جشنواره اردی بهشت هم تمام شد
بخش فیلم
فیلم مستند : مقام اول برای فیلم بندر لافت : منعم قائدی
مقام دوم برای فیلم دختران شرجی : موسی کمالی
مقام سوم به طور مشترک برای فیلم تا مقصد سپید : محمود شهبازی
و فیلم سرگیجه : علیرضا محسنی
داستانی : ( مقام اول و سوم نداشت )
مقام دوم برای فیلم من پرتقالی هستم : منعم قائدی
جایزه ویژه هیئت داوران برای فیلم کوج گنو : احسان رضایی
جایزه مرحوم کوروش گرمساری به بهترین تصویربردار به خاطر فیلبرداری در فیلم لافت به آقای عالم زاده
تقدیر از خانم رحیمی به خاطر فیلم آوای قلم
عکس
آزاد : اول : حسن بردال دوم : امیر مینابیان سوم : عبدالحسین رضوانی، صغری لک زائی فر و روح لله بلوچی
تقدیر : احسان رضایی
فرهنگ مردم هرمزگان : اول : نداشت دوم : صادق طاهری سوم امیر مسعود ابری
تقدیر : احمد جعفری
خسته نباشید
جا دارد از کسانی که برای برپایی این جشنواره زحمت کشیدند تشکر کنم . خوبیار سالاری که حتی اگر نمی خواستی ببینی باز هم می دیدی که چقدر دارد زحمت می کشد . مهرداد امیرزاده ،احسان رضایی و ... و البته بدون تعارف تشکر ویژه از حسن بردال و خلاصه بگویم همه بچه های انجمن سینمای جوان و عکس ... به هر حال هر چقدر هم که بدبین باشم نمی شود نفس عمل و تاثیری که می گذارد را نادیده گرفت امیدوارم این اردی بهشت همچنان اردی بهشت بماند .
نکوداشت منصور نعیمی
از نکات قابل تحسین در این اردی بهشت نکوداشت از استاد عزیز منصور نعیمی بود . این نکوداشت با نمایش فیلی درباره نعیمی به نام انتشار گنجشک ساخته ابراهیم پشتکوهی همراه بود . امید که این نکوداشت ها فقط محدود به این جشنواره ها نیاشد و شایستگان همواره نکو داشته شوند . و اما منصور نعیمی و شمه ای از کارهایش : 1_ تهیه و کارگردانی بیش از یکصد فیلم بلند و کوتاه مستند ( نگاتیو 16 و ویدیو ) پیرامون معرفی هرمزگان به لحاظ مردم شناسی ، طبیعت ، صنعت و هنر 2 _ تدریس و اشاعه فنون عکاسی و فیلمسازی برای علاقمندان از سال 1353 به این سو ۳_ تهیه و نویسندگی بیش از صدها برنامه رادیویی پیرامون تاریخ و فرهنگ و هنر مردم هرمزگان و ...
جنجالی ترین فیلم
بی شک فیلم اهل هوای بازماندگان که اولین فیلم بودار در کشور بود جنجالی ترین پدیده این جشنواره بود . این فیلم به خاطر همین عنوان بودار بودنش مورد توجه بسیاری از خبرگزاریها و سایت ها قرار گرفته بود . البته بیشتر آنها گمان می کردند این فیلم بودار بوی سیاست می دهد . که کور خوانده بودند . هنرمندان ما زرنگتر از این حرفها هستند ! وقتی فیم بازماندگان پخش می شد خود او و دستیارش گشته سوز را در سالن می گرداندند و سالن را پر از دود می کردند . این کار همزمان بود با صحنه هایی از فیلم که در آن هم از گشته و کندر و عود استفاده می شد و اگر سیستم صوتی سالن کمی مناسب تر بود حتما چند نفری را دگرگون می کرد . می گویند تعدادی بر تصمیم داوران در قبال این فیلم معترض بوده اند .
من اعتراض دارم !
