وقتی نوزده سالم بود . در حالی که همیشه ورود برای عموم آزاد بود مرا به فرهنگسرا راه ندادند( فقط به خاطر ظاهرم)... معاون ارشاد گفت باقی ماندن فرهنگسرا در آن مکان اصلا اشکال شرعی داشت ... سازمان اوقاف هم گفته در جهت تجهیز فرهنگسرای طوبی صدو پنجاه میلیون تومان می دهم ( از کجا؟ و چرا؟ از نظر شرعی ایراد ندارد؟) ...
(تخریب شبانه فرهنگسرا ...عکس از حسن)
این بالایی ها ربطی به خوشحالی من ندارند . از این خوشحالم که حس کردم هستیم.
***
تشکر ویژه از دوستانی که تا به حال فرهنگسرای آوینی را ندیده بودند ولی فرهنگ وهنر را می شناسند . مهرداد... مریم ....رضا... مرجان ...سهیک و دیگر دوستانی که برای همکاری آمادگیشان را اعلام کردند . و نیز کسانی که بانظراتشان همراهمان بودند ... لطف شما فراموش شدنی نیست .
به همشهری های خوبم ...حسن...کامیرا...عبدالحسین...صبرا ...نازنین... و ناخدا ( زحمت لوگوی مسابقه را او کشید ) هم خسته نباشید می گویم : نخسته !
***
هرمزگان همچنان با کمبودها ، محرومیتها و تبعیض ها مواجه است . ضعف ها و زخم ها را نمی توان نادیده گرفت . بیائید در کنار علایقمان کمی به آنها هم بپردازیم . حکایت فرهنگ سرا هر چند پایان تلخی داشت ولی این را به ما گوشزد کرد که : هستیم .
کامیرا همیشه حرفی برای گفتن دارد ...ناخدا طرح می زند ...امیر نقش می کشد ....صبرا فریاد می زند ....نازنین نقد می کند ...حسنین عکس هایی دارند که حرف می زنند ...بقیه هم هستند .... کافی نیست؟ امتحان می کنیم .دفعه بعد جدی تر و محکم تر .
***
خوشبختانه روز به روز بر تعداد وبلاگنویسان هرمزگان افزوده می شود .بسیاری از آنان هم هنرمندان خوب استان هستند . سالها پیش روی جلد کتابی خواندم که : یک هنرمند باید بوسیله هنرش دردهای اجتماعش را بیان کند ....به نظر من، خوب است یک هنرمند بوسیله هنرش درد های اجتماعش را هم بیان کند . نه؟
***
دوستی می گفت : اینقدر خودتان را محدود به هرمزگان نکنید بیائید و جهانی فکر کنید .گفتم : تعداد کسانی که جهانی فکر می کنند کم نیست . چه کسی از کوچه و محله و شهر من حرف می زند؟
***
فرهنگسرا خراب شد ولی من هنوز خوشحالم .
پریشانی این نوشته ها را بر من ببخشید .
سلام با تو موافقم که خیلیها از همه جا می نویسند و تنها عدهای کمی هستند که از هرمزگان و بندرعباس می نویسند که تو یکی از آنهایی همین کار را ادامه بده.
درست هستش من با شما موافقم عزیز همین جور که هست ما بیشتر چون یه بار بیشتر نرفتم حالا اگه درست میکنن نزدیک باشه
من هم خوشحال از حرفهای تو. به نظرت وقتش نرسیده که یه نشست درست و حسابی برگزار کنیم؟
سلام سیاورشن عزیز!
از خراب شدناش متاسفم. اما راست میگویی ما هستیم و بار بعدی جدیتر هستیم. از لطفات هم سپاسگزارم.
موفق باشی.
ببینم مگه ظاهر تو توی ۱۹ سالگی چش بود؟!!
سیاورشن عزیز !! ممنونم از لطفت . من همین الان دوباره بروز شدم .
فکر نمیکردم به این زودی خراب کنن.واقعا متاسفم. امیدوارم بار دیگهای نباشه تا بخوایم جدیتر عمل کنیم.
ولی من دلم گرفت.
دستت درد نکنت
من هم برای همین به روزم دوباره
سلام
خواهش می کنم وظیفم بود
سلام درست قبل از اینکه از فرهنگسرا بنویسی برایت نوشته بودم که کمی دچار روز مرگی شده ای وراحت تر اینکه جذابیت بعضی چیرهای دهن پرکن مانند بحث موسیقی های دسته چندم تورا هم جذب خودش کرده است اما خوشحالم که می بینم این روزها عمیق وتاثیر گذار می نویسی بهترین سوژه را بری نوشتن انتخاب می کنی جسور وکستاخ هستی برای نوشتن والبته این برای یک نویسنده بسیار خوب است ...
