سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

نی‌انبونه‌ی ‌حرام و مباح/ سعید شنبه‌زاده

 چو انداخته بودن که صدای نی‌انبونه افرادی که مجوز ندارن نجسه و گوش کردن بهش حرومه. اما نی‌انبونه حاج‌عباس (رییس حوزه هنری بوشهر) و صدای حاج‌عباس توسط مقامات نظام تایید شده و متبرک شده، می‌گفتن حتی وقتی می‌خواسته بره خونه خدا با خودش چند تا نی‌انبونه هم برده بوده و طواف‌شون داده و صدای الهی توشون در میاد و هر کسی نی‌انبونه تبرک شده می‌خواست باید می‌رفت از حوزه هنری بخره. به همین دلیل هر کس که می‌خواست برنامش با مشکل مجوز روبرو نباشه یه‌راست میرفت سراغ گروه حلال حوزه و سراغ حرومی‌ها نمی‌رفت. این حاج عباس یه صدای وحشتناکی‌ هم داشت مثل انکر‌الاصوات بود لامذهب. بگذریم...

شنبه زاده نویسنده یادداشت در حال انجام فعل حرامچون می‌دونستم همیشه کنسرت کنار یه مراسم دیگن، سوال کردم کنسرت به چه مناسبته؟ جواب دادن برای تنظیم خانواده و "فرزند کمتر زندگی بهتر" از طرف بهداشت سمینار گذاشتن و اینا هم کنسرت دارن.خلاصه سرتون درد نیارم رفتیم سینما بهمن یا همون فانوس قدیمی. سمینار با تلاوت آیاتی از قرآن و سخنرانی راجع به فرزند کمتر زندگی بهتر و نحوه استفاده کاندوم و آی‌یو‌دی و قرص و این داستان‌ها شروع شد و نوبت رسید به موسیقی محلی بوشهری گروه حوزه هنری بوشهر به خوانندگی حاج آقا عباس. ترانه‌ای که خوندن ملودیش بندرعباسی بود ترانه‌ی "بریم میخونه" اما شعر یه چیز خیلی جالب بود که متنش این بود.

خواننده: فرزند کمتر زندگی بهتر             دو تا بچه بسن پسر یا دختر   

جواب گروه کر: فرزند کمتر زندگی بهتر

خواننده: همیشه یه چیزی بیل ری سر اونجات (منظور اینکه کاندوم بذار سرش)

جواب: فرزند کمتر زندگی بهتر

خواننده: بخدا لذتشم فرق نداره 

 جواب: فرزند کمتر...

متن کامل این یادداشت در وبلاگ سعید شنبه‌‌زاده

ترانه‌ها و آواهای مشترک، مزیت هرمزگانی بودن!

  این یادداشت احتمالا مقداری ناسیونالیستی باشد. اما به هر حال به نظر من واقعیتی است که شاید هر هرمزگانی و یا غیر هرمزگانی که با چند هرمزگانی دم‌خور بوده آنرا لمس کرده باشد. هرمزگان دارای منابع و معادنی غنی از کرومیت، نفت، سنگ‌آهن و گاز و ... است که از آنها تا کنون خیری به مردم این خطه نرسیده و تنها معدنی که محصولش را مستقیم به دست مردم داده معدن ترانه و آهنگ و آواز بوده است. بعد از احتیاجات ملزوم زندگی، موسیقی واجب‌ترین و عزیزترین نعمتی است که در هر خانه و سرگ و کپری وجود داشته است. جنوب سرزمینی است که کار و تفریح و عزا و شادی‌اش با موسیقی همراه بوده و مسلما هرمزگان هم این ویژگی را دارد. بسیاری آمدند و خواستند این روح را از هرمزگان بستانند اما همین چند وقت پیش یک مراسم عروسی به شکل سنتی در خیابان استانداری بندرعباس و کاروان شادی و رقص زنان کندوره‌پوش با آوای ساز و دهل به من بیننده نشان می‌داد که خوشبختانه تا کنون این دید منفی و دشمنی‌ها نتوانسته بر این اصالت‌ها غلبه کند. 

