سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

دایی، قلعه‌نویی، تفاوت‌ها و شباهت‌ها!

  دیشب در برنامه نود که از قضا پربیننده‌ترین و جذاب‌ترین برنامه جعبه جادویی هم هست مربی‌های سابق و حال حاضر تیم ملی حسابی از خجالت هم در آمدند. ابتدا امیر قلعه‌نویی، مربی تیم ملی را به خاطر گرفتن بازیکنان ملی‌پوش از باشگاه‌ها مورد لطف قرار داد و سپس علی دایی که او هم مانند قلعه نویی از طریق تماس تلفنی برنامه نود برای بینندگان صحبت می‌کرد قلعه نویی و گفته‌های اخیرش را مورد انتقاد قرار داد.

  قلعه‌نویی و دایی تفاوت‌ها و شباهت‌هایی با هم دارند:

اولین تفاوت آنها که روی بقیه نکات این یادداشت هم شاید تاثیر داشته باشد این است که من به عنوان نویسنده‌ی این متن دایی را به لحاظ فنی دوست دارم ولی علاقه‌ای به امیر قلعه‌نویی ندارم.

اولین شباهت آنها اما ادبیات ضعیف کلامی هر دوی این‌هاست. ادبیات مشتی قلعه‌نویی حتی صدای امیر حاج‌رضایی بی‌حاشیه‌ترین منتقد فوتبالی را هم در آورد و در حضور قلعه‌نویی به او گفت: "این ادبیات در شان مربی تیم ملی نیست." البته دیشب قلعه‌نویی همین جمله را نثار دایی کرد. بی آنکه پیش از آن بر روی خود او تاثیرگذار باشد. دایی هم همیشه در بیان صحبت‌ها و نظراتش دچار مشکل است. بخصوص وقتی از کوره در می‌رود و همین عدم انتقال منظورش هم عصبانیتش را گاه بیشتر می‌کند. و این می‌شود که مثل برنامه دیشب با حالت نامناسبی با طرف مقابلش جدل می‌کند. هر چند همان حرف‌ها را ‌می‌شد با لحنی بهتر ادا کرد.

دومین تفاوت آنها صراحت لهجه دایی و در عوض زیرکی و موذی‌گری امیر قلعه‌نویی است. مثال برای دایی اینکه در مصاحبه اخیرش حتی به مدیرش کفاشیان هم رحم نکرد و گفت: "آقای کفاشیان که سهله بزرگتر از آقای کفاشیان هم نمی‌تونه تو کار من دخالت کنه! "

و دیشب در همین برنامه گفت: "کجای دنیا به خاطر موی سر یا ظاهر بازیکن را محروم می‌کنند؟"

مثال در مورد قلعه‌نویی هم پاسخ او به امیر حاج‌رضایی در مورد همان جمله معروفِ "این ادبیات در شان مربی تیم ملی نیست" خیلی جالب بود. "مگر ما خدای نکرده به مردم بی‌ادبی کرده‌ایم؟ با این حرف‌ها ذهن‌ها رو منحرف نکنیم!" در حالی که خود او دقیقا داشت همین کار را می‌کرد. و مورد دیگرش هم ادعای قهرمانی استقلال است که بیشتر برای سیاه کردن طرفداران این تیم و روحیه دادن به تیم بد نتیجه گرفته‌ی استقلال است.

شباهت دوم آنها اقتدار در مربی‌گری است. هم دایی و هم قلعه‌نویی در تیم‌های‌شان مربی‌های مقتدری بوده‌اند. هر چند دایی به لحاظ سابقه قوی‌ترش در فوتبال و حتی تاثیر استیل بدنی‌اش به نظر من مقتدرترین مربی تیم ملی در دهه‌های اخیر است  مطمئنا او خیلی بهتر از قلعه‌نویی و یا قطبی از پس بازیکنانی مثل کریمی و نیکبخت و... بر می‌آید.

