای پیدا کردن این همه جواب کمی به سوال ها بپردازیم زیرا سوال های ما محکی هستند بر دید و ادراک ما از واقعیت. بیایید جاروهایمان را پشت سر خود چال کنیم و از خود بپرسیم که به کدام سو در حال حرکتیم.

موفق باشید!  

                                                                                               چوک بندر

..............................................

با تشکر از چوک بندر .

امروز ناصرعبداللهی دیالیز شد .  برادرش می گوید ورم های بدن ناصر کمتر شده و میزان هوشیاری هم به ۶ رسیده است . امید به خدا .