به دیگو آرماندو مارادونا/ محمد ذاکری

            

یکم:
چه کند جهان سومی بی‌چاره؟ اگر به «دست خدا» افتخار نکند و او را اسطوره‌ی همیشه‌ی خود نداند. وقتی در زیر بمباران‌های بی سابقه‌ی نیروی دریایی بریتانیای کبیر و کشته شدن زن و کودک «آرژانتینی» نه از دولت پرمدعا کاری ساخته بود و نه از ژنرال‌های بی‌آبروی ارتش ونه  از روشنفکران پرحرف! و درد بزرگ نه شکست در جنگ و از دست دادن جزایر« مالویناس» که تحقیر جهان سومی‌ها بود که آدمی نمی‌دانست این درد را باید به کجا ببرد؟
ولی «مارادونا» دانست و با آن حرکت دست‌اش(۱) این عقده‌ی بزرگ را ترکاند و میلیون‌ها زاغه‌نشین تحقیرشده‌ی‌ آمریکای جنوبی از شیلی و اکوادور و هندوراس و پرو گرفته تا بولیوی و مکزیک و آرژانتین به خیابان‌ها ریختند تا فریاد بکشند که:
« خانم مارگارت تاچر(۲) ما بمب‌افکن نداریم اما مارادونا داریم»!!
و این‌گونه بود که  نه از کوه المپ  و روم باستان که از سیلاب اشک مردمانی فراموش شده در حاشیه‌ی جهان  اسطوره‌ای تازه آفریده شد که دست‌اش « دست خدا» لقب گرفت. که دیگر سال ها بود «چه» با موتورش به حلبی آبادها سرنزده بود. و آن سال‌ها ما هنوز «اروپای واحد» نداشتیم اما تا دل‌تان بخواهد جهان متحد فقرا داشتیم.
واین جاست که اگر امروز «لیونل مسی» در باشگاه چشم آبی‌ها هزار گل هم بزند دست‌اش پر فرشته که چه عرض کنم بال شیطان هم لقب نمی‌گیرد چه برسد به دست خدا. و چه تلاشی داشتند رسانه‌های جهان اول که «مسی» را در برابر مارادونا بگذارند و این را به آن بشکنند تا جهان سومی حالا که شکم سیر و دل خوش و روح آزاد ندارد اسطوره هم نداشته باشد و از درون فرو بریزند.

دوم:
 آن سال‌ها هنوز«رفیق فیدل» سالم و سرزنده بود و فوتبال می‌دید و هم دست و پایش درست کار می‌کرد و هم عقل‌اش که می‌گفت: «برای جهان سوم فقط همین فوتبال مانده است و بس».و خدا را شکر که هنوز زنده است تا ببیند که  حالا دیگر همین فوتبال هم نمانده و همه چیز را برده اند. و اگر تا دیروز الماس و نفت و گاز و قهوه و ادویه و...را ازما می‌گرفتند امروزه ولی کلمه و خیال و داستان و عشق و شعر و رنگ لباس و حتی خط ریش و اندازه بلندی ناخن را هم از از ما گرفته‌اند و خدا می‌داند که اگر همین فوتبال و اسطوره‌هایش را هم ببرند جهان سومی خود را در کدام آینه باید ببیند؟ و مگر ندیدید در بازی پاراگوئه و اسپانیا (اگر چه هر دو هم زبان و هم مذهب) این‌ها با چه افتخاری اشک‌های‌شان را پاک کردند و لباس آن‌ها را پوشیدند ولی آن‌ها مچاله کردند و فاتحانه رفتند... و حق هم دارند که راستی چه افتخاری دارد پوشیدن لباس یک جهان سومی؟ وقتی که حتی در فوتبال هم اسطوره‌ای ندارد؟ [اشاره به تعویض لباس بازیکنان دو تیم در پایان بازی به نشانه یادگاری]
و خدا می داند که اگر همین فوتبال هم برود (در این موج بی‌هویتی انسان‌ها) جهان سرمایه‌داری برای همیشه انتقام‌اش را گرفته و خیال‌اش از دست طبقه پایین راحت می‌شود. وقتی که انسان جهان سومی شناسنامه‌اش را و هویت‌اش را هم گم می‌کند راحت‌تر می‌شود گم و گورش کرد.
و این جام برای من آغاز شوم این پدیده بود. و سهم ما از جهان بعد از این فقط «وووزلا» است. سهم ما این است که در حاشیه‌ی حوادث جهان به تماشا بنشینیم و تا دلمان می‌خواهد خودمان را در شیپورهای آفریقایی فوت کنیم و فوت و فوت... و چه ارثیه‌ی بزرگی از جهان به ما رسیده است!؟
سوم:

 بی‌انصاف نباشیم و همه گناهان را بر دوش تاریخ و استعمار نیندازیم که خداییش آن‌ها همه چیز جهان سوم را هم نبرده اند. برای جهان سوم «معمر قذافی» را نهاده‌اند رهبر لیبی که خدا را جانشین خود در آسمان‌ها می‌داند!! و خودش بزرگترین سرگرمی مردم‌اش است و چه نیازی به فوتبال؟ برای جهان سوم  حضرت «صدام حسین» را نهاده بودند که با مسلسل آرنج بازی می‌ریخت! و بازیکنان با دعای خیر و بوسیدن دست مبارک‌اش راهی بازی‌های جهانی می‌شدند. برای جهان سوم جناب «کیم» را در کره‌ی شمالی نهاده‌اند که ملت بی‌چاره و گشنه‌اش یک بار در طول عمرشان توفیق یافتند یک بازی فوتبال را زنده تماشا کنند! یا همین کوبای رفیق «فیدل» که با عنایت پدرانه و در جوی صمیمی مردم‌اش سال گذشته این اجازه را گرفتند که بتوانند با تلفن همراه حرف بزنند! و نتایج بازی‌ها را اس ام اس کنند! و سردار«رابرت موگابه» قهرمان مبارزه با اسعتمار که فوتبال را نوعی بازی استعماری ساخته‌ی استعمارگر پیر انگلیس می‌داند و با نابود کردن مملکت‌اش و فقیر تر کردن مردم خودش می خواهد به جنگ انگلیس برود و ثروت جهان سوم را از چنگال دشمن در بیاورد!!

یا نمی دانم کی و کی در کجای جهان که که برای اولین بار اجازه داند مردم از تلویزیون ببیند که در دیگر کشورها «زن»ها هم به ورزشگاه می روند!! و البته یک دلیل‌اش را این گفته‌اند که بازی‌ها در نیمه شب بوده و نیمه شب برخی از آقاها و خانم‌ها خواب‌اند!! این‌ها را استعمارگران نبرده‌اند و نهاده‌اند برای همیشه ی تاریخ. تا هرچه مغز است و هر چه ذوق است و هرچه استعداد است و هرچه خیال  و هوش وکار است و هر چه فوتبال است با دست خودش با پای خودش بپرد و برود جهان اول. برود لالیگا و بوندس‌لیگا و هاروارد آکسفورد و کمبریج و... و لیونل مسی در آن جا در 36بازی‌اش 34 گل بزند و این‌جا جهانی را درحسرت یکی بگذارد یعنی این هویت ساخته‌ی این آب و هواست نه آن!

چهارم :
دنیای فوتبال دنیای سیاست نیست. دنیای زشت اهورا و اهریمن هم نیست. برای من هم دیگر قهرمانی هلند یا اسپانیا فرقی ندارد. دنیای من شاید دنیای آن سه کودک زاغه‌نشین میلیاردری باشد که در همین روزها آمده بودند تا پیراهن شماره‌ی  ۱۰ آرژانتین را بخرند. آن‌ها نه  نیوتن دارند و نه انشتین و نه کلوزه. نه ژان پل سارتر و نه هری‌یاتر و نه بتهوون. نه  مک‌دونالد و نه نانو تکنولوژی و نه فیفا و نه هالیوود و...آن‌ها اسطوره‌ای دارند به نام مارادونا. چه ببرد و چه ببازد. من یقین دارم که آن‌ها به هویت خود پشت نخواهند کرد. حتی اگر پس از این دیگر فوتبال هم مال جهان سومی‌ها نباشد.


 ۱- درجام جهانی ۱۹۸۶ در مکزیک مارادونا فوتبال زیبای خود را به نمایش گذاشت. در اوج حساسیت‌های این جام دو تیم آرژانتین و انگلستان در مرحله یک چهارم نهایی در برابر هم قرار گرفتند. جنگ جزایر فالکلند در میدان ورزشی به منصه ظهور رسید. مارادونا با به ثمر رساندن دو گل تاریخی موجب پیروزی آرژانتین شد. 

۲ -نخست وزیر انگلیس در زمان جنگ با آرژانتین معروف به بانوی آهنین


منبع: لاتیدان