حتی اسم کارگردان و تهیه کننده و نویسنده اش را هم یادم نیست . ولی اعتراض دارم . به عنوان یک مخاطب عام و خام اعتراض دارم . به اینکه فیلم کنچی به بخش مسابقه راه نیافته اعتراض دارم . اینکه زمان این فیلم زیاد بوده به گوش من نمی رود ! خب خیلی از فیلم ها بودند که ده دقیقه بیشتر زمان نداشتند ولی پیر آدم در آمد تا تمام می شد . ولی این فیلم سی چهل دقیقه ای طوری بود که ...آقا من اعتراض دارم ! کار بچه های بستک بود انگار درباره روستای کنج یا کنچ بود. خودشان هم آنجا بودند و لبخند می زدند ...توی دلم می گفتم آقا چرا نشستی و لبخند می زنی پاشو حداقل چار پنج تا صندلی خورد کن ...
حیف شد ...چه تصویرهایی داشت ...چه کادر هایی ! گوینده اش را دیگر نگو ! خیلی حرفه ای! این حرفی بود که از زبان بغل دستها و جلو پایی ها و پشت سری ها بلند می شد: خیلی حرفه ای ! وقتی صندلی های سالن غدیر هشت سال ضمانت داشته باشد باید هم لبخند بزنی ! مگر تکان می خورد !
پدیده ی عکاسی
امیرمسعود با عکس زیبایش همه را شوکه کرده بود هیچ کس باور نمی کرد این عکس کار یک جوان هفده ساله باشد . ولی نکته جالب و عجیب برای من شرکت این عکس در بخش فرهنگ هرمزگان بود . شاید اگر در بخش آزاد بود مقام بهتری هم کسب می کرد .
از اینجا به بعد را اگر واقعا کار خاصی ندارید برای خواندن پیشنهاد می شود ...
از فواید جشنواره ها
جشنوراه ها حالا جشنواره ی هر چه باشد یک فایده مشترک که دارد این است که همه دور هم هستند . من هم خیلی هایی که دوست داشتم ببینم را دیدم . به خودشان گفته ام که چقدر خوشحال شده ام . بخصوص وبلاگ بنویسان هرمزگانی از جمله مسعود ، هادی و میک . البته میک را اولین بار بود که می دیدم . جوانی پر انرژی و با استعداد است . نوشته ی رگه های بلوز و جز در موسیقی هرمزگانش مرا شگفت زده کرد . دمش گرم باد !
از فواید جشنواره ها قسمت دوم و آخر
از دیگر فواید جشنواره ها این است که من اتفاقی به فیلم اربعین ناصر تقوایی دست پیدا می کنم .(داوود مرزی زاده دم تو هم گرم باد ! ) و علاوه بر دیدن یک فیلم خیلی خوب به یکی از آرزوهای دیرینه ام که همانا دیدن چهره و شنیدین صدای بخشو (نوحه خوان ) می رسم . چه خوش گفت استاد محمد رضا درویشی که این نواها (نوحه های جنوب) با تصنیف های سنتی ایرانی برابری می کند و گاه دلپزیر تر و طبیعی ترند .
از اینجا به بعد را حداقل افلاین بخوانید !
شبیه اتیکت
قبل از اینکه به این بخش بپردازم بد نیست یک حکایت قدیمی برایتان بازگو کنم . به گویش بندری مزه اش بیشتر است .
مشی سکینه : هو بَخدا مه خو آلا شلوم ناتونوم برم پا منبر ولی زنون تعریف اکنن که چوکوم ایسوف وختی شبی (شبی= شبیه = شبیه خوان در تعزیه ) ابو هیچ که دگه نگا تعزیه ناکنت همه زنون و دختون روشو طرف این...اترسوم که چهمی بزنن !
میریم : خا اااا ! ماشاا... ایی ببو ! چوکو ماخو پامنبری نبودن .هرچی نصیحت موکه فایده نیکه ...یتا خو دنبال دهل و دمپکن اویتا هم خو صب تا شوم کتاب ولکای نخوندن...
مشی سکینه : همه چی وا کسمتن مُم ...ناشکری مکن ...هر که وا راه خوشن ...
کُل کل کل کل ( صدای کلیون لنگه ای درصد بالا )
چند روز بعد
میریم : ای مشی سکین ! تو تگو چوکت ایسوف پا منبر گپ شبی ابو ؟ ما دوش پا منبر هستریم . مه ئو زن غلوم سین محسین او هم شاهدن .هر چی نگا موکه که ایوسف بره لباس اگروخو بکنت خبری نبو همی میکروفن بارشه دوو دنبال شبی ئو شزه که میکروفن دم لووشو بگناره !
