من با بادها سفر می کنم !
 

 زار ، نوبان ، مشایخ و غیره بادهایی هستند که روح انسان را تسخیر کرده او را اغلب مورد آزار خود قرار می دهند . برای  آرام کردن هر بادی موسیقی و مراسم خاصی لازم است . نقش اساسی را در اجرای مراسم و موسیقی بابا یا مامای  زار به عهده دارد .

غلام مارگیری

  مارگیر پس از اجرای موسیقی در جشنواره موسیقی مذهبی در آلمان و نیز اجرای بهتری در جشنواره موسیقی نواحی کشور در کرمان که منجر به مدهوش شدن سه نفر گردید . در جشنواره موسیقی فجر هم همه را مبهوت موسیقی زار کرد . او می گوید :

  خانواده ما جد اندر جد همین کار را داشتند ، بابای زار بودند و مولودی می خواندند و ما هم از کودکی همین کار را شروع کردیم . مثل پسر من عباس .کوچک بودم دوازده سال داشتم که درویش آمد روستای ما و گفت پسر جان بیا ببرمت کنار قبر لعل شهباز قلندر سیروانی ، ما هم رفتیم .روزها در راه بودیم و شب ها استراحت می کردیم . به کوه های چاوان که رسیدیم بی آب و غذا ماندیم. در کوه ها گیر افتادیم .پنج روز و پنچ شب گذشت و درویش مرد .عمرش را داد به شما و من ماندم . مرگ درویش هم باعث نشد من برگردم . رفتم و رسیدم . سه سال ماندم . هفت چله که گذشت وقت برگشتن بود .

  من اصلا سواد ندارم . الف ب پ ت هم نمی دانستم . ولی آنجا دلم روشن شد . دیدم می توانم بخوانم . قرآن بخوانم . عربی حرف بزنم . چشم دلم روشن شده بود .وقتی برگشتم ، پدر و مادرم اول مرا نشناختند.وقتی شناختند خیلی خوشحال شدند . بعد از آن به همراه پدرم به مراسم مولودی خوانی می رفتیم .تا اینکه یک سال بعد ازدواج کردم . عباس که به دنیا آمد شش ماه بعد من کور شدم . انگار کور مادرزاد بودم جایی را نمی دیدم . هفت ماه طول کشید تا مرا پیش بابای زار بردند و برایم مراسم گرفتند .صدای دهل ها که به اوج رسید من از هوش رفتم چشم که باز کردم ، درمان شده بودم . باد داشتم ، بابای زار درمانم کرد .باد من مشایخ بود .

 بعد از بهبودی راهی کوه و بیابان شدم تا با گل ها حرف بزنم ، کنار خارها بنشینم و به چیزهای تازه ای برسم.به طبیعت احترام میگذارم به خار، به گل، همه را خدا خلق کرده ، نه ؟

 

 لینک گزارش اجرای مارگیری در جشنواره نواحی کشور

 لینک گزارش اجرای مارگیری در جشنواره موسیقی فجر