چند روزی را در جزیره هرموز بودم .جزیره ای آرام زیبا و اسرار آمیز با تاریخی بسیار درخشان که دوستان بهتر از من واقفند و به آن پرداخته اند .دوستان خوبی در آنجا پیدا کردم و چیزهای زیادی هم از آنها یاد گرفتم .
لطفا به جزیره ی هرموز نروید !
هرموز برای من جزیره ای است با طبیعتی بکر و حال و هوایی دوست داشتنی. شب هنگام که در کوچه های تاریک و خنک آن قدم برمیداری صدای جفتی و دهل از خانه ای بلند است و همه چیز آماده است تا تو به خوبی بوی هرمزگان را حس کنی !
هر غیرهرموزی که به جزیره وارد می شود به راحتی قابل تشخیص است . مقصد هم یا قلعه پرتقالی هاست یا دانشگاه تازه تاسیس هرموز .کسی از قصر بی بی گل یا ...سراغی نمی گیرد . به هر حال فرقی هم نمی کند چون هر کسی که به این جزیره پا می گذارد به نوعی ضربه ای است بر طبیعت و فضای زیبای جزیره !
پیشنهاد من این است از آنجایی که خود من عاشق هرموز شده ام و به ناچار باید ببینمش ، به نمایندگی از همه شما هر چند وقت یک بار به هرموز می روم و از چیزهای که شما دوست دارید ببینید و بدانید، عکس می گیرم مطلب جمع آوری می کنم و ...به شرط اینکه شما به هرموز پا نگذارید .
قلعه پرتقالی ها
حسن دریاپیما راهنمای قلعه است . البته او داوطلبانه این کار را انجام می دهد و هیچ چیزی هم تا کنون از بابت این کار دریافت نکرده است . منصور نصیری گفتگوی جالبی با او انجام داده بود که در اعتماد ملی چاپ شد .
بازدیدکننده هر که باشد حسن مثل معلم ها با او برخورد می کند . لهجه عجیبی دارد . هرموزی ها می گویند از بس در آن قلعه زندگی کرده لهجه اش هم پرتقالی شده . می گوید : سالم ترین جای این قلعه زندان آن است، تنها کاری که میراث فرهنگی انجام داده می دانید چیست ؟ ما نگاه می کنیم و چیزی نمی بینیم . می گوید یک لامپ اینجا نصب کرده !
نمایی از کلیسای قلعه پرتقالی ها
قلعه روز به روز ویران تر می شود . قسمت هایی که متخصصان داخلی ترمیم کرده بودند از همین حالا شروع به ریزش کرده . صحبت هایی مبنی بر گفتگو با متخصصان پرتقالی به گوش می رسد . آگاهان محلی می گویند آنها یک شرط برای بازسازی قلعه گذاشته اند و آن اینکه هر چه در این قلعه پیدا کردند مال خودشان است . تالار و کلیسای قلعه بسیار دیدنی اند . حسن می گوید در ساخت ستون های کلیسا از شکل درخت نخل الهام گرفته اند . البته آب انبار هم بسیار هوشمندانه ساخته شده است . آب انبار سقفی از مرجان و سنگ های دریایی دارد که آب را به راحتی عبور می داده است . این قلعه از بالا توسط تصاویر ماهواره ای به شکل یک انجیر دیده می شود .
جری پولاک که بود ؟
قبل از انقلاب شخصی به نام جری پولاک به هورموز می آید که اقدامات بسیار تاثیر گذاری در این جزیره انجام می دهد . آگاهان محلی ساختن مدرسه ای که در عکس می بیند ،تاسیس اداره برق و برگزاری مسابقات بین المللی قایقرانی و ... را از کارهای مهم او می دانند .
حسادت های دربار ایران و مشکلاتی که برای او بوجود می آورند باعث می شود او همه چیز را رها کند و به کشور خود باز گردد . البته من اطلاعات مستندی از این شخص ندارم اگر کسی چیزی می داند من را هم بی نصیب نگذارد .
افسانه بی بی گل و بی بی صورت
هنگامی که داشتیم با دوستان جزیره را دور می زدیم .خرابه هایی قدیمی و سنگی بر بالای تپه ای مشرف به دریا توجه مان را جلب کرد . عبدل می گفت : این قصر بی بی گل است .
