برای دومین بار است که شعری از موسی بندری را در وبلاگ می نویسم . و برای دومین بار است که همین نامه در هم برهم عاشقانه را ...البته این بار کامل و بدون خسارت های قبلی ...در قسمت پیامهای نوشته قبل دوست عزیزم یداله شهرجو درباره موسی گفته بود :
بدون شک او یکی از زحمتکشان حوزه ادبیات در این سامان است موسی را نه به جهت شعرش که البته آن هم جای تامل بسیار دارد بلکه به جهت مرارتی که برای فرهنگ و هنر این آب وخاک کشیده و می کشد همواره ستوده ام ...موسی درد کشیده است که شعرهایش نیز سراغ و نشانی از درد به تومی دهد تکاپوی وتقابل دایم او با شعرو زندگی آثار اورا بازتابی از موسای بندری شاعر ساخته است در این روزها که بسیاری از دستها بر بساط ادبیات هم به جستجوی نان نشسته اند موسای عزیز زیست شاعرانه ای دارد که از هر سو به نگاه کنی او تنهایک موسی بندری شاعر است وبس.
نامه درهم برهم عاشقانه
سلام
صبح تان آمده
بیرون هوا گرم می شود
مگر من چند نفرم ؟ که تو
اینقدر توی همین پیاده رو زیبا
شده ای مثل همین صبح که به خیر
فردا پانزدهم هر ماه است
که تو هم
لبخند می زنی تا هوا کمی خنک شود
و باران نیامده
خیلی وقت است
می باید فکری به حال شما چطورید؟
خیلی دلم می خواست بیایید بیرون
این هوا گرم نمی دانم چه بگویم
شایعه زیاد است
که تو خیلی خیلی زیبا شده ای
و چشم همین هوا کور
حسود این پیراهن دلربای تو
اول همین نامه گفتم
صبح تان
به خیر که نشد این دل
فقط
می گویند عاشق
شده که این پیاده رو را خلوت کنیم
تا همه یعنی هیچ کس
دیگر مثل من اینطور عاشق
نشود و نکند که تو هم ناغافل
عاشق من باشی دیگر بدتر
کاری فرمایشی خانم؟
این جا دل من سخت عاشق
همین پیاده رو که تو
خیلی در آن شایعه شده ای زیبا
این شعر هم چندان نیت پلید ندارد
من
با نیت پلید شعر کاری ندارم
لطفا شتاب نکنید
هیچ یک از این راه ها
به بهشت ختم نمی شود
تنها روی پل دختر می داند
چقدر این شهر از جنگ لطمه دید
چقدر شناسنامه
تریلر
و تعمیرگاه آبادان
در سراسر این سرزمین پراکنده شد
و دل من هم که کنده شد
اپرای چایکوفسکی را اصلا نشنیده بود
ما شاعران اعلام می کنیم
کفش هامان بوی هیچ مینی نمی دهد
که مدام در دل مان منفجر می کنید
و بی آن که
به نیت پلید این شعر تن دهیم
مثل آن عاشق پست مدرن
روی جلد چشمانمان می کنیم:
از عشق تو من مرغم باور نداری قد قد
و قدما
یک خیابان پایین تر اندازه می گیرند
و سربازان در خیابان فلسطین می ریزند
تا از ته گلویمان
کلمه ای پیدا کنند
و آن سرباز
خون کلمه ای که چاقو خورده بود
وقتی دید
گریه کرد
و همه احتمالا دانستند
گاهی
به قامت شاعری هم
لباس سربازی می دوزند
این را
مادری که نامه پسرش نرسیده بود
با نیت پلید این شعر
گریه می کرد
از کتاب نامه باز شده و تار سیاه ...
موسی بندری
سلام دوست عزیز عالی یود http://b-lengeh.tk H`ndj an
سلام خیلی عای بود وبلاگ بندر لنگه هم آپدیت شد
بسیار از خواندنش لذت بردم
فضولی می شود ولی بهتر نیست که لینک هایت را از بندر به همه جای ایران توسعه بدهی.
من ۱۵ سال پیش به مدت ۲ سال سربازیم را در بندرعباس گذراندم...یک دوره به یاد ماندنی!
راستی آزمایشگاه دکتر فاطمی هنوز دایر است؟
جالب بود!