تفاوت سوم آنها موفقیت و عدم موفقیت در تیم ملی است. تیم ملی با دایی برای اولین بار است که در مرحله مقدماتی جام جهانی با اقتدار به مرحله دوم صعود می‌کند. چیزی که در زمان بلاژویچ و برانکو هم برای ما اتفاق نیفتاد. تیم قلعه‌نویی اما یکی از ناکام‌ترین تیم‌های ملی ایران بوده است. این تیم نه به لحاظ نتیجه‌گیری قابل دفاع بود و نه شکل و ساختار فوتبالی.

علی‌خان حبیب‌زاده: دلم برای بندر پر پر می‌زند!

به اتفاق یکی از دوستان بندری که ساکن شهر گوتنبرگ (به قول خود سوئدی‌ها "یوته بوری") است با قطار از استکهلم بطرف شهر مرزی مالمو راه می‌افتیم. شهر زیبایی که مرز سوئد و دانمارک است و قبلا با کشتی از آنجا به دانمارک می‌رفتند اما در سالهای اخیر با احداث یک پل عظیم به دانمارک وصل است و قطار در ظرف 40 دقیقه از مالمو به کوپنهاک می‌رسد.قبلا به خان اطلاع داده‌ایم که ساعت 12:30 به مالمو می‌رسیم. سالهاست خان را ندیده‌ایم و هر لحظه منتظریم قطار برسد تا خان را پس ازمدت‌ها دوباره زیارت کنیم. آخرین بار خان را در دوبی دیده بودم فکر می‌کنم سال 90 میلادی بود. خان از سوئد به دوبی آمده بود تا خانواده و دوستان را ملاقات کند.
ali habibzadehبه اتفاق دوستش که یک شیرینی پزی بزرگ و مدرن در شهر مالمو دارد در استگاه قطار به استقبال‌مان می‌آید. دوستی که علاوه بر داشتن کسب و کار مثل خود خان شیفته شعر و ادبیات و سیاست است و خان می‌گوید اگر غیر از این بود با من دوست نمی‌شد. خان دوستان زیادی در شهر مالمو دارد که اکثر آنها سوئدی و بعضا وکیل و دکتر هستند و شاید اغراق نباشد اگر بگویم با وجود داشتن یک روابط عمومی بسیار قوی اگر خان خواننده و بازیگر تئاتر نمی‌شد شاید پست مهمی در وزارت خارجه بدست می‌آورد. خان از یک شم بالای روانشناسی و روان‌شناختی برخوردار است و با احاطه‌ای که بر مسایل ادبی و دینی دارد بسیاری از افراد را در همان برخورد اول جذب خود می‌کند، گنجینه‌ای متحرک و زنده از اشعار نغز و ضرب‌المثل و احادیث. آنچنان گیرا و جذاب اذان را تحریر می‌کند که متحیر می‌مانی که در این سن و سال این صدا از کجا می‌آید و بیاد این ضرب المثل فارسی می‌افتی که واقعا دود از کنده بلند می‌شود! به خانه خان می‌رویم خانه‌ای که در غیابش و هنگامی که خان در هند بسر می‌برده مورد دستبرد واقع شده و دار و ندارش را به تاراج برده‌اند، البته این اولین بار نیست که خانمان خان به تارج رفته است! خانه‌ای ساده اما دلنشین و صمیمی مانند صاحبش. ناهار برایمان مرغ بسیار خوشمزه‌ای پخته، اما حواس ما بیشتر متوجه حرف‌های پخته خان است چرا که یک بندری همیشه می‌تواند از خان بیاموزد و از تجاربش بهره‌مند شود.