قصر بی بی گل
بی بی گل یک روز مورچه هایی را می بیند که چیزهای زرد و براقی با خود حمل می کردند . آنها را دنبال می کند تا به یک گنج بزرگ می رسد .خلاصه وضع زندگی بی بی گل از این رو به آنرو می شود و مردم نیازمند را هم بی نصیب نمی گذارد. بجز او یک بی بی صورت هم در آنزمان زندگی می کرد که آدم خوبی نبود .یک وقت بیماری عجیبی به جزیره می آید که خیلی ها را می کشد . پزشکی غریبه به جزیره می آید . از قضای ربانی پزشک و بی بی گل عاشق هم می شوند . بی بی صورت حسادت می کند آنها را به قتل می رساند ولی چندی نمی گذرد که خود به همان بیماری دچار می شود و تمام ...
البته مثل خیلی از افسانه ها این افسانه هم به تاریخ پیوند خورده و البته به صورت های مختلفی بازگو می شود .
بادهای سرخ و بابا زارهایی سفید
از قدیم گفته اند از هر چه بگذریم سخت دوست خوش تر است . برای همین قصد داشتم از گفتگو و آشنایی ام با اهل هوای هرموز بگویم و حرفهایی که رد و بدل شد، آنها را می شود به صورت سه مصاحبه مفصل در آورد ولی فعلا چنین قصدی ندارم چون اهل هوا هم برای خودشان ضرب المثلی دارند که می گوید : غریبه غریبی می کند . (منظورشان این است که غریبه هر چقدر هم خوب باشد چون با قوانین و رمز و راز ما آشنا نیست کارهایی می کند که نباید بکند.)
و قانونی دارند که : سخن اهل هوا را هر جا و به همه کس جز اهلش مگوی ...
بنا بر همین تنها به قسمتهایی از سخنان خالو حبُل ــ قدیمی ترین بابا زار هرموز ــ که از خاطرات سفرهایش می باشد ، اشاره می کنم :
ما وقتی می رفیتم سفر دریا برای تجارت چند ماه از خانواده دور بودیم . ولی می توانستیم از احوال آنها با خبر شویم . در هند کسانی بودند که سختی هایی زیادی می کشیدند . شب ها توی قبر می خوابیدند و یک کارهای عجیب و سخت دیگر انجام می دادند و در مراحل آخر یک چیزهایی روی کاغذی می نوشتند و آنرا در ماتحت خود فرو می کردند . ما می رفتیم پیش بزرگ آنها و خودمان را با نام معرفی می کردیم او به ما می گفت که برویم نزد یکی از همان هایی که توی قبر خوابیده بودند و آنها به ما می گفتند خانواده ما در چه وضعی هستند . آنها حتی رنگ در خانه ما را هم می دانستند . ما همه حرفهای آنها را یادداشت می کردیم با تاریخ دقیق و وقتی بر می گشتیم از خانواده می پرسیدیم در فلان تاریخ همچین اتفاقی افتاده ؟ آنها با حیرت تایید می کردند .
دارد و ندارد
جزیره یک خیابان اصلی دارد . هرموز اینترنت ندارد .می گویند هرموز بهشت زمین شناسان است .هرموز دکه نشریاتی ندارد . هرموز خاک سرخ دارد . خاک سرخ هرموز در دنیا هواخواهان زیادی دارد . چندین بار جلوی فعالیت شرکتی که خاک سرخ را استخراج و صادر می کند به علت ضربه زدن به محیط زیست گرفته شده ولی ...مشکل اصلی جوانان بیکاری و البته راه یافتن مواد مخدر به جزیره است . مشکل هنرمندان: کمبود فضای فرهنگی و جلوگیری از اغلب فعالیت هایی که به نوعی موسیقیایی اند .جوانان هرموز علاقه شدید به والیبال دارند آنها سهم زیادی در موفقیت های تیم منتخب استان در مسابقات کشوری داشته اند . جزیره هرموز به نسبت جمعیتش بیشترین درصد شهید را در طول جنگ با عراق داشته است .
شاید ادامه داشته باشد ...