سلام سیاورشن عزیز. با خجالت نهایت ناآگاهی ام رو اعلام می کنم:( من موسی بندری رو نمی شناسم. اولین باره که شعرهاش رو خوندم. دستت درد نکنه. سبک جالبی داره. قربانت.
آدم صادقی هستم به همین دلیل میگم که شدیدا از شعراش عقم میگیره...با تمام احترامی که برات قائلم اما احساسات خودمو نسبت به شعراش نمیتونم پنهان کنم!
راستش من شاعر نیستم و طبع شاعری هم ندارم. اما از شعر خوندن خوشم میاد. این شعر هم به نظرم خیلی بی معنی بود ... مگه اینکه یه جلسه با شاعرش برگزار کنیم تا ایشون ثابت کنند که شعرشون واقعا معنی داره ! من هم صادقم و دوست دارم حرفم رو بگم ... ولی در هر حال اینکه شعر های شاعرای بندری رو می نویسی خودش خیلی کار جالبیه چون باعث میشه بقیه نظرشون رو بگند و نقد کنند ...
من خیلی خوشم آمد.این شعر هم چندان نیت پلید ندارد
گاهی
به قامت شاعری هم
لباس سربازی می دوزند
این را
مادری که نامه پسرش نرسیده بود
با نیت پلید این شعر
گریه می کرد
سلام...
معلومه که من بهتون سر میزنم شرمنده از اینکه تا حالا ریپ نمیزدم
جبران میکنم
تا بعد....بابای
سلام دوست .خوشحالم که به بندر و فضای بندر دعوتم کردی . من بهترین سالهای عمرم را در شهر شما گذراندم و ارزو دارم توان آن را داشتم تا مابقی آن را هم آنجا باشم . وبلاگ جامع خوبی است . اما ای کاش به فرهنگ عامهی آن مردم خونگرم بیشتر میپرداختی که هیچ کس تا به حال در این مقوله کاری نکرده است . یا حق
سلام .
sabke jalebi nemitone bashe.man ashenayee chandani ba in shera nadaram vali yechizaye darbarash shenidam.sabki ke aghayan behrange abbaspur va pushtcohi va amsale inha khaili tarifisho mikonan dar sorati ke aslan nemidonan sher yani chi .rozi ke darbareye abrahime monsefi ghezavate
na adelane kardand .
darbareye abrahime monsefi:hanoz bandar chenin shaer va ya be ghole bazeya ke nemidonan sheer cheye ,tarane sara ro be cheshm nadideh.
shaeri ke ba ehsasesh sheer mige ba shaeeri ke ba kalamat bazi mikone farghe zeyadi dare.
abrahime monsefi yejorayee be kamal nazdik shode bod ke tonest khodesho baraye hamishe zendeh negahdare vali ina zod faramosh mishan.
لطفا از بهترینها بنویس.
تقدیم به سیاورشان:
هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده فعالم دوام ما
ببخشید از اینکه غلط غلوط داره همش تقصیر پیریه زودرسه.
سلام خوبه خوب باشه رعا یت می کنم
سلام سیاورشن عزیز این شعر ها رو که نوشتی برام خیلی جالب و عجیب بود.. ولی یه پیشنهاد این متن های بلند رو به نظرم می تونی با لینک ادامه متن خیلی کوتاه تر کنی ... به منم سر بزن اگه نزدی
هر دو تا شعر خیلی قشنگ بود. اون شعر اول رو روز اول من دقت نکردم ولی الان که دقت کردم خیلی زیبا بود.
سلا م آقای سیاورشن ... بسیار زیبا بود ... ممنون ... به آقای بندری هم تبریک می گم بسیارشعر زیبا و پر محتوایی بود
راستی آقای سیاورشن شما قرار بود مصاحبه ای اون دوست نوازندمون داشته باشین .. چی شد؟
منتظریم
ممنون از کامنتت ...بابت نوع نرم افزار
لنج برگشت .
سلام من خیلی از هنر مندان استان را نمی شناسم از بلاگ شما خیلی چیز ها یاد گرفتم بای
سلام هم ولایتی و دوست عزیزم...
