خسته نباشی شهریار !
علی دایی بازیکنی است که اغلب جواب منتقدان و البته فحاشان را با گل میدهد. smsهای پس از بازی مکزیک در جامجهانی را به خاطر دارید؟ زمان گذشت و دایی جواب همهی آنها را همان طور که پیش بینی میکردم[لینک] با گل و قهرمانی داد. پاسخ مودبانه و زیباییست. و چه تقارن جالبی بود چند روز پس از خداحافظی او ما با مکزیک بازی کردیم و اینبار ۴ گل خوردیم. نوش جانمان! واقعیت فوتبال ما همین است. ما همان طور فوتبال بازی میکنیم که زندگی میکنیم. و چه جالب تر اینکه دایی پس از خداحافظیاش هم دست از گل زدن بر نداشته و در یک بازی دوستانه بین منتخب آسیا و تیم ملی ازبکستان باز هم گلزنی کرده است. خب حرص آدم در می آید!
به نوبه خودم به او خسته نباشید میگویم. کسی شمارهی همراه او را ندارد به من بدهد؟
باسیله به خاطر خدا کمی استراحت کن!
پس از جامجهانی آلفیو باسیله مربیگری تیم آرژانتین را به عهده گرفت او پیش از این در جام جهانی ۹۴ آمریکا هم عهدهدار همین سمت بود. اما او اینبار تیم را از نستور پکرمن تئوریسین و استعدادیاب فوتبال آرژانتین تحویل گرفته است . تیم پکرمن یک بازی نوین مبتنی بر توانایی تکنیکی بازیکنان ، فوتبال سنتی آرژانتین و روش های تازه ، ارائه می کرد که هر علاقمند به فوتبالی را مجذوب خود میکرد. متاسفانه تیم باسیله هیچ نشانی از آن بازیهای زیبا در خود ندارد. باسیله تیمی که رکورد پاسهای پیدرپی را در اختیار داشت، مبدل به تیمی کرده که بیش از ۵ پاس سالم به هم نمی دهند. در بازی با سویس این تیم از عدم حضور یک هافبک خلاق و باهوش مثل ریکلمه رنج می برد و ...
قلعهنوعی: باخت مقابل مکزیک مقدمه قهرمانی ما می شود !
پس از باخت سنگین و البته قابل پیشبینی تیم ملی در مقابل مکزیک هیچ کدام از مربیان تیم ملی(قلعه نویی ، ناصر ابراهیمی،افشین پیروانی) جسارت قبول این شکست را نداشتند و هر کدام دلایل کودکانه ای مطرح کردند . مفرحترین حرف را هم سر مربی تیم ملی بر زبان آورد و فرمود :باخت مقابل مکزیک ان شاا...مقدمهی قهرمانی ما می شود !
قبول کنیم سطح فوتبالمان همین است. اگر این را بپذیریم و بر تلاش خود بیفزاییم نتیجه بهتری خواهیم گرفت و فشار اضافه از بازیکنان باد شده هم کم می شود و حداقل حرکات غیراخلاقی از آن دست که در جامجهانی و همین بازی اخیر شاهد آن بودیم را نخواهیم دید.
چندی پیش نمایشگاهی از آثار و تابلوهای سفالین خانم شایا صفا ایسینی در حمام گلهداری بندرعباس برگذار شد. شایا صفا متولد ۱۳۶۳ بندرعباس، ساکن تهران و دانشجوی ترم آخر رشته صنایع دستی است. در حاشیه این نمایشگاه گفتگوی کوتاهی با ایشان انجام دادهام که در ادامه میخوانید .
یک توضیح کلی در مورد آثار بدهید و بگویید که چند وقت است که در این رشته فعالیت دارید؟
به صورت تخصصی دو سال است که کار می کنم. کارها به صورت نقش برجسته و با کم و اضافه کردن گل از روی خشت گلی می باشد.
چطور شد که بندرعباس را برای برپایی اولین نمایشگاهتان انتخاب کردید ؟ خب اینجا زادگاه من است و اینجا را خیلی دوست دارم و اینکه دوست داشتم مردم اینجا با این رشته آشنا شوند.