جشنواره اردی بهشت هم تمام شد
بخش فیلم
فیلم مستند : مقام اول برای فیلم بندر لافت : منعم قائدی
مقام دوم برای فیلم دختران شرجی : موسی کمالی
مقام سوم به طور مشترک برای فیلم تا مقصد سپید : محمود شهبازی
و فیلم سرگیجه : علیرضا محسنی
داستانی : ( مقام اول و سوم نداشت )
مقام دوم برای فیلم من پرتقالی هستم : منعم قائدی
جایزه ویژه هیئت داوران برای فیلم کوج گنو : احسان رضایی
جایزه مرحوم کوروش گرمساری به بهترین تصویربردار به خاطر فیلبرداری در فیلم لافت به آقای عالم زاده
تقدیر از خانم رحیمی به خاطر فیلم آوای قلم
عکس
آزاد : اول : حسن بردال دوم : امیر مینابیان سوم : عبدالحسین رضوانی، صغری لک زائی فر و روح لله بلوچی
تقدیر : احسان رضایی
فرهنگ مردم هرمزگان : اول : نداشت دوم : صادق طاهری سوم امیر مسعود ابری
تقدیر : احمد جعفری
خسته نباشید
جا دارد از کسانی که برای برپایی این جشنواره زحمت کشیدند تشکر کنم . خوبیار سالاری که حتی اگر نمی خواستی ببینی باز هم می دیدی که چقدر دارد زحمت می کشد . مهرداد امیرزاده ،احسان رضایی و ... و البته بدون تعارف تشکر ویژه از حسن بردال و خلاصه بگویم همه بچه های انجمن سینمای جوان و عکس ... به هر حال هر چقدر هم که بدبین باشم نمی شود نفس عمل و تاثیری که می گذارد را نادیده گرفت امیدوارم این اردی بهشت همچنان اردی بهشت بماند .
نکوداشت منصور نعیمی
از نکات قابل تحسین در این اردی بهشت نکوداشت از استاد عزیز منصور نعیمی بود . این نکوداشت با نمایش فیلی درباره نعیمی به نام انتشار گنجشک ساخته ابراهیم پشتکوهی همراه بود . امید که این نکوداشت ها فقط محدود به این جشنواره ها نیاشد و شایستگان همواره نکو داشته شوند . و اما منصور نعیمی و شمه ای از کارهایش : 1_ تهیه و کارگردانی بیش از یکصد فیلم بلند و کوتاه مستند ( نگاتیو 16 و ویدیو ) پیرامون معرفی هرمزگان به لحاظ مردم شناسی ، طبیعت ، صنعت و هنر 2 _ تدریس و اشاعه فنون عکاسی و فیلمسازی برای علاقمندان از سال 1353 به این سو ۳_ تهیه و نویسندگی بیش از صدها برنامه رادیویی پیرامون تاریخ و فرهنگ و هنر مردم هرمزگان و ...
جنجالی ترین فیلم
بی شک فیلم اهل هوای بازماندگان که اولین فیلم بودار در کشور بود جنجالی ترین پدیده این جشنواره بود . این فیلم به خاطر همین عنوان بودار بودنش مورد توجه بسیاری از خبرگزاریها و سایت ها قرار گرفته بود . البته بیشتر آنها گمان می کردند این فیلم بودار بوی سیاست می دهد . که کور خوانده بودند . هنرمندان ما زرنگتر از این حرفها هستند ! وقتی فیم بازماندگان پخش می شد خود او و دستیارش گشته سوز را در سالن می گرداندند و سالن را پر از دود می کردند . این کار همزمان بود با صحنه هایی از فیلم که در آن هم از گشته و کندر و عود استفاده می شد و اگر سیستم صوتی سالن کمی مناسب تر بود حتما چند نفری را دگرگون می کرد . می گویند تعدادی بر تصمیم داوران در قبال این فیلم معترض بوده اند .
من اعتراض دارم !
حتی اسم کارگردان و تهیه کننده و نویسنده اش را هم یادم نیست . ولی اعتراض دارم . به عنوان یک مخاطب عام و خام اعتراض دارم . به اینکه فیلم کنچی به بخش مسابقه راه نیافته اعتراض دارم . اینکه زمان این فیلم زیاد بوده به گوش من نمی رود ! خب خیلی از فیلم ها بودند که ده دقیقه بیشتر زمان نداشتند ولی پیر آدم در آمد تا تمام می شد . ولی این فیلم سی چهل دقیقه ای طوری بود که ...آقا من اعتراض دارم ! کار بچه های بستک بود انگار درباره روستای کنج یا کنچ بود. خودشان هم آنجا بودند و لبخند می زدند ...توی دلم می گفتم آقا چرا نشستی و لبخند می زنی پاشو حداقل چار پنج تا صندلی خورد کن ...