  

 اما موضوعی که می‌خواهم راجع به آن بیشتر حرف بزنم اسم موقتی‌اش ترانه‌ها و آواهای مشترک است. شاید اگر شما تا کنون در اردوهایی شرکت کرده باشید که از همه نقاط ایران در نقطه‌ای دور هم جمع شده باشند (از قبیل جشنواره‌های مختلف هنری و یا اردوهای دانش‌آموزی و دانشجویی و یا حتی در حین خدمت سربازی و چیزهایی شبیه این) متوجه شده باشید که همه دوست دارند گوشه‌هایی از فرهنگ دیار خودشان را به رخ بکشند و خود نیز از دلتنگی در آیند. همه‌گیرترین وسیله در این جمع‌ها موسیقی و آواز است. خراسانی‌ها، کرد‌ها، عرب‌ها، ترک‌ها و جنوبی‌ها و ... هر کدام‌شان آواهای مختص به خودشان را هم‌خوانی می‌کنند، هم خود لذت می‌برند و هم دیگران را در این لذت جمعی شریک می‌کنند. اگر خود تجربه این سفرها را داشته باشید تایید می‌کنید که اغراق نمی‌کنم. پرکارترین‌های این همخوانی‌ها هرمزگانی‌ها هستند. آن‌هم به لطف این ویژگی یا مزیت که من اسمش را فعلا گذاشته‌ام ترانه‌های مشترک.

 من جمع خودمان را در حین خدمت سربازی مثال می‌زنم. دوستان زیادی بودند از نقاط مختلف ایران که ما همیشه از آواها و نواهایی که زمزمه می‌کردند لذت می بردیم. اما هم‌خوانی آنها به چند کار محدود می‌شد. در حالی که وقتی نوبت به ما هرمزگانی‌ها می‌رسید اگر از صبح تا شب هم می‌زدیم و می‌خوانیم باز هم بسی ترانه‌ی نخوانده باقی مانده بود. این موضوع باعث تعجب بقیه می‌شد. ما که پیش از این همدیگر را نمی‌شناختیم از محله و شهر‌های مختلف یک استان آمده بودیم. چطور این همه ملودی و ترانه را می‌توانیم با هم زمزمه کنیم؟ حتی دوستی به مزاح می‌گفت نکند این آوازها جزو دروس ابتدایی شما بوده!؟

  این که چرا این ویژگی در هرمزگان هست و این نعمت چطور باید توسعه یابد و استفاده مفید از آن بشود و به این جمع‌های زودگذر محدود نشود به یگ نگاه علمی نیاز دارد. من فقط می‌توانم به همین شکلی که خواندید بیانش کنم و شکرگذار باشم!

***

 این موضوع را با دوستی در میان گذاشتم. و در فرصتی کوتاه فهرستی از ترانه‌های مشترکی که می‌توانستیم با هم زمزمه کنیم را تهیه کردیم. البته با این شرط محکم که این ترانه را که در فهرست قرار می‌دهیم باید هر دو بتوانیم بخوانیم.  واضح است که برخی از این ترانه‌ها را نصفه نیمه به خاطر داشتیم. و واضح‌تر این‌که بسیاری از ترانه‌های مشترک در آن لحظه به خاطرمان نرسید. به هر حال خلاصه‌ای از این فهرست که شامل بومی ترانه‌هایی از نصرک، ابراهیم منصفی، علی حبیب‌زاده، فاطمه رضایی، حسن کریمی، ناصر عبداللهی، محمد روهنده و... بود تعدادشان در حدود ۳۰۰ ترانه بود. (با توجه به این نکته که آن دوست هم اهل عشق است.)

مکان عکس: بندرعباس روستای ایسین

پرچمدار ایران در المپیک ۲۰۱۲ لندن؟!

 دیشب در برنامه‌ی ویژه المپیک از شبکه سه علل ناکامی تیم کشتی ایران در المپیک بررسی شد. من تا به حال این برنامه را کامل ندیده‌ام. اما احساس می‌کنم این برنامه سعی دارد ناکامی‌های اخیر ورزش ایران را به طور عادلانه و مساوی بین فدراسیون‌‌ها، مربی‌ها، و ورزشکاران تقسیم کند و مقصران اصلی را از ذهن مردم دور کند. دیشب اما این تقسیم کردن‌ها نتایج جالبی داشت. مربی تیم کشتی فرنگی خطاب به مجری برنامه جواد خیابانی از روحیه نامناسب ورزشکاران ایران در المپیک سخن می‌گفت که ناگهان آقای یزدانی‌خرم رییس فدراسیون کشتی پیشنهاد جالبی مطرح کرد. پیشنهاد ایشان این بود که ما همان طور که در جنگ کسانی را داشتیم که با خواندن اشعار و سرودهای حماسی رزمنده‌ها را سرِ شوق می‌آوردند باید در مسابقات هم همین کار را بکنیم تا ورزشکاران ما روحیه بگیرند و از خمودگی در آیند.

