خیلی وقت بود که مراسم عروسی به شکل و سیاق قدیم در بندرعباس ندیده بودم . روزهای آخر هفته گذشته عروسی یکی از دوستان بود و جای شما خالی یک عروسی با همان آداب و رسوم قدیم !
شب اول مراسم حنابندان بود . یکی از قدیمی ترین نوازندگان چنگ ( قیچک) غلام وطن دوست از میناب برای اجرای موسیقی آمده بود . در همین حین که دست و پای عروس و داماد را حنا می زدند او می نواخت و زنان و مردان بر گردش می رقصیدند . برای مدتی موسیقی قطع شد و زنان بر بالای سر عروس و داماد اشعار مخصوص حنابندان را خواندند .
و پس از آن دوباره نوای چنگی بود و آواز و رقص تانزدیکی صبح
غلام وطن دوست
غلام وطن دوست سی سال است که چنگ می نوازد این میراثی از پدر و اجدادش است که به او رسیده. وطن دوست اهل میناب است . (البته بیشتر نوازندگان این ساز هم مینابی یا به طریقی در شرق استان هرمزگان و همسایگی با سیستان و بلوچستان هستند . این ساز اگر چه در ایران رونق گذشته خود را ندارد ولی همسایگان شرقی ایران هنوز نوایش را می شنوند .) با همه این احوال وطن دوست در بین اصحاب موسیقی غریب است . چندی دیگر جشنواره موسیقی محلی هرمزگان برگذار می شود . کسی جای خالی او را احساس نمی کند . او هم از وجود چنین جشنواره ای بی خبر است ...
روز بعد نوبت به بردن ساخت رسید . ساخت هدیه ای است که داماد برای عروس می برد . هدیه ها را در چمدان تزیین شده می گذارند و خویشان داماد آنرا بر روی سر گذاشته همراه با ساز و دهل و رقص تا خانه عروس می برند.
مراسم شروع شد و داماد سوار بر شتر در بین کاروان به کوچه و سپس خیابان پا نهاد . راننده های توی ترافیک مانده هم هیچ اعتراضی نداشتند .صدای سرنا و دهل و چاکَ( کف زدن) بود که به هوا می رفت و جمعیتی که خودش را با ریتم هماهنگ کرده بود . رنگ متنوع و شاد لباس ها هم بر زیبایی اطراف افزوده بود . تعدادی زیادی از رهگذران هم به تماشای جمعیت ایستاده بودند و با لبخند هایشان تبریک می گفتند . بعضی ها هم پا را فراتر گذاشته از جمعیت رقصان فیلم و عکس می گرفتند . خلاصه ! آن روز ساخت را در بین راه به یک امامزاده هم بردند و یک مقداری هم در صحن امامزاده ( سیدکامل) رقصیدند.و قند و شکر ونمک اول زندگی عروس و داماد را متبرک کردند !
یک نکته که خیلی مرا به تعجب و لذت انداخت (!) این بود : آشنایی با نسل جدید نوازندگان محلی "سُرنا " ،که تا آن موقع فکر می کردم در حال انقراضند .در ابتدای راه نوازنده مرد میانسالی بود . بعد از آن پیرمردی که همراه جمعیت بود ساز را از او گرفت و خود شروع به نواختن کرد . چند قدمی نرفته بودیم که نوازنده پیر از بین رهگذران جوانی را دید به سمت او رفت و ساز را به دست او داد . جوان خجالتی که خیلی هم خوش سیما بود با اکراه ساز را گرفت و نواخت . جمعیت هم با شفاف تر شدن صدای نت ها شور بیشتری پیدا کرد . چه تبحری ! او حتی وقتی داشتند لباس مخصوص ساز زدن را بر او می پوشاندند با همان دستی که ساز را نگه داشته بود ساز را هم می نواخت .او را ایوب صدا می کردند . بعد از مراسم یک هو غیب شد و نتوانستم چیزی از او بپرسم . به زودی پیدایش می کنم . باقی مراسم را هم نتوانستم بروم ولی تا همین جایش هم خیلی لذتبخش بود .
پ ن : در گویش بندری به سرنا لفظ ساز و به قیچک همان چنگ گفته می شود .
تصاویر بسیار زیبایی بود خسته نباشی
سلام.پست بسیار جالبی بود. دوباره منو برد به حال و هوای گذشته م و کلی خاطره برام زنده کرد. دستت درد نکنه و خسته نباشی.
سلام ... خسته نباشی ... اگر این روزها مراسم عروسی به سبک قدیمی باشه ولی باز هم مثل گذشته نخواهد شد چون دل آدمها دیگه مثل قدیم پاک و ساده نیست ...موفق باشی
مبارک باشد متاسفانه سنتهای قدیمی در حال فراموشی است و مدرنیته لفظ کلام جوانان امروزی خدا کند جوانانی مثل شما که خوب هم مینویسند این یاد رفته ها را دوباره در خاطره ها زنده کنند موفق باشید ..
