پیکر بیجان ساجده کشمیری -شاعر- و دو همنورد دیگرش که پس از صعود به دماوند دچار حادثه شده بودند، فردا به بندرعباس منتقل میشود.
این اواخر بهش میگفتم دوست کوهی من! از بس کوهی شده بود مرامش!
اخرین نوشته ساجده در وبلاگش:
شامل دردی رنجی ده از بی نسبتی درنرمک آی لب خی سی ده به تف
غرقه کنی
سوراخ می پی چد به نوح
از سر کوهی سه رنگ سرخ با در کشتی
پرت امی انداخت به پا بندی گنو تا زمین پیدایی داد در تنی لخت
جفتی که بی اندازد پای کفش
یخ زده نوک دماغی را دست گیر
دهان گیر
سر از خوشی دارد در پا جای
ابراهیم
موسا
عیسا
محمد
"چه جوری را شاعر نمی داند شاعر شاعر است در انجام در احساس بردن از کلمه و به احساس کشیدن کلمه و در آوردن از کلمه و در همین گیر و دار های درگیری سخت با کلمه چیز های رو می شود که کلمه جواب نمی دهد و شکلی که می خاهی از کلمه در نمی آید در نتیجه به هم ریزی شاعر به هم ریخته از ناتوانی و نا جواب دهی زبان به هم می ریزد و می سازد ویران می کند و این همه در جهان شاعر افتادنی است و دست درازی ها شایسته –
در جهان شاعر تضاد ها بی هیچ پنهانی و عمدی در کار رو می شوند و ناتوانی زبان در برابری بیان و دریافت پیدایی می دهد – لحن های که شکل اجرایی ندارند صدا هایی که شکل خودشان نیستند و می توانند شکل به گیرند –"
نه دیده بودمش و نه می شناختمش؛ نه او را و نه دو همراهش را ولی بس غصه ام گرفت مخصوصا برای کسی که اهل نوشتن بود و نوشته هایش را هم می شود خواند. خدا به خانواده شان صبر دهد؛ غم بزرگی است. خبر مفصل را در صبح ساحل خواندم؛ نمی دانم در آن سوز سرما چه کشیدند. خدا بیامرزدشان که نزدیک آسمان، آسمانی شدند
هیچ حرفی برای گفتن نیست ...هیچ اشکی برای ریختن..
دل بر آن بلندای بالا بلند یخ زده است..
دلم واسش خیلی تنگه واسه تمام خوبیها و مهربونیاش درست بین ما نیست اما یاد و خاطرش زندست.
سردم سرد خیلی سردمه خیلی
مراسم تشییع :
سه شنبه / ساعت 16 / از بیمارستان خلیج فارس
خیلی تلخه خوندن این ماجرا توی سایتها!