مشی سکینه : اهه بره ئو .خیلی کم عگلی زن ! تو همی که نادونی ایسوف ما وختی مریض بو نذر موکه اگه خوبی ببو بیارومی پا منبر گپ هر سال شبی میکروفن ببو ؟! ایسوف ما شبی میکروفنن!
البته ربطی ندارد ولی عکس هایی که نمایش داده شده بود اتیکت نداشت و همه سرگردان بودند که صاحب اثر کیست . در این حال بود که یکی از عکاسان فداکار نقش اتیکت را بازی کرد و ...(خسته شدم )
من و صبا و فاطمه رضایی
داشت عکس ها را نگاه می کرد (این مطلب به خاطر همین سطر به جشنواره مربوط شد)
ببخشید آقا شما سردبیر صبا هستید ؟
بله
می خواستم درباره مصاحبه ای که از فاطمه رضایی چاپ کرده بودین حرف بزنم .
بله متاسفانه سیستم های ما مشکل پیدا کرده و مصاحبه هم به هم ریخت و اونجوری که ما می خواستیم نشد .
ولی من شبیه این مصاحبه رو یه جایی خونده بودم .
/انگار حدس زده من خودمم نه خاطره /
بله توی وبلاگ سیاورشن ...من همیشه مطالبشو می خونم و دنبال می کنم ...می خواستم همونو بذارم ...ولی خودمون رفتیم و از یک قسمتهایی از اون استفاده کردیم ...
بله و حتی اشتباهات تایپی سیاورشن رو هم شما تکرار کردین ...من یه پیشنهاد دارم ...شما اگر می خواین با موزیسن های قدیمی گفتگو کنین یه نفر که از موسیقی محلی اطلاع داره با خودتون ببرین چون امکان داره مثل همین مصاحبه که حالا ثبت شده و به یک سند تبدیل شده دچار اشتباهات تاریخی بشید . مثلا اون جایی که از نوازنندگان قدیمی زن نام برده میشه ، گفته می شه که هر سه اینها فوت کردن در صورتی که اینطور نیست و خوشبختانه هنوز یکی از اونا زنده اس ."
و این را نگفتم که :
.... آقای سردبیر شاید سیاورشن می خواست این مصاحبه را به نشریه ای دیگر بدهد و یا هزار امکان دیگر ... هر چند هدف زبباست ولی این کار با روح حرفه ای گری نمی خواند .
.........................................................................................................................
پ. ن : این نوشته فقط از زبان یک مخاطب عام است که راهش را گم کرده بود ...
پ.ن۲ : در همین باره در بندرعباس سیتی
جالبه من به اندازه یه بنرعباسی از اونجا چیز میدونم این هم مال اینه که تو خیلی خوب همه چیزو توضیح میدی راستی شما چقدر اونجا هنرمند دارین . به همه بچه های جنوب از همین جا تبریک میگم برای این همه استعداد
سلام خوبی؟بازم این صبح ساحل مطالب وبلاگ شما را کش رفته وبدون ذکر منبع توی روزنامه روز شنبه ۳۰ اردیبهشت چاپ کرده درباره بادگیر ها نوشته بودی یادته؟
نوشته منبع:اینترنت
موفق باشید دوست عزیز بندری
سلام ممنون دوست من ! البته من اون مطلب رو ار جایی نقل کرده بودم ...ولی به نظرم صبح ساحل از بی بی سی یا جایی دیگه گرفته باشه ...ممنون از محبتت
سلام سیاورشن عزیر متاسفانه ایمیل شما خوانا نبود لطفا دوباره بفرستبد و خواهش می کنم انگلیسی ( فینگلیش) تایپ کنید قبلا تشکر خودم را تقدیم می کنم
اولن به همه تبریک اگم...دومن خیلی حرفون هه که حالیش ام نین...
مصاحبه مورد نظر شما مستقیمن با خواننده انجام شده و مطالب شما هیچ تاثیری در مصاحبه درج شده در نشریه نداشته است.
من هم منکر مصاحبه مستقیم نشریه صبا با فاطمه رضایی نشدم همان طور هم جناب سردبیر منکر تاثیر پذیری از مصاحبه من نشد و رک و راست واقعیت را گفت ...هر چند من از تاثیر پذیری ناراحت نیستم ...هر کاری راهی دارد ...همه هم می دانند ...در ضمن وقتی من با سردبیر صحبت کرده ام دیگر نیازی نیست با شما که مسئول سرویس آگهی آن نشریه هستید در این باره حرف بزنم ...من جوابم را از ایشان گرفتم ....همه می توانند مصاحبه ها را بخوانند و مقایسه کنند ...