حیف شد ...چه تصویرهایی داشت ...چه کادر هایی ! گوینده اش را دیگر نگو ! خیلی حرفه ای! این حرفی بود که از زبان بغل دستها و جلو پایی ها و پشت سری ها بلند می شد: خیلی حرفه ای ! وقتی صندلی های سالن غدیر هشت سال ضمانت داشته باشد باید هم لبخند بزنی ! مگر تکان می خورد !
پدیده ی عکاسی
امیرمسعود با عکس زیبایش همه را شوکه کرده بود هیچ کس باور نمی کرد این عکس کار یک جوان هفده ساله باشد . ولی نکته جالب و عجیب برای من شرکت این عکس در بخش فرهنگ هرمزگان بود . شاید اگر در بخش آزاد بود مقام بهتری هم کسب می کرد .
از اینجا به بعد را اگر واقعا کار خاصی ندارید برای خواندن پیشنهاد می شود ...
از فواید جشنواره ها
جشنوراه ها حالا جشنواره ی هر چه باشد یک فایده مشترک که دارد این است که همه دور هم هستند . من هم خیلی هایی که دوست داشتم ببینم را دیدم . به خودشان گفته ام که چقدر خوشحال شده ام . بخصوص وبلاگ بنویسان هرمزگانی از جمله مسعود ، هادی و میک . البته میک را اولین بار بود که می دیدم . جوانی پر انرژی و با استعداد است . نوشته ی رگه های بلوز و جز در موسیقی هرمزگانش مرا شگفت زده کرد . دمش گرم باد !
از فواید جشنواره ها قسمت دوم و آخر
از دیگر فواید جشنواره ها این است که من اتفاقی به فیلم اربعین ناصر تقوایی دست پیدا می کنم .(داوود مرزی زاده دم تو هم گرم باد ! ) و علاوه بر دیدن یک فیلم خیلی خوب به یکی از آرزوهای دیرینه ام که همانا دیدن چهره و شنیدین صدای بخشو (نوحه خوان ) می رسم . چه خوش گفت استاد محمد رضا درویشی که این نواها (نوحه های جنوب) با تصنیف های سنتی ایرانی برابری می کند و گاه دلپزیر تر و طبیعی ترند .
از اینجا به بعد را حداقل افلاین بخوانید !
شبیه اتیکت
قبل از اینکه به این بخش بپردازم بد نیست یک حکایت قدیمی برایتان بازگو کنم . به گویش بندری مزه اش بیشتر است .
مشی سکینه : هو بَخدا مه خو آلا شلوم ناتونوم برم پا منبر ولی زنون تعریف اکنن که چوکوم ایسوف وختی شبی (شبی= شبیه = شبیه خوان در تعزیه ) ابو هیچ که دگه نگا تعزیه ناکنت همه زنون و دختون روشو طرف این...اترسوم که چهمی بزنن !
میریم : خا اااا ! ماشاا... ایی ببو ! چوکو ماخو پامنبری نبودن .هرچی نصیحت موکه فایده نیکه ...یتا خو دنبال دهل و دمپکن اویتا هم خو صب تا شوم کتاب ولکای نخوندن...
مشی سکینه : همه چی وا کسمتن مُم ...ناشکری مکن ...هر که وا راه خوشن ...
کُل کل کل کل ( صدای کلیون لنگه ای درصد بالا )
چند روز بعد
میریم : ای مشی سکین ! تو تگو چوکت ایسوف پا منبر گپ شبی ابو ؟ ما دوش پا منبر هستریم . مه ئو زن غلوم سین محسین او هم شاهدن .هر چی نگا موکه که ایوسف بره لباس اگروخو بکنت خبری نبو همی میکروفن بارشه دوو دنبال شبی ئو شزه که میکروفن دم لووشو بگناره !
مشی سکینه : اهه بره ئو .خیلی کم عگلی زن ! تو همی که نادونی ایسوف ما وختی مریض بو نذر موکه اگه خوبی ببو بیارومی پا منبر گپ هر سال شبی میکروفن ببو ؟! ایسوف ما شبی میکروفنن!
