مرسدس سوسا بیش از آنچه که به عنوان یک خواننده ملی آرژانتین شناخته شده
باشد، سمبل هنری انقلابیونی بوده است که همواره نگاه به دستاوردهای آرمان
گرایانه ملتهای آمریکای لاتین داشتهاند. در آمریکای لاتین هنر و ادبیات همواره با سیاست و انقلابیگری درهم آمیخته
است، ویکتور خارا در عرصه هنر، فریدا در نقاشی، مارکز در ادبیات نامهایی
هستند که کم و بیش برای ما ایرانیها آشناست. سوسا متولد ۹ ژوئیه ۱۹۳۵ بود که در سنین نوجوانی به عنوان خواننده مطرح شد
وخیلی زود توانست جای خود را در عالم هنر آرژانتین بیابد. در سنین جوانی
به گرایشهای سیاسی چپ پرداخت که تا آخر عمر خود به آنها وفادار ماند.
تنها انقلابیگری نبود که از او چهرهای سرشناس در هنر پدید آورد، عامل
دیگر شهرت او، تلاشش برای زنده کردن هنر موسیقی ملی کشورش بوده است.
او در سال ۱۹۷۹ هنگامی که مشغول اجرای یک کنسرت بود، روی سن توسط ماموران
نظامی آرژانتین بازداشت شد و همراه با همه اعضای کنسرت و حتی شنوندگان
روانه زندان شد. مدتی بعد با فشار افکار عمومی دنیا سوسا آزاد شد ولی به
خاطر ممنوعیت فعالیت هنری در کشور زادگاهش به تبعیدی خود خواسته در اروپا
تن داد.
اما سه سال بعد، درست چند ماه پیش از آن که نظام دیکتاتوری آرژانتین در
جریان جنگ فالکلند سقوط کند، او به کشورش بازگشت و فعالیت هنری خود را از
سر گرفت.
سوسا
در طول زندگی خود ۴۰ آلبوم بیرون داد، سه بار نامزد جایزه گرمی شد، در
آمریکا و اروپا بارها کنسرت داد، سفیر حسن نیت سازمان ملل متحد، یونیسف و
یونسکو بود و با خوانندگان سرشناسی از جمله جان باوئز، پاواراتی، استینگ و
بالاخره شکیرا کنسرت های مشترک اجرا کرد.
از شکیرا نقل قول کردهاند: «سوسا بزرگترین صدا و بزرگترین قلب را برای درک رنج مردم داشت. او صدای
برادرانش در روی کره خاکی بود که پرچم موسیقی رنج و عدالت را برافراشتند.”
او در آرژانتین به «voice of the voiceless ones» یا صدای اکثریت خاموش و به خاطر موهای بلند شبق و مشکیاش به La Negra شهرت داشت.
او روز یکشنبه ۴ اکتبر امسال ۲۰۰۹ در آرژانتین در گذشت و جسد او در
ساختمان کنگره ملی آرژانتین برای ادای احترام علاقمندان به نمایش درآمد و
نهایتا به خاک سپرده شد.
مرسدس سوسا دو بار ازدواج کرد که از شوهر اولش یک پسر به یادگار دارد.
سپاس از زندگی
{همه درباره ی فیلم حرف میزنند اما کسی یک پلان فیلم هم نمیسازد. همه عکس میگیرند اما کمتر کسی درباره یک عکس حرف میزند. پیشاپیش از زحمات همه دوستانی که سعی کردند، برنامهای متفاوت را ارائه دهند بسیار قدردانی مینمایم. از آقایان :مرتضی نیکنهاد، به خاطر پشتکارش ./از اجرای خوب پشتکوهی ،/تصویر برداران/ و همچنین از تقدیری که از آقای بردال و سرکار خانم جاهد به عمل آمد و واقعا جای تقدیر از این عزیزان، جایش خالی بود/ و این خالی بودن، به نوعی احساس میگردید/ و هم از نمایش به جایی که در بند بند، متن مراسم اتفاق افتاد،/ بسیار خرسندم و خسته نباشید میگویم./تنها ای کاش این همه زحمت و هزینه، به چراهای بی پاسخ سینمای استان میگذشت. و ریشهیابی و یک نقد جدی میشد. همچنان که توقع میرفت. تا لااقل این حداقل مخاطب، با دستهای خالی بیرون نمیرفتند / و گرنه چنین مراسمی هفته قبل هم در سینمای ستاره جنوب برگزار شد و با کف زدنهای بسیار هم به پایان رسید}
مرد از روی تخـت بلند شـد،/ســرُم بالای سرش را روشـن میکند./ سرفههایی خسته، از اعماق جسم نحیفش، خودشان را آهسته آهسته بالا میکشند و از دهان مرد به بیرون پرتاب میشوند./
مرد: لطفا! برای اینکه آمدهاید، خودتان را تشویق کنید./ و بعد خیلی ممنون از اینکه از آقای سیروس کهورینژاد تقدیر میشود. /تشویق کنید لطفا.؛/ باز هم ممنون از اینکه از سرکار خانم جاهد تقدیر میشود /خیلی خیلی هم ممنون، از اینکه آقای حسن بردال در تهران به دنبال چاپ کتاب عکس هرمزگان رفته است /تشویق کنید لطفا .؛/ و ممنون از آقای مــنصور نعیمی/ خیلی ممــنون از خانم فریده گرمساری/.تشویق، لطفا .؛/ مرد خود را به زحمت به دیوار میگیرد./ آقای آرمین! بنوازید لطفا ! /موسیقی....