از خان می‌پرسم، زبان و ادبیات انگلیسی را کجا یاد گرفته‌ای؟
می گوید: 3 سال در هند زحمت کشیدم تا توانستم انگلیسی بیاموزم.
انگلیسی یادگرفتن یک چیزی است اما با این لهجه خوب انگلیسی حرف زدن یک چیز دیگری است (باید یاد آوری کنم که تسلط خان به زبان انگلیسی بسیار بیشتر از برخی ایرانیانی است که سالها در کشورهای انگلیسی زبان زندگی کرده‌اند)
خان جواب می دهد: من انگلیسی را نزد یک معلم زبان انگلیسی بطور اصولی یاد گرفتم و صد البته زحمت زیادی کشیدم.
حق با خان است چون در سن شصت سالگی درس خواندن آسان نیست.
در کجای هند بودید؟ در شهر با صفای پونا در نزدیکی بمبئی
چند سال آنجا بودی؟ حدود سه سال
 پس به پاتوق ایرانی‌ها یعنی کافه گودلاک در پونا هم سری زده‌ای؟ اتفاقا حاجی صاحب آنجا که خدا رحمتش کند با من خیلی دوست بود.
قرآن و احادیث و مسایل دینی را چگونه فراگرفته‌ای؟ قرآن را در مکتب ملا گنوی (درخیابان برق – چهارراه برق بطرف سیدکامل) یاد گرفتم و بقیه مسایل را با مطالعه مستمر و مداوم (آهی می‌کشد) خدا رحمت کند پدرم مرحوم عبدل که با لت مغ (چوب درخت خرما) مرا روانه مکتب خانه می‌کرد.
(باید اضافه کنم که خان روزی چندین ساعت مطالعه و پیاده روی می‌کند) از کارهای جدیدت بگو؟ قرار است بزودی روی آلبوم جدیدم کار کنم البته آهنگ و شعرها آماده است و یک آلبوم نیز بزبان انگلیسی در دست تهیه دارم اشعار بندری را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌ام.
چرا به زبان انگلیسی؟ برای مخاطبان انگلیسی زبان و اصولا من معتقدم نباید خودمان را فقط درفضای زبان فارسی محدود کنیم
برایم خیلی جالب است چون بسیاری از هنرمندان بندری حتی به فضای ایران هم فکر نمی کنند چه رسد به مخاطب انگلیسی زبان.
 چند تا بچه داری؟ چهارتا بچه (سه پسر و یک دختر) و چند نوه

بچه‌هایت به موسیقی علاقه دارند؟ بله پسر بزرگم کهزاد گیتار و عود را در سطح عالی می‌زند و دخترم کیجا نیز در حوزه تئاتر و رقص بسیار فعال است
خواسته خان در زندگی چیست؟ اول سلامتی و دوم پویایی ، چون هنرمند وقتی بایستد می پوسد و از بین می رود بنابراین باید همیشه آموخت و تلاش کرد.

 چطورشد وارد کار تئاترشدی؟ از طریق خدا بیامرز ابراهیم منصفی
اولین بار کجا روی سن نمایش رفتی؟ درمدرسه جاوید و یک نمایش تاریخی – حماسی با زنده‌یاد منصفی اجرا کردیم.

می گویند علی‌خان شناگر خوبی بوده؟ بله یادم است که چند بار با یکی از بچه‌های قدیم بندر بنام جماتو فاصله قشم تا بندر را با شنا طی کردیم.
دوست داری دوباره بندر را ببینی؟ یکی از آرزوهای من دیدن دوباره بندر است، دلم برای بندر پرپر می‌زند.
می‌دانی که در بندر خیلی محبوب هستی و جوانانی که حتی ترا ندیده‌اند عاشق علی‌خان حبیب زاده هستند؟بله چون مرتب از بندر و حتی کشورهای دیگر با من تماس می‌گیرند و اظهار لطف و محبت کرده و خان را شرمنده می‌کنند.
 می دانی که بندری‌ها می‌گویند بالاخره یک روز مجسمه خان را دربندرعباس نصب خواهند کرد؟ به خود من هم این را گفته‌اند ولی به نظر من مهم‌تر از مجسمه خان، اندیشه‌های علی‌خان و ادامه کارهای خان است.
 گذشته از شکسته نفسی چه خودت بخواهی چه نخواهی علی‌خان الان جزیی از تاریخ بندر است. امیدوارم توانسته باشم بخشی از میراث بندر را حفظ و اشاعه کرده و در غنا بخشیدن به موسیقی و فرهنگ بندر ادای دین کرده باشم.

