سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

حسن راستین عکاس برگزیده جوان کشور

 
   شاید راه افتادن فتوبلاگ کوتوک بهانه ای شد که از حسن راستین هم بگوییم. همین نزدیکی ها بود که در دوسالانه هنرستان های هنرهای زیبا مقام اول بخش عکس را بدست آورد و کمی قبل تر در اراک و جشنواره فرهنگی هنری دانش آموزان هم برگزیده شد .

  حسن راستین متولد سی و یکم شهریور سال ۱۳۶۶ ( بندرعباس) است .او تازه نوزده ساله شده سه سال است که عکس می گیرد هر چند با تصویربرداری شروع کرده ولی حالا عشقش عکاسی است .

 عکس های روزانه اش را در کوتوک ببینید . و چند عکس هم همینجا نقدن داشته باشید .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



آدم ...گِل ...احساس

  سینا نیری بسیت و سه سال دارد . متولد مشهد ، ساکن تهران و دانشجوی دانشگاه رشت در رشته کشاورزی . یک سال و نیم است که کار با گِل را آغاز کرده است . هر چند کارها رگه هایی از اکسپرسیونیزم در خود دارند ولی می گوید در قید هیچ چیزی نیستم و خودم را محدود به چیزی نمی کنم تا کار خودش باشد و برای همین من هم هیچ تغییری ایجاد نمی کنم . سینا بیشتر حرف نمی زند و من هم بیشتر حرفی نمیتوانم بزنم . کارها را ببییند و نظرتان را بنویسید که سینا خیلی مشتاق است نظرات دیگران را درباره کارهایش بداند .

 

 

 

 

 

 

 





ما باید به جایی برسیم که سحر کنیم .

  پشتکوهی که خود با وقتی ما برمی گردیم دو پای آویزان مانده است (1378)  موفقیتهای زیادی در تئاتر ایران کسب کرد (دریافت جایزه‌ی کارگردانی اول، نویسندگی دوم و بازیگری مرد، موسیقی، طراحی صحنه، لباس، بروشور از جشنواره‌ی تآتر منطقه ای در بوشهر؛ و نیز راهیابی به جشنواره‌ی سراسری فجر و اخذ جایزه ی کارگردانی اول و کاندیداتوری متن اول، طراحی صحنه و لباس برگزیده، کاندیداتوری موسیقی برگزیده) و سال گذشته نیز با تاریخ سرکوب(نمایش برگزیده‌ی جشنواره ی تآتر منطقه‌ی 5 در بوشهر و راه یابی به جشنواره‌ی تآتر سراسری فجر که بنا به دلایلی نامعلوم، از حضور آن جلوگیری شد.) راه خویش را ادامه می داد ، این روزها برای تئاتر می گرید .  نوشته های زیر حرف های او پس از آخرین اجرای شب های نمایش (سفر به ماه / اسماعیل پاکدامن ) است که البته فقط گاهی خطاب به پاکدامن گفته می شود و بیشتر کلی گویی است و تمام اجراها را در بر می گیرد . 

ابراهیم پشتکوهی

تمام متن ها بدون هیچ استثنایی در اجرا هایی که من دیدم مشکل داشتند . لحظات درخشانی که میزان سن طراحی شده باشد به ندرت دیده میشد . در این کار شاید یک مورد میزان سن متفکرانه که ما را ارجاع بدهد وجود داشت. مهمترین و بهترین قطعه بازیگری قطعه ایی بود در ابتدای نمایش مگس های مردار که عیسی صادقی بازی کرده بود .تنها قطعه ای که اصول و مبانی بازیگری در آن رعایت شده بود همین بود . در بیان بچه ها خیلی مشکل داشتند .