این موسیقی "فیلم گوزنها از مسعود کیمیایی"نیـست ؛؟ / آره .!/ پس پــدر خوانــده کجــاست ؟.../ الان همــین جا بود ..../ ولـش کـن همـین خوب است /بگذارید پـدر خوانـده به حـال خودش باشد./تشـویق کنید لطفا / راستی آن سه تابـوت برای چیــست /فکر کردم قراره فیلم" سگ آنـدلسی" پخش بـشه ./ سـالوادور دالی کجاست؟/ سالوادور دالی را تشویق کـنید لطفا!/ موسـیقی ماتــم لطــفا!/
می گم آ / اگه آقای آرمین با دارو دسته نیویورکی ها نبودند،/ چه اتفــاقی می افـــتاد ؟؟؟؟؟؟؟؟/
دوربین . نور. صدا.... صدا قطع و وصل می شه ؟/ ......شاید تقصیر از موسیقی فیـــلم "عشق سالـــهای وبــاست "که در متن تیزر "هنــدوانه فروشها به بهشت می روند "استفاده شده! //// بســـتنی لطفا /
چند نفر پشت پرده پچ پچ می کردند./ مرد آنها را می بیند ./
مـرد: بفرمایید /مراسم خودمانی است / بچهها آن دورها برای خودشان بازی میکنند ./ موسیقی هم در حال نواختن است ./ مردم هم در حال صحبت کردن هستند ./من هم برای خودم دارم شعر می خوانم ./ مجنون هم کنار کعبه دارد به دنبال لیلی می گردد./ ببــنید چه شب قشنــگی است. / مهــتاب داشت می تابــید ...../
انیمیشن کوتاه لطفا!/ فیلم کوتاه نداریم؟
اصلا مراسم ./مراسم سینماست ؟/کی گفته...؟/ بیلبورد نصب کردند؟ .../مگه نه آقای رئـــیس؟مگر مراسم سینما نیست ؟ / فیلم یک دقیقهای میشود آیا ؟/پخش .../نه .../ بعدا/ شاید/ خواهد شد......./ باشه آقا / باشه ./ چراغ بالای سرش را کمی ،کم رنگتر میکند ./ این نور بالای سرم ،خیلی پررنگ است آقا./ اسم بچههات چی بود آرمین ؟
آرمـین: آن چراغ را می بینید ؟ / مرا اذیت میکند. / بد جوری در کادر است./ درخشندگی رنگ زرد، در این همه خالی کادر، خیلی خیلی جیغ میزند./ خاموش شود لطفا ./ حتمــا ...حتــما ...
مرد خودش را کمی جا به جا میکند./ مـرد: نه که فکر کنید. فیلم کوتاه کم داریم ./ نه! از بس که نامه نوشتند./ زنگ زدند./ پیام کوتاه ؟/ بله/ قرستادند ./ پس دوباره، تیزر قبل از پشت پرده را، دوباره پخش کنیــد لطــفا !/ تشویق هم دوباره لطــفا ./
حالا دیگه خسته نباشید ./همه دوستان و همسایگان عزیز ؛/ چه آنانی که از آپارتمانهای نزدیک چه آن طرفتر، چه این طرفتر، این راه دراز را آمدهاند. / بفرمایند بیرون لطفا . ..../گفتم بفرمایید بیرون ------پذیرایی شوید ./ ساعت چند است...... ؟/
مجری!...... شما قرصهایت را خوردهای ؟/
پرســتار همه چراغ های سالــن را خامـوش کرد ./ سه تابـوت را از وسط مراسـم ،به کناری کشـید./اجسـاد "سینمای مسـتند"،"سینمای داسـتانی "و"سینمای مسـتند داستانی "را از تابـوتها بیرون میآورد ./تنها صــدای خـش خـش کشیـدن اجسـاد، روی کـف چوبـی سـن،به گوش رسید و بعد از آن دیگر هیچ یک سخن نگفـتند. نه مــیزبـــان / و نه میـــهمــان/ و نه گلــــهـای داوودی ................
مجله معتبر و تخصصی Photo Digita در تازهترین شماره خود یک صفحه را به امیر مینابیان - عکاس هرمزگانی - و عکسهای او اختصاص داده و نوشته است: "امیر مینابیان 25 ساله، عکاس ایرانی که تا به حال جوایزی در این راستا کسب کرده است. این سری از تصاویر از زادگاه او شهر بندرعباس در ایران است که استعداد او را نشان میدهد. تصاویری که بیانگر زوایای متفاوت پیرامون اوست. امیر به ما گفت: به گرما و رطوبت این شهر عادت کردم و تصمیم گرفتم مجموعهای از تصاویر را ایجاد کنم که خاطراتم را انعکاس دهد."