در اینجا صحبت به بچه‌های محل و بچه‌های قدیم بندر که بسیاری‌شان از این دیار رخت بربسته‌اند کشید و مسایل روز و در آخر نیز پس از صرف حرف‌های دلنشین و پخته خان نوبت به نوش جان کردن مرغ‌های پخته خوشمزه خان رسید. آنقدر گرم صحبت شده‌ایم که زمان از دستمان در رفته و هنگام وداع با خان فرا می‌رسد.

***

این متن و عکس تازه از استاد علی حبیب‌زاده توسط دوستی برایم ایمیل شده بود. از لطف ایشان سپاس‌گذارم.

مناسیمبا و یک بیننده‌ی عام

پنجشنبه گذشته اطلاعیه و پوستری در وبلاگ سیاورشن دیدم که خبر می‌داد: «"منا سیمبا" عنوان اجرایی است در قالب هنر جدید، این اجرا سعی دارد با استفاده از داشته‌های بی‌بدیل هرمزگان گوشه‌ای از فرهنگ و هنر این مرز و بوم را معرفی نماید. طرح "منا سیمبا" با تلفیقی از نمایش، موسیقی و نقاشی همچنین استفاده از خاک‌های رنگی جزیره هرمز در قالبی نو داستان مرد ماهیگیری را روایت می‌کند که...

 همراهی و همکاری بینندگان با این اجرا یکی از ویژگی‌های آن است، همراهان در ریتم موسیقی با استفاده از تخته‌نوازی‌ها، نوازندگان دهل را همراهی کرده و در تکمیل نقاشی اثر، تعدادی از بینندگان تصور خود را از مضمون اثر، با خاک‌های رنگی به تصویر می‌کشند در این همراهی دو سویه اجرا شکل گرفته و به اوج خود می‌رسد...»



برای دیدن اجرا به فرهنگسرای نیاوران رفتم اما قالب بیش از اندازه مدرن این اجرا امکان نزدیک شدن به اثر و درک آن را از بینندگان اندک آن گرفته بود. اثر اجرایی بود -یا به قول سیاورشن پرفورمنس و هنر چیدمان- از یک نقاشی با خاک رنگی هرمز به شکل دایره، و موسیقی عبارت بود از نواختن ناشیانه و ناهماهنگ یک ریتم ثابت دهل -البته فکر می‌کنم به عمد و به فراخور روح حاکم بر اجرا- و یک فلوت، توسط نوازندگانی که بی‌وقفه به دور دایره حرکت می‌کردند و کلام کلاژی بود روح‌نواز از، اوراد زار ، چند ترانه فولکلوریک و دو ترانه از منصفی؛ دقیق‌تر: خوشا فصلی که دور از غم... (احتمالا به دلیل هوای دلپذیر عصرهای نیاوران) و بدو بدو بشته مکن دلم سیاه.. (احتمالا متناسب با حال و هوای مرد ماهیگیر قصه) و در میان آن‌ها عباراتی از اوراد زار که مرتبا و با فرکانس‌های مختلف تکرار می‌شد.


نوزندگان دهل آقایان عباسپور و سایبانی بودند. فکر نمی‌کنم نوازنده فلوت بندری بود، نواختن‌اش هم چنگی به دل نمی‌زد اما بنده خدا کارش را کاملا جدی گرفته بود و چنان جوگیر شده بود که تکان‌های بدنش حکایت از آن داشت که روح صاحبش به شب‌های آفریقا سفر کرده و حالا حالاها قصد برگشت به نیاوران را ندارد. آقای ع.ا. هم واقعا خستگی ناپذیر نشان داد و با اینکه مشخص بود از اعضای گروه نیست، اما با حرکت به دنبال نوازندگان و نواختن زیبای تخته  گرمای خاصی به اجرا داده بود به طوری که چندبار ظروف حاوی زغال افروخته اطراف دایره را واژگون کرد.
اجرای نقاشی بیشتر بر عهده خانم محسنی و آقای میرحسینی بود و خانم ذاکری، آقای کارگران طراح نقشی بودند که کم‌کم با خاک بر زمین شکل می‌گرفت اما معنا و مفهوم نقش گنگ بود.
نکته جالب دیگر تاکید بر دو سویه بودن اجرا و تکمیل اثر بود. در بخش موسیقی چند نفر از تماشاچیان با نواختن تخته، هماهنگ با ضربات دهل در اجرا همکاری داشتند. در اجرای نقاشی -در مرحله ابتدایی- چند نفر با گروه همکاری می کردند که از همه جالب‌تر یک پیرمردی ویتنامی بود که آمده بود به میان دایره تا تصور خود را از مضمون اثر با خاک‌های رنگی به تصویر بکشد و در تکمیل آن مشارکت کند اما تحت تاثیر تمایلات پست‌مدرنیستی و موسیقی شورانگیز چند مشت خاک را در جهات مختلف پخش کرد و بخشی از دایره را از شکل انداخت و  خوشبختانه پس از خواهش و تذکرات مکرر به بیرون از دایره راهنمایی شد تا این همکاری دو سویه به اوج نرسد، و گرنه معلوم نبود چه بر سر خاک و نقاشی می‌آورد.