با سلام و خسته نبی ، دستت درد نکند جالب هسته گذارش کاملی اتدادن ، منتظر نقد فیلمون از دوستون دیگر هستم . موفق بشی سیا
سلام ایمیل شمارو خوندم
اولا تشکر می کنم که یه چیز جدید یادم دادید
دوما حق با شماست
سوما من خودم مستقیما با هنر مند قدیمی به غیر از خانم رضایی مصاحبه کرده ام یکی دو تا چاپ شد و حالا به دلایلی تا مدتی چاپ نمی شه به هر حال من بسیار علاقمندم که این مرواریدها رو از صدف فراموشی بیرون بکشم اگه مایلید با هم همکاری کنیم خبرم کنید
یا علی حق نگهدارت
سلام
مفید بود استفاده کردم .
درود رفیق . خیی کام بود. حیف که همه اجرا ها رو از دست دادم . در مورد فیلم بودار هم مثل اینکه از خیلی از کشورها جلو زدیم . وقتی امکانات نیست خلاقیت که هست...
راستی منم بعد از مدت ها به بخشی از دبدنم فشار آوردم و آپ زدم ...بدرود .
جناب سیاورشن:خوشحالم که در طول بیش از ۸ سال فعالیت در مطبوعات بیش از صد ها مقاله و مطلب درباره فرهنگ و هنر نوشته ام.مسوول اگهی بودن یک نشریه سمت کوچکی نیست.اگهی نبض حیات یک نشریه است و ممد حیات.ان.
بهر حال در جشنواره شما را دیدم .مظلوم و ... بگذریم .اما چیزی که مرا به تعجب وا داشته ان عکسی است که با موهای بلند در فتو شاپ از خود طراحی کرده و در وبتان (قبلن)گذاشته بودید........
من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش....
ای نبض حیات ! ای ممد حیات !
اول: من هم نگفتم سمت کمی است من فقط یادآوری کردم ...
دوم : من مظلوم نیستم
سوم : آن عکس بوسیله فتوشاپ طراحی نشده ! فقط کمی فیلتر داده ام ...هنوز توی فتوبلاگ هست ...از چی آن تعجب کردی؟ مگر موی بلند عجیب است...(واقعا به مساله مهمی اشاره کرده اید! خسته نباشید ! )
چهارم : هر آدمی بدی و خوبی دارد ...ولی من به بدی شما اشاره نکردم ...فقط سمت شما را یادآوری کردم ...من کاری با شما ندارم ...تا وقتی که مرا مجبور به جواب دادن نکنی...امیدوارم از این پس اینگونه باشد ...
ظاهرن باید در فضای مجازی اخلاق جدیدی حاکم شود
بچه ها شما چه قدر انرژی دارین بابا بی خیال شین
ا قا یا خانم اکسعر شما که بقول خودت ۸سال و اندی فعالیت مطبوعاتی دارید با این روش باسخ دادن یعنی شخصی برخورد کردن ثابت کردید که چیزی تو چنته جز دگماتتیسم و هجویات نداارید مو ی سر مردم به تو چه مربوطه لا بد فردا از رنگ کفش و شلوار مردم مثه اربابات ایراد میگیری .توصیه میکنم شغلت عوض کنی سنگین تری چون بعد از ۸ سال هنوز هزیان میگی.
جناب اکسیر: خوشهالم که در طول هشت سال فعالیت مطبوعاتیتان اراجیف فراوانی را تحویل مشتاقان فرهنگ و هنر این بوم داده اید. البته خوشهالی من به خاطر خوشهالی شماست که خوشم به حالت. توی تمام به اصطلاح گزارشهای جناب آلو هرچیزی دیدم الا گزارش اصل ماجرا که چطور به سمت علایقتان میچرخانیدش با آن سابقه هنری پربار و درخشان!!! من کاری به دفاع از سیاورشن ندارم. فقط مدافع سابقه درخشان آن جنابم. درخشان باشی.
آری این چنین است برادر.
دوست عزیز جناب سیاورشن خان!
راست می گویند برادر ،
آگهیها ممد حیات نشریات هستند. این روزها نقشهای تازه ای در مطبوعات ایجاد شده که ممکن است برای خیلیها ناشناخته باشد و خیلی های دیگر هم بدون اطلاع.
