حوصله کن! بارها در خیالم تاراندهای حوصله کن! کسی میآید. نه آمدن که از مشتاهای نزدیک دست دریا بر میخیزد و در گوش تا گوش ساحل خسته میخواند آوای بیبی ماهی از یاد رفته را. بر میخیزد و گوش ماهیها را در سپیده دمی هراس آلود بیداری میبخشد، نور از ستاره میچیند و بر جلویل سیاه خیال مینشاند. رد پایش بر این کهن سوز شرجی به چشم میآید تا با تبسم لیوا صدای پرپر زدن سالیان دور از بلوغ را در انزوایی پژمرده بر ملا کند. ماه میآید و ستاره، ستاره و جرینگ جرینگ دستانی که در پیچ و خم اخمی تا گلو بر تیزی لب پریده صدف مانده است... چراغی دلها را به مهمانی خورشید میبرد تا بی میلی خویش را به خواب و هر چه تنفس ممنوعه است بنمایاند... حالا دیگر پس از سالها حوصله به خیالی آشنا برگشتهایم و دل بر آوایی گشودهایم که به خود میخواندمان برای حسی از بودن که: ای یار ای یار... این وهله در کنار سمیرا با دلی باز و دستی بر سینه بسته ایستادهایم و چه میل غریبی است دوباره به بودن برگشتن... ماه لیلی +++ مننوشت: این متن زیبا را ماه لیلی عزیز بر لیوا و آواز سمیرا نوشته است. از او سپاسگزارم. این وبلاگ میتواند مفتخر به انتشار نقدها و نظرات شما در باره جشنواره اینترنتی موسیقی لیوا و آثار رونمایی شده در آن، باشد. |