پیرمرد ویتنامی و...

مرحله بعد تکمیل اثر توسط تماشاچیان داوطلب بود، به این شکل که طرح‌های دلخواه خود را با خاک در مربع‌هایی که درون دایره اصلی بود نقش می‌زدند و...
و به علت سنگینی درک اثر، دیدن ادامه آن از توانم خارج بود و بقیه اجرا را ندیدم و نفهمیدم سرنوشت مرد ماهیگیر ماجرا به کجا ختم شد.
نمی‌دانم ما بندری‌ها درکمان از این هنر‌های نو ضعیف است یا طاقت تهرانی‌ها زیاد به هر حال اعتراف می‌کنم که شخصا در هیچ هنری تخصص ندارم  از این رو به خودم حق داوری را نمی‌دهم... اما به عنوان یک مخاطب عام با حس زیبایی شناسی عامیانه‌ام خواهشی دارم، آن هم اینکه در آینده و برنامه‌هایی از این دست به فکر آبروی ما هم باشید و توضیح و پیش‌زمینه‌ای در مورد اثر و مفاهیم مورد نظر بدهید که اگر کسی از ما در مورد مفهوم پرسید بتوانیم آبروداری کنیم و مثل پنجشنبه در فرهنگسرای نیاوران آبرویمان نرود...

***

این متن برای نمایش در این وبلاگ از نویسنده‌ای بدون نام  ایمیل شده بود.

عکس‌هایی از این اجرا

روند قهرمان شدن!

فینال فوتبال المپیک آتلانتا (آرژانتین نیجریه) پس از دوازده سال در المپیک چین تکرار شد. اما این بار بر خلاف دفعه قبل آرژانتین تیم پیروز فینال بود. متاسفانه فینال امروز را ندیدم. بهانه‌ی خوبی است تا کمی تیم دوازده سال قبل را به یاد بیاوریم و اینکه فوتبال آرژانتین چه روندی را در این سالها طی کرده است. در سال ۹۶ آرژانتین با تیمی در رقابت‌های المپیک شرکت کرد که مربی آن دانیل پاسارلا مدعی بود همین بازیکنان زیر ۲۳ سال بازیکنان اصلی تیم ملی بزرگسالان هستند. در این تیم خوزه چاموت، نستور سنسینی و دیه‌گو سیمونه بالای ۲۳ سال سن داشتند و بعد در تیم ملی باتیستوتا با موهای کوتاه شده به دستور پاسارلا هم به تیم افزوده شد. و البته چند بازیکن دیگر از جمله خوان سباستین ورون که البته او هم کمتر از ۲۳ سال سن داشت. جوانگرایی یا بهتر بگویم انقلاب پاسارلا در تیم ملی بسیاری از منتقدان را علیه او شورانده بود. زیرا همین تیم جوان و بی‌تجربه باید در مقدماتی جام جهانی بازی می‌کرد. یکی از منتقدان دیه‌گو مارادونا بود که به خاطر دعوت ورون بازیکن بوکا برای بازی در تیم ملی، پاسارلا را دیوانه خطاب کرد. اما ورون در جام‌جهانی ۹۸ یکی از بهترین بازیکنان جام لقب گرفت. او به یکی از بهترین هافبک‌های دنیا تبدیل شد و یکی از ارکان مهم قهرمانی لازیو در سری آ بود. او به قدری در لازیو مثبت بازی می‌کرد و محبوب بود که در آخرین بازی این تیم که منجر به قهرمانی لازیو گشت، طرفداران لازیو به زمین حمله کردند و لباس‌های او را برای یادگاری بردن از تنش در آوردند و حتی از خیر شورت ورزشی او هم نگذشتند و اگر پلیس به داد او نرسیده بود چه بسا که هر طرفدار لازیو قطعه‌ای از بدن ورون را به خانه می‌برد!