مگس های مردار/عیسی صادقی

در اجرای شما که اجرایی مبتنی بر بدن و ژست است . همان طور که خودتان می گویید ، ژست ها ،حالات ، احساسات ، مفاهیم را بیان می کنند . جایی که  مفهوم برای ذهنیت کارگردان و گروه یک مفهوم آداپته بود انتقالش به لحاظ تصویری و مفهوم چقدر راحت تر بود . آن جایی که به صلیب کشیده می شود ، عزاداری می کند و بعد خودش را به ماه می کشاند و ماه بالا می رود و دور می شود . این قطعه ای بود که انتقال داشت چون زیر بنای فکری در آن وجود داشت .در بقیه قطعه ها اجزا بودند یک جزء واحد نبودند .

وقتی با کارگردان یا بازیگر ها حرف می زنیم ( که حرف نزده ام !) برای هر حرکتی مفهومی دارند ولی چقدر از این مفاهیم به مخاطب منتقل شده اند . لذت،مهمترین شاخصه هر اثر هنری است . ما چقدر از اجراها لذت بردیم؟

متاسفانه و یا خوشبختانه ! امروز من باید از تئاتری که قبل وجود داشته ، تئاتر سنتی که در بندرعباس وجود داشته دفاع کنم . تئاتر مبتنی بر کلام و شکل های سنتی خودش که حالا کاملن منهدم شده و زاده آن تئاتری است که امروز من می بینم هویتی ندارد ( با احترام به همه بچه ها ) نمی گویم حتما روایت های سنتی داشته باشیم و بومی گرا باشیم . اگر ما اصالت ها و هویت های فردی خودمان را هم بشناسیم ، اینها می توانند معنا دهند .

بحث این نیست که ما بگوییم اگر یک نقطه را بگیریم جهانی نمی شویم . بحثِ شناخت است . تعارف که نداریم ... ما متن های کلاسیک را هنوز نخوانده ایم . چخوف خواندش خیلی واجب است . من بعد از دیدن کارها به خودم شک کردم . با اینکه بارها خوانده ام ولی این چند روزه دوباره ادیپوس در پلینوس و آنتیگونه را خواندم و به تئاتر و بر اتفاقاتی که در شهر ما برای تئاتر ایران می افتد، گریه میکردم .

انرژی هست نیرو هست ...درست است که می گویید دستمان خالی است . ولی مگر ما ... مسئولینی بودند؟... مگر اینجا تئاتر حرفه ای وجود دارد ؟ نه هیچ کدام از اینها نبوده ...این ما هستیم که این بار تئاتر را مثل یک صلیب بر دوش می کشیم . چون پذیرفته ایم ، باید کار را خوب انجام بدهیم . ما حق نداریم بگوییم امکانات نداریم . به تماشاچی چه مربوط که ما موسیقی مان مثلا گم شد، که ما سالن برای تمرین نداشته ایم ؟ ما وقتی که اجرا می کنیم موظفیم که بهترین اجرای وجودمان را به نمایش بگذاریم .

تئاتر می بالد وقتی یک شاعر درونش باشد می بالد وقتی یک رقصنده خوب داشته باشد . ولی همه اینها باید در خدمت اثر باشد . وقتی از کار بیرون میزند یعنی این که ما خیانت کرده ایم . به قول گرتوفسکی بازیگری که فخر فروشی می کند بازیگر فاحشه و کارگردانش پا انداز است . نه فاحشه باشیم نه پا انداز ! بازیگری باشیم که مقدس باشیم . چرا وقتی اجرای پیتر بروک یا مهاباراتا تمام می شود تماشاچی ها از سالن بیرون نمی روند ؟ چونکه سحر شده اند . ما باید به جایی برسیم که سحر کنیم . تئاتر هنری میراست ولی بعد از اینکه به پایان می رسد جزئی از زندگی و خاطرات ما محسوب می شود که هیچ گاه از ما جدا نمی شود .

  پ . ن : عکس ها از حسن

دوسالانه حجم /عکس ها از حسن راستین

مرداد ماه /تهران/فرهنگستان هنر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 همین عکس در اندازه بزرگتر