البته ربطی ندارد ولی عکس هایی که نمایش داده شده بود اتیکت نداشت و همه سرگردان بودند که صاحب اثر کیست . در این حال بود که یکی از عکاسان فداکار نقش اتیکت را بازی کرد و ...(خسته شدم )
من و صبا و فاطمه رضایی
داشت عکس ها را نگاه می کرد (این مطلب به خاطر همین سطر به جشنواره مربوط شد)
ببخشید آقا شما سردبیر صبا هستید ؟
بله
می خواستم درباره مصاحبه ای که از فاطمه رضایی چاپ کرده بودین حرف بزنم .
بله متاسفانه سیستم های ما مشکل پیدا کرده و مصاحبه هم به هم ریخت و اونجوری که ما می خواستیم نشد .
ولی من شبیه این مصاحبه رو یه جایی خونده بودم .
/انگار حدس زده من خودمم نه خاطره /
بله توی وبلاگ سیاورشن ...من همیشه مطالبشو می خونم و دنبال می کنم ...می خواستم همونو بذارم ...ولی خودمون رفتیم و از یک قسمتهایی از اون استفاده کردیم ...
بله و حتی اشتباهات تایپی سیاورشن رو هم شما تکرار کردین ...من یه پیشنهاد دارم ...شما اگر می خواین با موزیسن های قدیمی گفتگو کنین یه نفر که از موسیقی محلی اطلاع داره با خودتون ببرین چون امکان داره مثل همین مصاحبه که حالا ثبت شده و به یک سند تبدیل شده دچار اشتباهات تاریخی بشید . مثلا اون جایی که از نوازنندگان قدیمی زن نام برده میشه ، گفته می شه که هر سه اینها فوت کردن در صورتی که اینطور نیست و خوشبختانه هنوز یکی از اونا زنده اس ."
و این را نگفتم که :
.... آقای سردبیر شاید سیاورشن می خواست این مصاحبه را به نشریه ای دیگر بدهد و یا هزار امکان دیگر ... هر چند هدف زبباست ولی این کار با روح حرفه ای گری نمی خواند .
.........................................................................................................................
پ. ن : این نوشته فقط از زبان یک مخاطب عام است که راهش را گم کرده بود ...
پ.ن۲ : در همین باره در بندرعباس سیتی
برای اولین بار درکشور فیلم بودار در هرمزگان به نمایش در می آید . موضوع این فیلم مراسم زار و نام آن اهل هواست . این فیلم توسط احمد بازماندگان قشمی ساخته شده است .
احمد بازماندگان قشمی
عکس از احمد بازماندگان قشمی-مراسم زار
او خود در این باره می گوید : "اول اینکه خیلی خوشحالم که این کار به نام هرمزگان ثبت شد . همانطور که می دانید در مراسم زار دودکردن کُندر و گشته و عود لازم است . ما هم برای اینکه در همین صحنه ی فیلم بتوانیم بیشتر حس را به بیننده منتقل کنیم این بوها را در سالن ایجاد می کنیم . از دیگر نکات این فیلم بیست دقیقه ای به خلسه رفتن یک زن از اهل هواست ."
این فیلم در بخش جنبی جشنواره فیلم و عکس اردی بهشت نمایش داده می شود .
زمان: جمعه ۲۹ اردی بهشت ساعت ۹صبح
مکان : بندرعباس . کانون غدیر
.........................................................................................................
پ ن : ورود برای عموم آزاد است !
اگر سال ها پیش به بندرعباس سفر می کردید، با تصویری از دریا، سواحل شنی، خانه هایی با بادگیرهایی از سنگ و ساروج روبرو می شدید که مردم این سرزمین را خنک نگه می داشتند. اما امروز آن تصویر جای خود را به مراکز خرید مدرن و آپارتمانهایی با پنجره های جیوه ای و کولر های گازی داده است.
آنچه از بادگیرهای بندرعباس باقی مانده، تنها ۴۱ عدد ماکت در اتاق آقای مسعود درگاهی است، هنرمند ۴۳ ساله اهل بندرعباس که خاطره هوای خنک بادگیرها در روزهای کودکی اش، او را به بازسازی این پدیده که بتدریج از چهره شهرهای ایران حذف می شود، جلب کرده است. او برای تحقیق و ثبت این بادگیرها به بندر لافت، بندر لنگه، پل و ... سفر کرده و با ساختن ماکتهایی از روی دریافتهای خود سعی در زنده نگه داشتن آنها داشته است.