لذت بردم این موسی هم با این شعراش اگه کسی با شعرای موسی آشنا نباشه خیلی سخته بفهمه که منظورش از این شعر چیه ... امیدوارم همیشه وبلاگتون پربار باشه.راستی دوست عزیز اگه در باره ی میناب خواستی مطلبی بنویسی دربست در خدمتتون هستم.موفق باشی بهم سربزن آپ کردم لطفآ نظر واقعی خودتون رو در مورد مطلب جدید بگید.یا علی.
سلام به دوست عزیزم زیبا بود
سلام دوست عزیز
ممنون از خبرت
خیلی خوب بود
خوشحال شدم
موفق باشی
دوست هنرمندم سلام .....راستش را بخواهی در میان جماعت هنرمند این دیار اگرچه شعر و شعر ا جایگاه بالنده ای داشتند اما در این روزها متاسفانه مظلوم تر از جماعت شاعر کسی نیست وتا بخواهی بساط آرتیست بازی و خوانندگی و... گرم است وشما که در این عصر وانفسا دغدغه شعر وشاعری را دارید بدون شک گوهری از هنر را در سینه دارید که گوش دلتان را به داد وبیداد هنر بازاری وتجاری نسپرده اید وسراغ شعر را گرفته اید وسراغ جماعت شاعر رفته اید که کسی برای آنها سرودست نمی شکند ...عکس یادگاری نمی گیرد ...امضا نمی خواهد...دست مریزاد دوست عزیزم
اگر همه مثل تو قدر این موساها را میدانستند...
خیلی خوب .
سلام.نمی دونم ایا این بخش نظریات شما(ما) محدودیت واژگان دارد؟حرفها دارم تلنبار دل در این بیدر کجا که هر کجا که بندر نباشه گو یی که جهان نیست. من هیچگاه بندری نبوده ام که بندر به تمام در من بوده است.
در عین برخوردای از تمام ظرفیتها ی وب لا گ نویسی در اینجا در دانشگاه منچستر مداد و کاغذ را ترجیح می داده ام بر ای نوشتار .که پاک کردن اشتباه با مداد پا ک کن به ناگزیر ردی می گذارد بر حافظه کاغذ .
اما از پارسال به امید و اهی یافتن اشنای ها پستوی سایت کانون هنر تنها ثقل نام رامی را داشت و کرمی و احمدی نسب و تا اینکه بمب خبر وب لاگ نویسی بندری ها ترکید .انگار کن پنجره دیگه به غربت بارونی اینجا باز نمی شه .امروز اما اسم موسی بندری رو دیدم.اخرین بار که دیدمش تازه عینکی شده بود.گفتمش تازه داری روشنفکر می شی که خودم از ده سالگی عینک داشتم.تلخ خنده ای زد و گفت برقه بهترن.هر چه بود یکسر اصرار بر تداوم شونیسم ادبی بود که امیزه نفرت و عشق بدون نیام شمشیری بود به روح خوانده.خودش می گفت تلنگری ست که خوب تو استاندارد بر و بچه های شیر سوم و درخت سبز و شهناز و .. کلامی اگر بافته شود به حکم غریزه باید که ضرباهنگ زنجیر داشته باشد و پنجه بوکس و از این حرفها.سفر تحصیلی نا تمام ما تو شرق و غرب اروپا دوستهای زیادی به غیر بندری و از نوع موسی تدارک دید که سیاه ترینشان به پوست گویشی ذاشت خونالوده با زبان استعماری فرانسه به همان برندگی موسی تا بگویدت جغرافیای درد ناله سیاهان را تماما با سوختگی بوی چهره موسی پیوند می زند.یکبار دوباره دیدمش با زابلی بودیم شعری خواند گفتم هنوز در گیر درد نگاری فیزیکی هستی. گفت دار اخوریا.بعد شنیدم که گفته بود فلانی چقدر ایستا ست.شاید به سال 10 سالی می گذرد. در کنار کار دکترا و تدریس ساعتی تو دانشگاه منچستر تلنباری دارم از داستان و شعر که تو این چند ساله خوانده ای نداشته جز یکبار تو نارمک تهران مرحوم احمد محمود .به تازگی .هم عیال. بندری ها ایا گا هنامه ادبیات داستانی ندارند هنوز؟بقای همه دوستان