گوشت خوک لای ساندویچ/ محمد ذاکری

محمد ذاکریمن به حد کافی واقع‌گرا و معتدل و میانه‌رو هستم و شرایط روز و روزگار را به خوبی و به اندازه همگی لمس کرده و می‌کنم اما راستش را بخواهید روزنامه‌نگاری امروز در هرمزگان یعنی: رفتن مدام به جلسات مدیران پرگو و لمیدن روی صندلی‌ها و مسابقه در خوردن موز و پوست کندن نارنگی و گرفتن چند عکس و رد و بدل کردن چند لطیفه تازه! یعنی: صرف کردن وقت خود به چت و منحصر کردن دنیای خود به فاکس روابط‌عمومی‌ها و اخبار خبرگزاری‌ها. یعنی: این که نه تنها روزنامه‌ات و مخاطبت که حتی آینده خودت را هم بفروشی به یک پورسانت عالی و به جای عکس جناب مدیر! پوستری تمام قد را از حضرت آقا چاپ کنی و تیتر بزنی مدیریتی از جنس...یعنی: این که عکس خنثی‌ترین مسئولان دولتی را آن‌قدر بزرگ چاپ کنی که نیم صفحه اول فقط پیشانی و دماغ حضرت‌شان باشد و بقیه چهره بماند برای نیم صفحه دوم!  یعنی: این که پیام‌شان را به رییس سازمان‌ملل در یک نشریه محلی چاپ کنی و ندانی که کوفی عنان چند سال پیش بازنشسته شده! من نمی‌گویم که نباید به فکر نان بود. نمی‌گویم که نباید آگهی جذب کرد نمی‌گویم تبلیغ بد است نمی‌گویم انعکاس فعالیت مدیران خوب نیست.اما می‌گویم همین خودزنی‌های مطبوعاتی است که کار را به این‌جا رسانده که پس از این همه ستون فروشی! و تیتر فروشی! و خبر فروشی! گزارش فروشی! و چوب حراج زدن به همه چیز! ارشدترین مدیر استان بگوید که «رسانه های محلی در انعکاس فعالیت‌های دولت خوب عمل نکرده‌اند». و این به قول ما هرمزگانی‌ها یعنی خر خسته و صاحب ناراضی! [متن کامل]