بادگیرها اتاقهای مستطیل شکلی به پهنای ۳ تا ۵/۳ متر با دریچه هایی بسیار برای جریان و تهویه هوا بوده اند که از سنگ و ساروج و بعدها از آجر ساخته می شده اند. چوبهایی به نام چندل (که ریشه هندی دارند)، مقاوم در برابر رطوبت، بصورت افقی این بناها را در برگرفته اند، که به عنوان پله برای تعویض سالیانه کاهگلهای بام، استفاده می شدند. بسیاری از این بادگیرها را با نقوش اسلیمی، گچبری کرده اند که از نظر آقای درگاهی ظرافت و زیبایی این نقش و نگارها که ریشه مذهبی دارند با توانایی مالی خانواده ها، ارتباط مستقیم داشته است.
انگیزه ساخت این ماکتها را از مسعود درگاهی جویا شدم :
فکر می کردم فراموش شده اند و شاهد تخریب روز افزون آنها در این دوران بوده ام. ساختمانهایی که امروزه به جای بادگیرها ساخته می شوند، ریشه در این سرزمین ندارند، با آب و هوای این منطقه سازگار نیستند و رابطه انسان را با طبیعت قطع کرده و او را روحا بیمار می کنند.
در گذشته مردم شناخت بهتری از بادهای فصلی داشتند و با بنای ساختمانهای پیچیده این بادگیرها، تنها با استفاده از طبیعت بادهای فصلی، محیطی مطبوع برای زندگی به وجود می آوردند. این انگیزه ای شد که تحقیق کنم. وقتی شروع به کار کردم هدفم ساخت این تعداد ماکت نبود ولی خب غرق کار بودم و به آدرس هر بادگیری که پیدا می کردم، می رفتم و عکس می گرفتم. دوستان و آشنایان من هم هر بادگیری می دیدند، مرا با خبر می کردند. این بود که به اینجا رسید و ۴۱ بادگیر ساختم.با ساخت این ماکتها سعی در زنده نگه داشتن خاطره ها و حفظ بخشی از تاریخچه این سرزمین داشته ام.
مسعود درگاهی
این ماکتها را در بندر عباس به نمایش عمومی گذاشتید، برخورد بازدیدکنندگان با آنها چه بود؟
به نظر من تجربه خوبی بود. در نمایشگاه بسیاری از بازدید کنندگان را به دوران کودکیشان بازگردانده و خاطره هایشان را دوباره زنده کرده بود. آنها از بین ماکتها بادگیرهای خانه های خودشان را پیدا می کردند و این ماجرا برای من خیلی جذاب بود.
در منزلتان اتاقی پر از ماکت بادگیر دیدم که همه آنها کاملا با هم متفاوتند، این تفاوتها به چه معنی هستند و تقسیم بندی اینها چگونه اند؟
بضاعت مردم نقش مهمی در شکل این بادگیرها و ارتفاعشان داشته، بعضی از بادگیرها خیلی کوتاهند، این به این معنی است که صاحبان آنها با هر چه که داشتند بادگیر کوتاهی درست کرده اند. بادگیرهای بزرگ هم می بینید، برای مثال در بندر لنگه خانه ای با هفت بادگیر وجود داشته، ولی اکثر خانه های این منطقه بیشتر از یک بادگیر نداشته اند.
در بندرعباس به دلیل شرجی هوا بیشتر بادگیرها یک طرفه بودند، در صورتی که در مناطق خشک تر از بادگیرهای چهار طرفه استفاده می شد.
در بسیاری از مواقع، بادگیرهای سواحل جنوبی ایران با بادگیرهای کویری اشتباه گرفته می شوند. بادگیرهای سواحل جنوب ایران، دارای ارتفاعی کوتاه اند در صورتی که بادگیرهای کویری بلندترند و با به جریان انداختن هوا بر روی قناتهای آب، باعث از بین رفتن خشکی هوای کویر می شوند.
در حقیقت حدود ۳۰ سال پیش شهر بندر عباس و همه شهرهای جنوبی، خانه های بادگیری داشته اند. ولی در این چند روز که در بندر عباس بودم به جز ماکتهای شما، یک بادگیر هم ندیدم، در صورتی که بندر لافت هنوز معماری بادگیری اش نمایان است .