بعدا کامنت میزارم
سلام مجدد عزیز . نخسته . ممنون از لطفت و راهنمائیت کاملا درستن حرف آخرت. و تا اونجایی که بتونوم به رو چشوم
موفق بشی مه هم با اجازت لینک اومدا
پست بسیاز زیبا و شادی بود! و مملو از رنگ ها و صدا ها و نغمه ها که همشون رو می تونم حس کنم. من هم یک بار وقتی از محله سید کامل رد می شدم همچین عروسی ای رو دیدم. بعله به گفته آقای اکسیر، این سنت ها کم کم دارند ناپدید می شند، اما با این حال هنوز هم هستند کسانی که گذشته رو فراموش نکردند و نسبت به سنت ها و رسم و رسومات قدیمی و بومی تعصب دارند. جالب اینه که الان هم توی کوچه ما یکی از همون عروسی های هفت شبانه روزی در حال انجامه! فعلا که دو روزه بزن و بکوبه! با لوطی و مخلفات ...
کارتون عالیه!
یادم رفت بگم، عکس اون دو تا زن با برقه معرکه است.
سلام
همیشه به عروسی
موفق و پیروز باشی
اشو توبه
دست گل و نازنینت درد نکنه. حظ کردم. کاش من هم اون جا بودم عروسی محلی می دیدم وای ی ی ی . راستی سیاورشن جان تو زینت دریایی رو حتما می شناسی نه؟ اون هم تو کتابش از عروسی های محلی حرف زده.
درود بر تو سیاورشن جان
این گزارشت خیلی زیبا و دل شاد کننده بود.
نازنینم خدا تو را همیشه شاد و تندرست بدارد.
تا درودی دگر بدرود.
سلام
اگم ای ساخت ا کم راه شبرد ما که سر کوچه نشتریم ولله چیزی موندی .
خوش به حالتان . در ضمن ساخت تا جایی که من می دانم هدیه ای نیست که داماد برای عروس می برد . که خرده ریز های لازم برای شروع زندگی است که عروس و داماد به یکدیگر هدیه می دهند . ممکن است هدیه های عروس به داماد از نظر مقدار کمتر باشند . ولی به هر حال وجود دارند . و این قسمت از پست شما ناجوانمردانه است .
به هدیه عروس هم می گن ساخت ؟ این هدیه عروس یه مد جدیده !
جای مه خالی!!!!!!!!۱
مادرم میگفت توی بندر شبهای حنابندون باید تا مدتها دست و پای عروس و داماد تو حنا باشه تا کامل رنگ بگیره. جدا همین طوری بوده؟
مدتها یعنی چند سال ؟ خب معمولن یکی دوساعتی باید حنا بمونه تا رنگ بگیره ...مطمئنن حوصلشون سر نمی ره !
سلام ...
تصاویر بسیار زیبا بود خسته نباشید.
سیاورشن گل همین حرف نزدن، دم نزدن، سکوت کردن، اعتراض نکردن من رو دیوونه می کنه. ببین اینا دارند نونشون رو از همین خریت و نفهمی یه سری از مردمان می خورند. یعنی چی؟ مرتیکه ی خیکی اومده گفته" بچه هاتون شهید شدند!!! شهید هم که زنده است" وای به حال ما. یادمه اول جنگ که بود اینا که بچه هاشون شهید می شدند حتا جرات نداشتند گریه کنند چون ممکن بود بقیه ایمان اونا رو زیر سوال ببرند. وای بر ما که کاری با یه مادر می کردند و شستشوی مغزی بهش می دادند که می گفت: "بچه هام فدای سر خمینی! " چقدر اینا نامردند و بی مروت!
سلام . دیگه رفتی عروسی و بی مه ندبرد . اشکال اینینن.
زیر پاهای رنگی
نگذاشت تموم شه اومد
زیر پاهای رنگی نشد سیر دندان - من موندم - یعنی بتر سید
سلام
کم مانده بود زیر درختان زیتون طعم گیلاس را فراموش کنیم
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار
سلام...همیشه به عروسی !...عکسهایی که گرفتی واقعا عالی بود.
چه عجب بعد از مدتها از زلزله و سقوط و مرگ و میر خارج شدیم و عروسی شد خدا کند این عروسی ها تداوم زندگیهای مشتر ک باشد ...
سلام، مطلب جالبی بود ولی این نوع عروسی رو به انقراضه ، ودیگه به قول ما بندریها بازار اینینن. موفق باشی
سلام سیاورشن عزیز. خیلی برام جالب بود . توصیف زیبایی داشتی از مراسم عروسی...موفق باشی
سلام خوبی انشا الاه هیشه خودت
من همیشه این جور عروسی ها رو دوست داشتم.نمیشه لباس عروس به جای قرمز لاجوردی باشه.