«قائم مقام مدیرمسئول و سردبیر» عنوان تازهای است که چند سال اخیر در برخی نشریات دیده میشود. (البته در یک مورد استثنایی به جز صبحساحل که نقش اصلی خود را ایفا میکند) قائم مقام مدیرمسئول کسی است نشریه را از مدیرمسئول اجاره می نماید و در عین حال توانایی بالای جذب آگهی دارد یا جذب آگهیگیرنده. درک و شناخت کافی از مسائل و اجتماع پیشکش.
قانون وقتی آگهی باشد نشریه منتشر می شود بیشمار در نشریات زرد استانی نظیر صبا و ارمغان بندر و سفیر جنوب ، امید ساحل و مرجان و ... به چشم می خورد.
بله دوست عزیز؛
مسئول سرویس آگهی های نشریات تواناییهای بسیاری دارند که شاید بر شما پوشیده باشد.
1. توانایی فروش تیتر نشریه! بله فروش تیتر و صفحه اول که در همان یک مورد استثنایی صبح ساحل هم بعضا مشاهده میشود. تیترهایی که هیچ ربطی به مسائل روز اجتماع ندارند ، بلکه مرتبط با یکی از آگهی های یا به قول خودشان گزارش ویژه هستند . زیرا اگر انتقادی علیه سازمان یا نهادی باشد نشریه از داشتن آگهیها و گزارشهای ویژه آن اداره محروم خواهد شد و به تبع آن مسئول آگهیها. تیتر چربتر ، عمر طولانیتر نشریه.
2. توانایی چاپ نشریه حتی اگر شده در۴ صفحه بدون حتی یک مطلب تولیدی.(خدایت بیامرزد ای پدر دبیلو دبلیو دبلیو). مسئول آگهی های نشریه حتی می تواند در سیاستگذاریهای یک نشریه هم دخیل باشد. اگر اما بتوان سیاستگذاریاش نام نهاد. سرمقاله هم برای خالی نبودن عریضه می تواند توسط همان مسئول آگهیها پیرامون یک موضوع بیربط نوشته شود.
3. مسئول آگهی های نشریه میتواند یقه شما علاقمند به فرهنگ و هنر که برای مصاحبه با هنرمندان با هزار و یک زحمت به سایر نقاط استان می روید و به چاپ مطلب بینام و نشانتان در نشریه معترضید را بگیرد.
برادرم!
سردبیر کجا بود که اگر بود دو تن از روزنامه نگاران این دیار کنون پای در بند نبودند. که اگر بود نبود این چنین سرنوشت ما. که اگر بود نشریات ما با کلم و کاهو تفاوتی داشتند. که اگر بود مردم از اتفاقاتی که در شهر میافتاد میدانستند و نبود این حال و روزشان.
بیچاره خلق...
صد افسوس بر مدیران کوته فکر و قد که از چنین کلماتی میترسند و میلرزند و میهراسند.
سقف بلند است و...
خوشحالم که بالاخره جایی برای خالی کردن عقده های دوستان پیدا شد.سیاورشن نیز مانند عروسک خیمه شب بازی کامنتها را تایید میکند تا بچرجخد و بچرخانندشان .افرین بر شما افرین برشما و طفداران الهام افروتن که عقده هایشان را خوب خالی کردند.افرین بر شما و تف بر این روزگار .
سلام مهربانانه ...شاعران موجوداتی گنده بی خاصیتی هستند که عموماً نیاز به یک جراحی دردناک دارند تا آدم شوند . در واقع فقط سیاسیون به ماهیت مبتذل این آدم های بی ارزش پی برده اند . و فقط حکومت ها هستند که می دانند چگونه باید با آنها رفتار کرد تا پررو نشوند
سلام. خسته نباشی . منم به جشنواره اومده بودم خیلی دوست داشتم بدونم. چه عکسی به چه کسی تعلق داره و کدوم عکسا مقام اوردن. در مورد فیلما بهتر بود از روی اسم میشد فهمید. موفق باشی . وبلاگتو لینک میکنم
جناب اکسیر سلام شما اول باید حرمت قلم را نگه دارید بعد در باره مطبوعات و ... نظر بدهید شما برای بزرگ کردن یک نفر با دریافت مبلغی بی ارزش آن شخص و کارهای نه چندان با اهمیت اورا بزرگ کردید ( البته بزرگ از نظر شما)
جهت یاد آوری: مطلب مهندس هنرمند در روزی نامه صبا
جناب سیاورشن مطمئن باش هیچ چیز ارزش شما را کم نخواهد کرد . شما وبلاگی راه انداختی که بیش از حد انتظار موفق بودی و این ممکن است برای بعضیا خوشایند نباشد.
