- عصر یکی از روزهای گرم ِ دههی چهل بندرعباس وقتی تاجران و ملوانان بندر داشتند آبجوهای خُنکشان را سر میکشیدند؛ یکی از تُجّار بندر بطریاش را روی میز کوبید و جملهای بر زبان آورد که دهان به دهان چرخید. جملهای که چند دهه بعد «علیخان حبیبزاده» آن را با اکراه، در محفلی هنری نقل کرد. آن روز برای اولین بار صدای علیخان از رادیو بندرعباس پخش شد. ترانهی "روزگارُم چه سختن؛ با صدای حبیبزاده" . کاری که آن قدر قوت داشت تا موجب تولد آن جمله مورد بحث خودمان بشود.
- تاثیرپذیری: موسیقی حبیبزاده متاثر از موسیقی محلی و آیینی هرمزگان بود. به نقل از خودش او در رکاب «دوستک» [ دوست محمد زمانی | نوازنده جفتی] و «باحبیب» [بابا حبیب | بابا زار خبرهی بندرعباس] میرقصید و با موسیقی آنها زندگی میکرد. این تاثیرپذیری که در واقع مانند تحصیل در یک دانشگاه معتبر موسیقی بود در کارهای او نمود پیدا کرد. به گونهای که تجربه او در تلفیق موسیقی محلی با سلایق شخصیِ یک موزیسین به این قوت و مقبولیت، تکرار نشده است و چه بسا...
- اثرگذاری: حبیبزاده بر هیچ ساز ملودی تسلط نداشت اما جالب اینجاست که ملودیها را با دهان برای نوازندگان اجرا میکرد و از آنها میخواست این نتها را دقیق آنگونه که او میخواهد اجرا کنند. این نشان میدهد او با فواصل موسیقیایی به طور ذاتی و تجربی آشنا بوده است و این آشنایی و تحکمِ او موجب به وجود آمدن یک مکتب در نوازندگی عودِ بندرعباس گردید. همان طور که می دانید پیدایش یک مکتب نیاز به گذر زمان و پذیرش نسلها دارد. اما او بدون نواختن ساز عود این مکتب را در نوازندگی ساز عود پدید آورد. و اگر پای محفل نوازندههای عود هرمزگان نشسته باشید لابد این اصطلاح را شنیدهاید که "این نغمه علیخانی است!"
- طراحی: او برای هر ترانه ملودی با همان فضا میساخت. تسلطش بر هنر تئاتر اینجا به یاریاش آمده بود و کلامهایش را که بر گرفته از زندگی و مشقات مردم این خطه بود با رنگ ملودی میآمیخت و برای هر ملودی ریتم مخصوص به آن را طراحی میکرد. برخی از این ترکیبها خیلی بکر و جالباند مثلا در کار «غروب» و یا «مش چنگی» ریتم تند است و میتوان با آن رقصید و پایکوبی کرد اما لحن و ملودی غمآلود است و از آن رو میتوان با آنها گریست! چنان که در پایان قطعه دوم خودِ خواننده میگرید! و چنان خلاقیتهایی که این روزها کم و بیش در خوانندههای تراز اول راک میتوان دید و شنیدنش از حنجره یک خواننده موسیقی نزدیک به موسیقی محلی [یا به قول حسین گردین: "موسیقی محلی ِ نو!"] در آن فضای موسیقیایی ایران غریب است!
- در آن عصرِ نه چندان خنک، وقتی برای اولین بار صدای «علیخان حبیبزاده» از رادیو پخش شد. در آن کافه؛ یکی از تجار بندر بطریاش را روی میز کوبید و به کافهدار گفت: "از این لحظه تا شب که کافه را میبندی همه مهمان مناند." و همو بود که آن جمله مورد بحث را بر زبان راند. از او پرسیدند که چرا و به چه مناسبت؟ و او گفت:"بندرعباسِ ما دارای خواننده شد."
پ ن: دیروز شانزدهم شهریور؛ اولین زادروز علیخان بود، که بدون حضور او بر ما گذشت! او اردیبهشت همین امسال در گذشت.
دلم بدفتن خلقم ایګفتن مه تهنام بیکسم ږږږږږږږږږږ
دلم ایګفتن نه برای ایکه علی خان جسما مردن و دګه جسمی نین و ګب نازنت نه دلم ایګفتن که آدموی حالا سراغ علی خان اګرن و دس از سر مرده اس ناواګرن که تو زمون زنده بودنش فحشی شادا و علی خان بشته از دست هموشو مرده ایکه بی خو
دلم بدفتن از آدموی مرده خور
خوبن که تو چوک رفیک زنده و مرده اش بودی و هستی
شاد و خوش بشی
متن خیلی گیرایی بود و کاملا لازم برای شناخت علی خان و اینکه علی خان از یادها نرود !!!
yadash gerami... hame ke raftand, fek konam digar kasi anja namade
چه جمله دلنشینی گفته آن تجار دست و دل باز "بندرعباس ما دارای خواننده شد.
مثل یه فیلم کوتاه انگار همه تصاویر را می بینم،این پست وبلاگت را فراموش نمی کنم
کتاب کالنگهایم را دوست دارم منتشر شد