از بعضی ها تشکر کرده ای واز بعضی هاگله ...نالیده ای که همراه نبوده اند یا درد این کارها را ندارند والبته درست می گویی عادت به سر زیر برف کردن را مردم این دیارهمیشه با خود داشته اند اما از این نکته هم نباید فراموش کنی : کدام هنرمند ؟؟ خود شما هنرمندی ...وقتی این گونه می نویسی وهمه را به تامل واندیشیدن وا می داری ...یعنی هنرمندی ...مگر رسالت وتعهد یک هنرمند غیر از این است...
سیاورشن عزیز !!! ۱ نفر دیوونه تو وبلاگش بدون اطلاع در این مورد چیزهایی نوشته سر بزن وکامنت بگذار ... این کامنت رو فوروارد کن.
این هم آدرسش pardismadhouse.blogsky.com
به روزم با عکس درد.در ضمن منتظرم
سیاورشن عزیز نمی دانی چقدر از خبر تخریب فرهنگسرا اندوهگین شدم .این از فقر فرهنگی ما و حکومت بی هنران می آید که تازگی هم ندارد.
اما خوشحالم که با جسارت همواره درد سرزمینت را می گویی
این پنجشنبه سر غروب به سید مظفر خواهم رفت
و نه در شمع سوز معلوم که بر خاکستر فرهنگسرا شمعی روشن خواهم کرد
شمعی به یاد مظلومیت فرهنگ و بی ارزشی هنر و خموشی صداها
شمعی به یاد شهید آوینی که مدعیان برادری دوباره در چاهش انداختند
دو بال مرغ آمین راشکستند
به نام دین سر دین را شکستند
فرهنگسرا را شبانه خراب کردند چون تحما آفتاب حقیقت را نداشتند
شبانه ویران کردند چون از فریاد مرغ های دریایی می هراسند
شبانه خراب کردند چون فکر می کردند فرزندان هرمز گان در خوابند
شب به خیر آقایان
شب خوش
به قول شاملو:
اگر که بیهده زیباست شب
برای که زیباست شب
برای چه زیباست شب ؟
سلام . مسافرت بودم . حتما به چشم . امروز خواهر همشهریت از بندر به دیدار برادرش بعد از سالها آمده ....به همین خاطر ممکنه کمی دیرتر تماس میسر بشه . زنده باشی .
سیاورشن عزیز !! ممنون از لطفت . خیلی زیباست . و لازمه دوباره بگم که واقعا خوش سلیقه ای .... حالااگه ممکنه پاسش رو برام میل کن چون اینجا یاهو مسنجر ندارم .
به ادرس pardismadhouse.blogsky.com سر بزن وکامنت پست آخرش رو بخون
به ادرس pardismadhouse.blogsky.com برو کامنت پست اخر رو بخون
من این شعر شاملو را مناسب تر می دانم :
ما روزی دوباره کبوتر هایمان را خواهیم یافت
و مهربانی دست دوستی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان برای انسان دیگر برادری
روزی ما دوباره ...
سلام سیا حالن خاشن..
اگم چند سال پیش تو مشهد یه مسجد بزرگ به نام مسجد فیض شبانه بدون اطلاع قبلی و بدون تخلیه یهنی با فرش و موکت و لامپ و حتی با قران ها و کتاب خانه و بالاخره هرچیزی که تو مسجد هسته خراب شو که و صبح که مردم هندن به مسجد شو دی که مسجد نین ..........حالا حکایت فرهنگ سرای بندرن ....چیز زیاد عجیبی نن.........
یه سر بدو به وبلاگ مه با همین آدرس تا از قافله عقب نمونی
سلام . راستی حالا جایزه چی میخوای بدی ؟ لطفا با شناختی که از من داری یه چیزی واسم بگیر که از قبل نداشته باشم . پیشا پیش به خاطر جایزه نفیست ازت ممنونم . مرسی عزیزم
سلام واقعا عالی و خوب نوشتی ...من که لذت بردم... نوشته های ما هم که اینقدر چرت و پرت میزنه که ... بیخیال موفق باشی
من کامنت میذارم پس هستم...
من پستم پس هستم...
من وبلاگ می نویسم پس هستم...
من دیوونه م پس هستم...
بیا جواب سوالاتو ببین و بخون...
من هم از اونجا خاطره های زیادی دارم
شماهم خیلی خوب خودتو نشون دادی
من همچنان مثل قبل نظاره گر خواهم بود
موفق وپیروزباشی
تو غلط می کنی که از خراب کردن فرهنگسرا خوشحالی