شما بدون ریالی چشم داشت و با هزینه شخصی به جا جای استان سفر میکنید و تمام مطالب مال خودت را چاپ میکنی و آنهارا بدون سرقت و رعایت امانت چاپ میکنید کاری که حتی به اصطلاح هنرمندان هم جرات انجام آنرا ندارند از همه اینها که بگذریم مخارج و هزینه اینترنت هم که از جیب شخصی تامین میکنی . شما که اینقدر برای فرهنگ و هنر استان جان کندی کی تا حالا یک تشکر خشک و خالی از شما کرده ؟ واقعا خیلی مردی که با عشق و علاقه به اطلاع رسانی موقعیتهای و دیگر چیزهای استان میپردازی. باید بگم که از روز تاسیس وبلاگت خیلیها استفاده ها بردند و خیلی ها هم از آن مطلب گرفتند و به اسم خود چاپ کردند.
ولی شما همچنان به کار خود ادامه بده و هیچ وقت در راهی که قدم برداشتی برنگرد مطمئن باش خیلیها حامی تو هستند و همیشه تورا حمایت میکنند.
جناب اکسیر لطف کنید دست از سر وب و عالم روزنامه و هنر این استان بردارید و باز گردید به بازار لاری ها برای کاسبی همچون دیگر همشهری هاتان....شما را من نه تئاتری می دانم نه اهل هنر و نه حتا ژورنالیست زیرا اگر یک جو شعور داشتی کار خودت را می کردی و این قدر باچه نمی گرفنی...تنها آدمهای حقیر این گونه رفتار می کنند.
در ضمن عالم و آدم از زدو بند شما با مسئولین رده بالا باخبرند که چگونه عزیزتزان کسان خود را می فروشید و دیگران را نردبان می کنید تا خود را به عنوان هنرمند جا بزنید.
نه عزیز این عرصه جولانگاه تو نیست.بهتر است به اصل خود رجعت کنی و خودت باشی تا اینکه به قول مولانا جو فروش گندم نما باشی.
به قول چوکو محله : اشو دعوا ... !
عجب حکایتی داریم! و این اولین بار نیست که صفحه کامنتهای یک وبلاگ نویس فدای جنگ و دعوای شخصی بعضی ها می شود! نظر خاصی ندارم! لازم شد یک بار دیگر ملاقاتی حضوری داشته باشیم! از فیلمهای جشنواره هر چی داری برام نگه دار.
آقای اکسیر: شما اگر وجدان داشتید قلم خود را نمی فروختید آن هم برای شخصی که ... لطفا حرمت قلم را نگه دارید.
سلام داغ داغ از تهرون شما بندریها چرا منطقی نیستین برادر مسعول و موئمن اقای اکسیر با فعالیتهای سالیان دراز مطبوعاطی و فرهنگی برای شما دهاتیها و بی فرهنگ عمری تلف کرده است.حدفش راهنمائی و متمدن کردن جنوبیهاست .با برادر باشید ناصر.
اکسیرک تو در وب لاگ سز کوچه نوشته بودی که من بی شخصیت به دون ادرس نظر میدم و از اهریمنها طرفداری میکنم.من هرچه نظر داده و می دهم همیشه با ادرس بوده و خواهد بود چون بر خلاف تو و محبوب لات و لمبنت ناصر رزل و دلقک نیستم .در کدام فرهنگ مترقی جز مطبوعات اربابانت این افراد را اهریمن میگن؟در خاتمه من متاسفانه این عزیزان را نمیشناسم .امیدوارم روزی سعادت اشنائی بیدا کنم.زنده باد انهائیک صادقند و باک
سلام سیا ورشن..............
چه الم شنگه ای به پا شده؟
یه سر بیا وبلاگم ببین می تونی کمکی بکنی؟
لا اقل به چندتا ی دیگه خبر می دی..........
منتظرم
ببینیم چی کار می تونیم بکنیم
......................