پیش از من و تو لیل و نهاری بودست گردنده فلک نیز به کاری بودست
هر جا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشم نگاری بودست
خیام
رباعی+ عکس کار مشترکی است که من و جناب خیام انجام خواهیم داد.
سال ۷۵ که من احتمالا سوم دبیرستان بودم دبیر ادبیاتی داشتیم به نام آقای خواجویی. بعد از سیزده سال من هنوز تن صدایش و تسلط و علاقهاش به ادبیات معاصر ایران را به خوبی یه یاد دارم. توجه وِیژهای به من داشت تقریبا هر هفته انشایم را میخواندم و اغلب بیشترین نمره را از او میگرفتم. گاه بعد از اینکه انشایم تمام میشد کلی ذوقزده میشد و انگار او هم همین حس نوجوانانهی مرا از گرفتن بهترین نمره پیدا میکرد. تشویقم میکرد و به من اعتماد به نفس میداد، که اگر این نیروها را در مسیر درستی استفاده میکردم شاید الان برای حرف زدن با او راحتتر بودم. اگر آدم موفقی بودم میتوانستم موفقیتم را متذکر شوم و بگویم که بخشی از آن را مدیون او هستم ولی حالا...
به هر حال این افکار هم نتوانسته از هیجان و علاقهی من برای دیدنش کم کند. میخواهم هر طوری هست پیدایش کنم و ازش به خاطر لطفی که داشت تشکر کنم.
بقیه دبیرهایمان را تا حدودی میشناختیم اما از او فقط نامش را میدانستیم. اصلا نمیدانستیم که هرمزگانی است یا نه! خیلی جالب است همین چند روز پیش مدیر دبیرستانمان را دیدم و از او سراغش را گرفتم میگفت رفته میناب. گفتم: "ایشان اصالتا کجایی بود ؟"که پاسخ داد :"فکر کنم مینابی بود ." مدیرمان هم اطلاعات دقیقی از او نداشت و همینطور دبیرهای دیگر آن سالهای دبیرستان.
+++
دوست عزیزی دارم در میناب که دم و بازدماش ادبیات است. از او سراغش را گرفتم. نشانههایی داشت. میگفت: "چند وقتی هست آمده در یکی از روستاهای میناب تدریس میکند. "با تعجب پرسیدم: "روستا؟ مگر تبعیدش کردهاند؟" گفت: "نه خودش خواسته! "پرسیدم: "میدانی اصالتا کجایی است؟" گفت: "بندرعباسی است."
تا اینجا پیشرفت خوب بوده بندریها می گویند مینابی است و مینابیها میگویند بندرعباسی.
+++
با یکی از همکلاسیها زنگ ادبیات رقابت شدیدی داشتیم. استاد هم کم و بیش ماجرا را میدانست. یک بار استاد خواست ابتدا او انشایش را بخواند. خواند و نمرهاش بیست بود. آمد کنار من نشست و با پوزخندی گفت: "پسر همسایهمان نوشته بود. حالا تو برو بخوان! "و استاد هم من را صدا زد. کمی روحیهام را باخته بودم ولی وقتی انشا را خواندم استاد خواست برایم کف بزنند و این اولین بار بود نمرهای بیشتر از بیست میگرفتم.
+++
بالاخره دوست مینابیام شمارهای از ایشان برایم پیدا کرده. میگوید بازنشسته شده و برگشته است به بندرعباس. خوشحالم و همین روزها میبینمش.
نمایش "تنها سگ اولی میداند چرا پارس میکند" کاری از ابراهیم پشتکوهی از دیروز در فرهنگسرای طوبای بندرعباس به روی صحنه رفته است. این اثر برگزیدهی بخش تجربههای نو جشنواره تئاتر فجر است و به بخش بینالملل جشنواره هم راه یافته. جدای از اینها من دوستداران موسیقی را هم به دیدن این اثر ترغیب میکنم چرا که موسیقی این کار از بسیاری کنسرتهای برگزار شده در کشور به لحاظ موسیقیایی قویتر است. این اثر تا 21 اسفند روی صحنه است. ساعت شروع اجرا 18:30 و بهای بلیط 3000 تومان.
موسیقی این اثر کاری است از بهرنگ عباسپور، قسمتهایی برگرفته از موسیقی اهل هوا و با شرکت علی عرب، موسی کمالی و...
بعد نوشت: دیشب برای دیدن این اجرا رفتم. عباسپور، کمالی و عرب حضور نداشتند و ضربه زیادی به موسیقی کار خورده بود. حرفم را در این باره پس میگیرم.
امروز هفدهم اسفند گروه اجرا ندارد.
در همین باره: گزارش تصویری
در بخش موسیقی نواحی
- رتبه اول مشترکا، گروه موسیقی آبیدر(در بخش اصالت) از سنندج و گروه جولان از شیروان (در بخش نوآوری)
- رتبه دوم مشترکا، گروه سهند از تبریز (در بخش اصالت) و گروه گیل و آمارد از تهران(در بخش نوآوری)
- رتبه سوم مشترکا، گروه درنا از بجنورد (در بخش اصالت) و گروه نغمه هرمزگان از بندرعباس (در بخش نوآوری) متن کامل نتایج
در همین باره: موسیقی هرمزگان سهم اندکش را از فجر گرفت