دوست بسیار عزیزم امیر کمبود های و معضلات شهری بندرعباس را با زحمات زیادی بیان کرده و در جاهایی هم پیشنهاد های جالبی برای رفع این مشکلات داده است . کاش به گوش مسولین برسد . ( مطمئن هستم تا به حال حرف هایی نظیر این به گوش خیلی از مسولین رسیده ولی مشکل عمده ما همین فاصله لعنتیِ گوش تا مغز است ...)
برجهاوآسمان خراشهای تجاری ـ مسکونی ، مانند قارچهای سمی باشکلها و رنگهای مختلف و ظواهری ناهمگون روز بروز بر تعدادشان افزوده می گردد. ای کاش روی این ساخت و سازها نظارتی میشد. کاش زمانی که پروانه ساخت به مالکین داده میشد، دستی بازدارنده وجود میداشت تالااقل امروزشاهد این همه تراکم،ترافیک و خیابانهای کم عرض و باریک نبودیم.
کاش آنزمان درمورد عریض کردن خیابانها و پیاده روها فکری کرده بودند ( که صد البته بدبختانه امروزبرای فکرکردن اساسی و ریشه ای دراین رابطه خیلی دیر شده).
وضعیت آسفالتهای شهر وحشتناک است. شهرداری بابت عوارض،مالیات و ... که از شهروندان میگیرد٬ آیا موظف نیست که آسفالتهای شهر را ازاین وضع بغرنج درآورد ؟
مسئله دیگری که مربوط به وضع جاده های شهری بندرعباس میباشد٬ و داد راننده ها و ماشین داران بیچاره را درآورده٬ درپوش های فاضلاب یا شاید هم مخابرات میباشد. کسی نمیداند این طرح کدام نابغه ای است که اینها را که بعضیشان ارتفاعی قریب به ۱۰ سانتیمتر دارند ٬ دقیقا در وسط اتوبانها و خیابانهاکاشته شوند!!!
هر موتور سواری در زندگی خود حداقل تجربه یکبار زمین خوردن از روی این درپوش ها راداشته است .
مسئله دیگر درمورد عدم استفاده از درختهای طبیعی در بوستانهاست. بازهم بتازگی و درچند سال اخیر مُد شده به تقلیداز امارات از درختان پلاستیکی و فلزی در پارکها استفاده میشود( پارک دولت ٬ بوستان کیش و سایر پارکهای جدید الاحداث ). این اشیاء بی قواره پلاستیکی و فلزی پس ازکمی شرجی و آفتاب خوردن ٬ بی قواره تر و زشت تراز سابق هم میگردند.
من اگر سمتی در نهاد های مربوطه داشتم ٬ حتما از همین الان دستور می دادم ٬ نه ٬ لااقل پیشنهاد می دادم که در همه پارکها و در طرفین خیابانهای شهر ٬ شروع کنند به درختکاری ٬ تاشاید در ۱۰ یا ۲۰ سال آینده شهری سبز و شاداب داشته باشیم. و البته به پیشنهاد خود این را هم اضافه میکردم که هردرختی درکنار خود یک شماره و کُد شناسایی داشته باشد٬ تا آنها نیز دارای ارزش و شخصیت گردندو جزئی ازما شوند و نیز مورد احترام و مُدارا قرار گیرند.
ازدیگرنکات بسیار مهمی که قابل ذکر است٬ نبودِ حتی یک آبسردکن درسطح این شهر میباشد.اجرای این امر دست آقای شهردار را میبوسد زیرا تشنگی درظهرهای تابستان داغ بندرعباس ٬عذاب آور و کشنده است٬ و ایجاد آبسردکنهایی در برخی از گوشه های شهر اهمیت فوق العاده ای دارد و نبود آن مایه خجالت و سرافکندگی است.
ساحل وسیع خلیج فارس میتوانست یکی از زیباییهای نادر و چشم نواز این شهر باشد . اما متاسفانه عدم استفاده صحیح از این نعمت بزرگ و زباله دانی شدن بیشتر نواحی ساحلی بندرعباس ، این شانس بزرگ را از ما گرفته است. تا جایی که متاسفانه بوضوح میبینیم که فاضلاب برخی از محلات و یا بعضی از هتلها هنوز هم با وقاحت کامل بسوی بستر پاک ومعصوم دریا سرازیرمیشود.