نمایان بودن این بادگیرها در بندر لافت به این دلیل است که میراث فرهنگی بادگیرهای لافت را ثبت کرده و از تخریب این ساختمانها جلوگیری می کند. اما اگر دقت کنید، خواهید دید که امروزه از کاراییشان استفاده نمی شود، مثلا از آنها به عنوان آشپز خانه استفاده می کنند. از وقتی که کولر و دستگاههای خنک کننده آمده از بادگیرها عملا استفاده نمی شود.
درست است. نمونه ای را خودم دیدم که دقیقا همانطور که شما می گویید، انباری شده و وسائل اضافی اهالی منزل در آن چیده شده بود. حتی دریچه اش را بسته بودند و چیزی از اصل آن باقی نمانده بود. در همین بندر عباس، شهری که در آن زندگی می کنید، چند باد گیر باقی مانده؟
طبق تحقیق من، ۳ تا ۴ بادگیر دیگر باقی مانده که در محله های قدیمی اینجا هستند. در حال حاضر کمی بیشتر از سالهای اخیر به آنها اهمیت می دهند. میراث فرهنگی بعضی ها را ثبت کرده و توانسته آنها را تا حدودی حفظ کند.
مجموعه بادگیرها :آثار حجمی مسعود درگاهی
از بادگیرهای حقیقی بگذریم و برگردیم به ماکتهای شما. مواد به کار رفته در ماکتها ی شما چیست؟
از یک سری مواد مصنوعی مثل چوب پنبه ،پلاستیک و چند ماده شیمیایی دیگر استفاده کرده ام که در این آب وهوا ماندگاری بیشتری دارند.
حالا شما می خواهید با این اتاق پر از بادگیر چه کنید؟ سرنوشت این ماکتها چه می شود؟
قرار بر این بود که میراث فرهنگی این ماکتها را برای بازدید عموم در موزه نگهداری کند که به نظر من در حد حرف بوده، چون مدت دو سال است که این ماکتها را در خانه نگهداری می کنم. فضای منزل من را پر کرده اند و من نمی توانم کار جدیدی شروع کنم.
بسیاری برای نمایشگاه های مختلف سراغ این ماکتها را گرفته اند ولی من مایل نیستم که در هر نمایشگاهی شرکت کنم، برای مثال از امارات آمدند که این ماکتها را در نمایشگاهی به عنوان تاریخچه امارات بگذارند، آنها معتقدند که اصل این بادگیرها متعلق به آنجا بوده ولی من فکر می کنم که این جزئی از تاریخچه ماست و نمی توان آنرا به راحتی در اختیار دیگران قرار داد تا تاریخچه ای برای خود بسازند .
مثال خوبی هستید از کسی که بدون مدرک دانشگاهی توانسته کاری انجام دهد که شاید کسانی که تحصیلات آکادمیک دارند هم قادر به انجام آن نباشند. شما این فن را چگونه آموختید؟
می توان گفت که با یک بازی شروع شد. در گذشته، کوچه های اینجا خاکی بودند و بعد از بارندگی گلی می شدند که من از این گلها استفاده می کردم و مجسمه می ساختم.
آخرین کارتان همین بادگیرها هستند؟
خیر، آخرین کارم یک مجسمه بزرگ فلزی در بازار بزرگ بندر عباس است، دو جهله که در داخل هم قرار گرفته اند. نمی دانم جهله را می شناسید یا نه؟
کوزه ای که قبلا برای خنک نگه داشتن آب از آن استفاده می شد و امروز به عنوان یک ساز هم از آن استفاده می شود.
درست است ولی به شکل امروزی و مدرن آن. در واقع نزدیک به مدت پنج ماه روی آن کار کردم.
آیا واقعا این بادگیر ها برای استفاده مردم، جایی در معماری امروز دارند؟ یا اینکه جای آنها فقط درموزه هاست؟
خب به نظر من اگر با معماری امروزی ترکیب شود، می توان حداقل ۳ تا ۴ ماه از سال از آن بهره برد و در زمستان دو ماهی که هوای اینجا سرد می شود دریچه هایش را بست.
به نظر من جذاب ترین خصوصیت آنها این است که از برق استفاده نمی کنند و از طبیعت این باد را دریافت می کنند.
بله، در واقع رابطه شما را با طبیعت قطع نمی کنند بلکه به نظر من حتی پیوند هم می دهند، فضای بسته ساختمانهای امروزی را ندارند و درست نیست که به همین سادگی کنار بروند.
(گزارش : رها فریدی - سایت : بی بی سی)
با تشکر مخصوص از ابراهیم