باقی بازیکنان کارخانه پاسارلا هم در باشگاه‌های خود اینگونه موثر بودند. کافی است نگاهی به این نام‌ها بیندازید: خاویر زانتی، روبرتو آیالا، هرنان کرسپو، کلودیو لوپز، ماتیس آلمیدا، آریل اورته‌گا، مارسلو گالاردو. این ها هر کدام در تیم‌های باشگاهی خود ستاره تیم‌شان بودند و برخی از آنها تیم ملی آرژانتین را تا همین جام‌جهانی قبل همراهی کردند. پاسارلا به همراه دستیارانش خوزه پکرمن و... نگاهش را به بازیکنانی دوخته بود که تازه از کمیته‌های استعداد‌یابی به تیم‌های باشگاهی آرژانتین راه یافته بودند. جوانانی که رویای دیه‌گو شدن در سر داشتند.

انقلاب پاسارلا و پکرمن در فوتبال آرزانتین که خود یک تحول سازمان یافته بود نه تنها در آرژانتین بلکه بر فوتبال دنیا تاثیر گذاشته بود. تیم لازیو قهرامان سری آ را همگان تیم دوم آرژانتین می‌دانستند. همین نقش را سالها بعد اینترمیلان داشت و هر دو به قهرمانی سری آ رسیدند. هر چند تیم پاسارلا در جام جهانی نتوانست قهرمان شود و در المپیک هم در فینال مغلوب تیم نیجریه و اشتباهات داوری شد.(گل تیم نیجریه آفساید بود و یک پنالتی بر روی اورته‌گا نادیده گرفته شد) اما در واقع تیم او آرژانیتن را صاحب یک میراث فوتبالی کرد.

 آیا این تیم آرژانتین هم ادامه همان روند است؟ فوتبال آرژانیتن توجه خود را بر روی مدرسه‌های فوتبال و توسعه آنها و کمیته‌های استعدادیاب گذارده است. حاصل آن دوسال قهرمانی در المپیک و یک سال نایب قهرمانی در این رقابت‌ها و نیز بارها قهرمانی در جام‌های جهانی جوانان و نوجوانان بوده است. بعید است این روند موفقیت به جام جهانی سرایت نکند. اگر روحیه برنده شدن را در خود تقویت کنند.

 

 

 بازیکنان نیجریه با خود می‌گویند همیشه برای گریه کردن وقت هست اما برای عکس یادگاری با مارادونا؟

  

دیه‌گوی بزرگ و کاپیتان محبوب امروز

  

صحنه‌ی گل آرژانتین به نیجریه

آرژانتین - نیجریه سال ۹۶ و اعتراض بازیکنان آرژانتین به گل آفساید نیجریه

تیم آرژانیتن در سال ۹۶ پس از شکست مقابل نیجریه و کسب مقام دوم المپیک

تیم آرژانتین همین امروز پس از پیروزی مقابل نیجریه و کسب مقام اول المپیک

یکی دیگر از تفاوت‌های مارادونا با دیگر ستاره‌های دنیای فوتبال!

ریکلمه و رونالدینهو  در حال صحبت در مورد مسائلی بجز فوتبال!

عکس‌های بازی فینال ۹۶

عکس‌های بازی امروز