ابن سعد هم درگذشت!

 نامش محمد ‌کهوری‌نژاد بندری است ولی ما با همان نام "ابن سعد" می‌شناختیمش.‌ حتی خبر درگذشتش هم همین‌گونه به گوشمان رسید که: "ابن سعد" هم درگذشت.

(محمد کهوری نژاد بندری)

  نسخه‌اش که پیچیده می‌‌شد(۱) ساکت و آرام می‌آمد و گوشه‌ای می‌نشست و به باقی تعزیه نگاه می‌کرد. کسی چه می‌دانست که او به چه فکر می‌کند؟ به هر حال او "ابن سعد" بود! خشن و بی رحم! کسی چه می دانست که وقتی او لباس "ابن سعد"  را از تن در می‌آ‌ورد آنقدر مهربان و مودب است که مخاطبش را شرمنده می کند. فقط یک چیز می‌توانست این مرد آرام و نازنین را به ابن سعدی خشن و با خصوصیات منفی تبدیل کند و آن هنرش بود. تقریبا تعزیه‌های تمام منبر‌های بندرعباس را دیده‌ام. او بیش از هر کسی بر من تاثیر می‌گذاشت. از همان زمان بچگی که تعزیه را می‌دیدم شخصیتش برایم جالب بود. آنقدر که حتی می ترسیدم به او نزدیک شوم. ناخودآگاه ما را به نزد شبیه خوانانی که نقش انبیا را داشتند می بردند تا درگوشمان دعایی بخوانند ولی بر روی ابن سعد و دار و دسته‌اش باید خاک می‌پاشیدیم و ازشان دوری می‌جستیم.

    چند سال طول کشید تا من بالاخره رفتم و به او نزدیک شدم. با کسی که اجرایش به من لذت می‌داد. حالا او با من حرف می زد. "ابن سعد"  داشت از انقلاب و آزادگی امام حسین سخن می‌گفت. و چقدر شیرین بود. انگار خود "ابن سعد" بود که اعتراف می‌کرد. به اشتباهش، به اشتباه تمام بدهای تاریخ ، روزگار و سرنوشت. از تاریخ و ادبیات حرف می زد که بیشتر مطالعاتش هم در این زمینه بود. از ابرام منصفی که تیاتر را با او هم تجربه کرده بود و ...

   او در گذشت .خسته نباشد و روحش شاد. فکر می‌کنم الان دیگر وقت تعریف و تمجید از او و افسوس خوردن نباشد. این جملات فقط پیام تسلیتی است به خانواده اش و کسانی که از هنرش لذت برده‌اند.

      می‌دانم محرم امسال برای من آن حس و حال همیشه را نخواهد داشت.

   گفتگوی کوتاهی که سالها پیش با او انجام داده‌ام را می‌توانید [اینجا] بخوانید.

..........................

۱ـ نسخه‌هایی که شبیه‌خوانان از روی آن می خوانند به سبک نامه‌ها و نوشته‌های قدیمی بر کاغذ‌هایی کاهی نوشته می‌شود. آنها را مانند طومارهای قدیمی می‌پیچند . شبیه‌خوان پس از پایان نقشش آنرا می پیچد و تحویل نسخه گردان می‌دهد و نسخه روز بعدش را تحویل می‌گیرد.)