پس چرا فضای اینجا در کارهای شما دیده نمی شود ؟ حالا بجز رنگهای گرمی که در برخی کارها دیده می شود دیگر نشانه یا فرمی که ما را به جنوب و هرمزگان بکشاند وجود ندارد ؟
بله در این کارها چنین چیزی وجود ندارد ولی من کارهایی از این دست هم دارم که متاسفانه برای حمل و نقل آنها دچار مشکل شدم و نتوانستم برای این نمایشگاه از آنها استفاده کنم. ولی علاقه خود من هم بیشتر کارکردن بر روی موضوعاتی است که مختص استان هرمرگان است. کارهایی هم انجام دادهام از قبیل زنان جنوب و ماهیها که در نمایشگاههای بعدی می توانید ببینید.
در این کارها چقدر از تخیل و احساس درونیتان استفاده کردهاید ؟
خیلی کم . بیشتر کارها الهام گرفته از نقشها و نگارهای قدیمیاند.ولی در آن لحظهای که آدم می خواهد گل را اضافه و کم کند حس و حالش خیلی تاثیرگذار است .
برای نمایشگاههای بعدی چه برنامهای دارید ؟
دوست دارم بیشتر از فضاهای بومی اینجا استفاده کنم. نمایشگاه در فضای بهتری برگزار شود.اطلاع رسانی و استقبال بهتر.
این نمایشگاه چه تاثیر مثبتی برای خود شما داشت ؟ آیا چیزی به شما اضافه شد؟
خیلی خوب بود. فکر نمی کردم اینطور باشد. خیلی چیزها در راستای کار خودم یاد گرفتم و ترس و دلهرهای که برای ارائه کار داشتم از بین رفت.
....................................................
پ ن : عکسها از دوست خوبم امیر مینابیان
نامش محمد کهورینژاد بندری است ولی ما با همان نام "ابن سعد" میشناختیمش. حتی خبر درگذشتش هم همینگونه به گوشمان رسید که: "ابن سعد" هم درگذشت.
(محمد کهوری نژاد بندری)
نسخهاش که پیچیده میشد(۱) ساکت و آرام میآمد و گوشهای مینشست و به باقی تعزیه نگاه میکرد. کسی چه میدانست که او به چه فکر میکند؟ به هر حال او "ابن سعد" بود! خشن و بی رحم! کسی چه می دانست که وقتی او لباس "ابن سعد" را از تن در میآورد آنقدر مهربان و مودب است که مخاطبش را شرمنده می کند. فقط یک چیز میتوانست این مرد آرام و نازنین را به ابن سعدی خشن و با خصوصیات منفی تبدیل کند و آن هنرش بود. تقریبا تعزیههای تمام منبرهای بندرعباس را دیدهام. او بیش از هر کسی بر من تاثیر میگذاشت. از همان زمان بچگی که تعزیه را میدیدم شخصیتش برایم جالب بود. آنقدر که حتی می ترسیدم به او نزدیک شوم. ناخودآگاه ما را به نزد شبیه خوانانی که نقش انبیا را داشتند می بردند تا درگوشمان دعایی بخوانند ولی بر روی ابن سعد و دار و دستهاش باید خاک میپاشیدیم و ازشان دوری میجستیم.
چند سال طول کشید تا من بالاخره رفتم و به او نزدیک شدم. با کسی که اجرایش به من لذت میداد. حالا او با من حرف می زد. "ابن سعد" داشت از انقلاب و آزادگی امام حسین سخن میگفت. و چقدر شیرین بود. انگار خود "ابن سعد" بود که اعتراف میکرد. به اشتباهش، به اشتباه تمام بدهای تاریخ ، روزگار و سرنوشت. از تاریخ و ادبیات حرف می زد که بیشتر مطالعاتش هم در این زمینه بود. از ابرام منصفی که تیاتر را با او هم تجربه کرده بود و ...
او در گذشت .خسته نباشد و روحش شاد. فکر میکنم الان دیگر وقت تعریف و تمجید از او و افسوس خوردن نباشد. این جملات فقط پیام تسلیتی است به خانواده اش و کسانی که از هنرش لذت بردهاند.
میدانم محرم امسال برای من آن حس و حال همیشه را نخواهد داشت.
گفتگوی کوتاهی که سالها پیش با او انجام دادهام را میتوانید [اینجا] بخوانید.
..........................
۱ـ نسخههایی که شبیهخوانان از روی آن می خوانند به سبک نامهها و نوشتههای قدیمی بر کاغذهایی کاهی نوشته میشود. آنها را مانند طومارهای قدیمی میپیچند . شبیهخوان پس از پایان نقشش آنرا می پیچد و تحویل نسخه گردان میدهد و نسخه روز بعدش را تحویل میگیرد.)