۱ | رندان مست | محمدرضا شجریان |
۲ | رسوایی زمانه | علیرضا افتخاری |
۳ | مایه ناز | سالار عقیلی |
۴ | ترانههای جنوب | سهیل نفیسی |
۵ | سفر عسرت | شهرام ناظری |
۶ | یکی بود یکی نبود | رضا صادقی |
۷ | کما۲ | حمید عسکری |
۸ | ۱۴ | علی لهراسبی |
۹ | با مردم بیگانه | فرمان فتحعلیان |
۱۰ | دوست قدیمی | بابک سفرنژاد |
این روزها دو وبلاگ هرمزگانی بیش از هر رسانهای در هرمزگان خبر و مطلب تولید میکنند.
جغد بندری با پرداختن به مسائل روز از دیدگاه خود و دوربیناش و با اتکا به نگاه مستقلاش توانسته مخاطبان زیادی را جذب کند و رکورد 7560 بازدیدکننده در یک روز را برای خود ثبت کند. حضور او نوید ظهور یک خبرنگار- عکاس مستقل و فعال را برای هرمزگان را به همراه دارد.
وبلاگ سی سی یو سینما هم در بخش فرهنگی و هنری بهروزترین وبلاگ هرمزگان است. تسلط او بر گرافیک هم کمک میکند تا هر مطلب وبلاگاش گرافیک خاص خودش را داشته باشد که بر جذابیتهای وبلاگ او افزوده است. البته پسزمینه سیاه وبلاگاش کمی برای خواندن متن مناسب نیست و من معمولا از خیر مطالب بلندش میگذرم. آرزویی که برای او و وبلاگاش دارم این است که دایره نگاه وبلاگاش را وسیع تر کند اگر قرار است به فرهنگ و هنر هرمزگان بپردازد برای تمام هرمزگان باشد و نه یکی دو گروه از هنرمندان اطرافش! (البته مطالب اخیرش معرکه است.)
پیش از من و تو لیل و نهاری بودست گردنده فلک نیز به کاری بودست
هر جا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشم نگاری بودست
خیام
رباعی+ عکس کار مشترکی است که من و جناب خیام انجام خواهیم داد.
سال ۷۵ که من احتمالا سوم دبیرستان بودم دبیر ادبیاتی داشتیم به نام آقای خواجویی. بعد از سیزده سال من هنوز تن صدایش و تسلط و علاقهاش به ادبیات معاصر ایران را به خوبی یه یاد دارم. توجه وِیژهای به من داشت تقریبا هر هفته انشایم را میخواندم و اغلب بیشترین نمره را از او میگرفتم. گاه بعد از اینکه انشایم تمام میشد کلی ذوقزده میشد و انگار او هم همین حس نوجوانانهی مرا از گرفتن بهترین نمره پیدا میکرد. تشویقم میکرد و به من اعتماد به نفس میداد، که اگر این نیروها را در مسیر درستی استفاده میکردم شاید الان برای حرف زدن با او راحتتر بودم. اگر آدم موفقی بودم میتوانستم موفقیتم را متذکر شوم و بگویم که بخشی از آن را مدیون او هستم ولی حالا...
به هر حال این افکار هم نتوانسته از هیجان و علاقهی من برای دیدنش کم کند. میخواهم هر طوری هست پیدایش کنم و ازش به خاطر لطفی که داشت تشکر کنم.
بقیه دبیرهایمان را تا حدودی میشناختیم اما از او فقط نامش را میدانستیم. اصلا نمیدانستیم که هرمزگانی است یا نه! خیلی جالب است همین چند روز پیش مدیر دبیرستانمان را دیدم و از او سراغش را گرفتم میگفت رفته میناب. گفتم: "ایشان اصالتا کجایی بود ؟"که پاسخ داد :"فکر کنم مینابی بود ." مدیرمان هم اطلاعات دقیقی از او نداشت و همینطور دبیرهای دیگر آن سالهای دبیرستان.
+++
دوست عزیزی دارم در میناب که دم و بازدماش ادبیات است. از او سراغش را گرفتم. نشانههایی داشت. میگفت: "چند وقتی هست آمده در یکی از روستاهای میناب تدریس میکند. "با تعجب پرسیدم: "روستا؟ مگر تبعیدش کردهاند؟" گفت: "نه خودش خواسته! "پرسیدم: "میدانی اصالتا کجایی است؟" گفت: "بندرعباسی است."
تا اینجا پیشرفت خوب بوده بندریها می گویند مینابی است و مینابیها میگویند بندرعباسی.
+++
با یکی از همکلاسیها زنگ ادبیات رقابت شدیدی داشتیم. استاد هم کم و بیش ماجرا را میدانست. یک بار استاد خواست ابتدا او انشایش را بخواند. خواند و نمرهاش بیست بود. آمد کنار من نشست و با پوزخندی گفت: "پسر همسایهمان نوشته بود. حالا تو برو بخوان! "و استاد هم من را صدا زد. کمی روحیهام را باخته بودم ولی وقتی انشا را خواندم استاد خواست برایم کف بزنند و این اولین بار بود نمرهای بیشتر از بیست میگرفتم.
+++
بالاخره دوست مینابیام شمارهای از ایشان برایم پیدا کرده. میگوید بازنشسته شده و برگشته است به بندرعباس. خوشحالم و همین روزها میبینمش.