البته اگر همه چیز همین طور پیش برود بعید هم نیست که این پیشنهاد یزدانی‌خرم به واقعیت تبدیل شود. اگر در المپیک ۲۰۱۲ لندن دیدید که پرچمدار ایران حاج صادق آهنگران است زیاد تعجب نکنید! 

درباره همین برنامه: بنشین سر جات آقای …، لطفا

عکس: یزدانی خرم / عکاس: رسول صفی‌زاده

روایت و ارتباط از نوعی دیگر/ ایمان کیخا

  دموکراسی محیط مجازی می‌طلبد این سوی برداشت را هم منعکس کرد. هر چند نوشته مخاطب و بیننده عام ما (در مورد اجرای منا سیمبا) از حوزه نقد خارج شده بود لیکن آنچه نگاه را به سمت و سوی نظر‌های شخصی می‌برد سلیقه محض است که در تکثر آن راه به جایی نمی‌بریم مگر در نگاه‌مان لحاظی نزدیک به معیار داشته باشیم.

روایت و ارتباط از نوعی دیگر
 هر گاه تصمیم به کاری نو می‌گیریم، متفاوت بودن و جذاب بودن را برای مخاطب در نظر داریم. مخاطبان چه از نوع خاص و عام که بتوان برای آنها یک نوع جذابیت مفهومی را ارائه کرد. در این نوع کار که می توان گفت در ایران شاید نو باشد در هر سه اجرا (کاخ نیاوران، فرهنگسرای نیاوران و تالار فخرالدین اسعد گرگانی) می‌توان گفت برای مخاطبان یک نوع تازگی و در عین حال یک نوع فضای عجیب وجود دارد. تازگی به خاطر برخورد متفاوت خالقین اثر با موضوع و خود موضوع به واسطه آیین سنتی و فرهنگی منطقه جنوب به عنوان زار. (دینگه مرو و شیخ شنگر...) برخورد متفاوت که به شکل نقاشی با خاک‌های رنگی همان منطقه (جزیره هرمز) و موسیقی محلی و آیینی، پوشش محلی و متفاوت و زیبای خالقین اثر، در ذهن مخاطب کششی خاص را به وجود می‌آورد به طوری که تصور آن را ندارد که تمامی رنگ‌های بکار رفته جنسی طبیعی و خالص و خام آنها از نوع خاک باشد و بتوان آنها را در یک مجموعه در کنار هم ترکیب کرد و فضای جذاب ایجاد نمود تا آنجا که احساس می‌کند یک بازی کودکانه و بکر که خود او را به درون اثر جذب می‌کند.



 اما موضوع، موضوع برای او بکر و باور نکردنی است. زار، زاری که در فرهنگ جنوب حضوری قابل لمس، عینی و حقیقی و در دل مردمان جنوب نقش و آداب شده است. وجود این باور ماورایی در ذهن هر مخاطب فضایی انتزاعی و آبستره ایجاد می‌کند. این همان منظوری است که هنرمندان جنوب قصد بر روایت آن به شکل تصویر را دارند که با عواملی دیگر چون موسیقی و آوا سعی بر تاثیرپذیری بیشتر بر مخاطب شده است به طوری که مخاطب را در خود بکشد و آن را وادار به ارتباط ساده تا حدی که تمایل به هم آوا شدن و بازی کردن با خاک و نقاشی کشیدن را دارد. کاری که در باور مردمان جنوب زار با مرکب خود (زار گرفته) می‌کند و این روایت نوعی ارتباط را شکل می‌دهد. ارتباطی که بدون واسطه، کودک و پیر، خاص و عام، بومی و غیر بومی، خارجی و وطنی با خود موضوع برقرار می‌شود. موضوعی که در عین بدوی بودن و دایره وارش احساسی آبستره واره را در بر می‌گیرد. من سعی کردم بتوانم آن را با تصویر برای‌تان تشریح کنم.

این متن ایمان کیخا پاسخی است به این یادداشت

تصاویری از همین اجرا در گرگان