ازسالهای خیلی پیش تر به این شهر به عنوان تبعیدگاه می نگریسته اند و متاسفانه امروزه نیز هنوز چنین است . گشت وگذار و پرسه زنی افراد معتاد ، متواری ، تبعیدی و کلاً اشخاص بی کس و کار و کاملاً تنها به نحو چشمگیری در خیابانهای اصلی ، چهارراهها و میادین مرکزی این شهر مشاهده میشود.
متاسفانه خریدوفروش آزادنه و بی دغدغه تریاک، هروئین و سایر انواع موادمخدر( اکس ، حشیش ، شیشه و ...) می رود تا معضل اعتیاد را در نواحی مختلف شهر بندرعباس و یا حتی سایر شهرهای ایران بصورت اپیدمی درآورد. عمق فاجعه تا حدی است که به نقل قول از یکی از شبکه های ماهواره ای ، قیمت هروئین در ایران نسبت به سایر کشورها و حتی کشورهای تولید کننده، مقرون به صرفه تر است.
بطوری که امروز حتی شاهد دختران، زنان و پیرزنهای معتاد خیابان خواب نیز هستیم . بله قضایا خیلی جدی تر از حرف و کلام است . وضعیت نابسامان افراد معتاد و ولگرد نگران کننده شده است. ما هر روز
مردم قشم همیشه به نجابت و مهمان نوازی شهره بوده اند . با شیوع مهرورزی اینان این کردار نیک را هم آموخته اند . حکایت از اینجا شروع می شود که در یک بازی سنتی ایرانی به نام موتور گیری، به جوانی که سوار بر موتور سیکلتش بوده توسط نیروی انتظامی مهر ورزیده می شود تا آنجایی که از حال می رود و جماعت گمان می برند که جوان از مهر زدگی جان باخته است . زنی به نشانه حسادت بانگ بر می آورد که چرا اینقدر مهر ورزیده اید که جان ببازد ؟ و صدای خویش بر ماموران مهرورز بلند می کند . مامورین هم می گویند خواهرم ! مگر تا به حال کسی از مهر ورزی مرده که این دومیش باشد . و برای اثبات حرف خود به آن زن هم مقدار زیادی مهر می ورزند .
زن خود را از چنگان مهر ورزان رها می سازد ، به میان جماعت می گریزد و فریاد می زند که ای مردم مگر شما غیرت ندارید؟ نمی بینید در این ماه مبارک دارند به یک زن مهر می ورزند ؟ جماعت به خود می آید که : حالا که دوره مهر ورزی است ما چرا نورزیم . و آنها هم به تلافی بر ماموران مهرمی ورزند . این مهرورزی حتی به یکی از پاسگاه های قشم هم کشیده می شود . تا جایی که کار به عشق بازی می کشد و آتش عشق جماعت ماشین و موتور سیکلت های پاسگاه را در بر می گیرد . آتش عشق بالا می گیرد و عاشق و معشوق رسوای شهر می شوند مردم بیخبر هم با دیدن دود و آتش عشقی که بر افروخته شده بود به جماعت قبل اضافه می شوند و برای اینکه از قافله عقب نمانند به دیکر پاسگاه قشم می روند و آنجا مشغول مهرورزی و عشقبازی می شوند...
پ ن ۱: مولوی گفت : عشق اول سرکش وخونی بود تا گریزد آنکه بیرونی بود
پ ن ۲: این جکایت ربطی به داستان کاوه ی اسکندر ( آهنگری که قصد جهانگشایی داشت! ) ندارد.
پ ن ۳ : نشریه دریا نوشته بود اغتشاش اراذل و اوباش و از این حرف ها ... گفتیم چرا مهرورزی را اغتشاش نوشته اید . گفتند ما را مهزور ( با مجبور اشتباه نشود) کرده اند !
پ ن ۴ : جزیره قشم از بیست و سه کشور دنیا از جمله : بحرین ، مارینو ، هنگ کنگ، و سنگاپور ، بزرگ تر است !!!
سامان اقوامی بیست و یک سال سن دارد . متولد مشهد و فعلن ساکن تهران ( دانشجوی عکاسی دانشگاه آزاد تهران) می باشد . عکاسی را دو سال و نیم است که با ایسنا به طور حرفه ای دنبال می کند . جنوب و مردمش را خیلی دوست دارد، پایان نامه اش هم در همین راستا خواهد بود و به احتمال قوی جزیره قشم را انتخاب خواهد کرد . برای دیدن عکس های روزانه او می توانید به فتوبلاگش سر بزنید . عکس ها مرا از دادن توضیحات بیشتر معاف می کنند ببینید و ...
( ساحل بندرعباس )