خانم رضایی ممنون از اینکه دعوتم را پذیرفتید . اولین سوالی که برای من پیش آمده این است با توجه به آن امکانات اندک چگونه شد که شما توانستید به یک خواننده مطرح در زمان خود تبدیل شوید .اصلن چه شد که این توانایی را در خود احساس کردید ؟ این قضیه را در کنار حال و هوای آن روزهای بندرعباس برای ما نعریف کنید :
بندرعباس آن روزها شهر کوچکی بود . مردم توی کتوک و کپر زندگی می کردند خانه ها و کلن امکانات زندگی به شکل امروزی وجود نداشت .
آب لوله کشی وجود نداشت . فقط چند شیر آب مرکزی در چند نقطه شهر بود که مردم برای بردن آب در آنجا صف می کشیدند . خب . من خانه من هم باغ مولوی بود همان طوری گه در یکی از ترانه هایم گفته ام :
پشت باغ مولوی پهلو لوله هووی آدرس خُنَت شودادن مه هوندم تو نخووی(1)
من تازه به آن محل رفته بودم . برای اینکه پسرم را خواب کنم لالایی می خواندم . مردمی که در صف آب بودند صدایم را گوش می کردند و تشویقم می کردند . حتی گاهی از نویت خود می گذشتند تا مدت بیشتری صدایم را بشنوند . خب! اینها می رفتند برای دیگران هم تعریف می کردند که بله : زنی آمده در این محله که صدای بسیار شیرنی دارد . بیایید و بشنوید . همینطور کم کم در تمام بندر آوازه ام پیچید .
صدا و سیمای استانی در آنزمان نقش بسیار مثبتی در رونق و پیشبرد موسیقی محلی داشت (برخلاف امروز) چطور شد که به صدا و سیما راه پیدا کردید . و تبدیل شدید به یکی از فعالترین خواننده های آن روز بندرعباس؟
وقتی آوازه ام در شهر پیچید . از صدا سیما آمدند و گفتند ما به یک خواننده زن احتیاج دارم . از شما تست می گیریم و اگر قبول شدید شما را استخدام می کنیم . گفتم من خواننده شوم ؟! وای ! پدر و مادرم مرا می کشند . نه نمی آیم . صالح آتون اصرار که:" بیا فاطمه پیشرفت می کنی . پدر مادر تو در روستا که تلویزیون نمی بینند . "خلاصه مرا راضی کرد . برای تست رفتم و ترانه الوداع را خواندم و قبول شدم .
می توانید قسمتهایی از این ترانه را بخوانید ؟ آه . دیگر صدایی برای من نمانده ... دکتر گفته : نباید صدایت را بلند کنی ! / ولی او چندان به حرف دکتر اهمیت نمی دهد و می خواند /
پسینی الوداع کردیم و رفتیم دل از دلبر جدا کردیم و رفتیم
نداریم توشه راه غریبی توکل با خدا کردیم و رفتیم
برای تمرین و ضبط ترانه ها چه می کردید ؟ از چند روز قبل در یک محل خاص که از قبل هماهنگ شده بود جمع می شدیم . این محل توسط ماموران شهربانی احاطه می شد تا ما به راحتی تمرین کنیم . روزی که برای ضبط می رفتیم ; از صبح تا شب مشغول ضبظ بودیم.
اگر بخواهید وضعیت موسیقی بندرعباس دیروز را با امروز مقایسه کنید نتیجه اش چه می شود ؟ موسیقی امروز چندان پرمایه نیست . حتی برخورد هم با موسیقی خیلی تفاوت می کرد . حالا آقای خاتمی آمد و کمی وضعیت موسیقی بهتر شد ولی من یک خاطره برایت تعریف کنم و خودت مقایسه کن . یک روز من برای ضبط برنامه به صدا و سیما رفتم ، استاندار هم برای ضبط سخنرانی آمده بود . وقتی من را دید گفت بگذارید اول برنامه خانم رضایی ضبط شود ، موسیقی محلی واجب تر از حرف های ماست .
بله تک و توک بودند کسانی که کار می کردند . حتی یک گروه خیلی قوی هم بود که تمامشان زن بودند . زیبا،نصره و زلی . زیبا فلوت و دهل گپ می زد . نصره کَسِر(kaser) می زد و زلی هم پیپَ(pipa) می زد .
سخت است حرف از موسیقی هرمزگان باشد و سخنی از استاد حبیب زاده به میان نیاید .شما دلیل محبوبیت حبیب زاده را در چه می دانید ؟
کدام یک از ترانه های حبیب زاده را بیشتر می پسندید ؟ من /فقط کمی مکث می کند / کتاب .
توی انباروم تورختن(2) مریضم کتاب خاش هوند سلامت
امبسی زود که همخوو رمیزوم (3) کتاب خاش هوند سلامت
این ترانه را از زبان کتاب می خواند که مهجور مانده . آن را در انبار ریخته اند و همخواب موریانه شده . می گوید مرا بردارید و بخوانید تا به فهم و ادب و خوبی برسید.
استاد علی حبیب زاده سالهاست که دور از دوستان و دوستدارانش در سوئد زندگی می کند ولی دوستانی هستند که می توانند حرفهای شما را به حبیب زاده برسانند . دوست داریدبه او چه بگویید؟
سلام مرا به حبیب زاده برسانید . حبیب زاده یادت به خیر . هر جا هستی تندرست باشی. انشاا.. هر چه زودتر به میهن خودمان بازگردی . حبیب زاده یادت به خیر ! یادش به خیر ،حسین وفادار عود می زد و ما می خواندیم و تمرین می کردیم . الله !/ با افسوس و تحسین/
کار کدام یک از خواننده های آنزمان را می پسندیدید: همه خوب بودند .آهنگ های جعفر اوج هرمزی، ترانه مرحوم عطایی ، حبیب زاده .البته من حسن کریمی را بیشتر گوش می کردم،بخصصوص ترانه نصیحتش را :
وقتی که تو پیشوم اتی(4) ناز اکنی غمزه و عشوه به تمنا اکنی(5)
هر چی نصیحت تکنم گوش ناکنی کصه عشق هردو مو فاش اکنی
این ترانه را خیلی دوست دارم . حسن در بیشتر مراسم ها همراه من عود می زد و بعد از او حسین وفادار روی کار آمد .
و موسیقی سیاهان چطور فکر کنم آنزمان آزادی بیشتری داشته اند و مردم راحتتر می توانستند مراسم های آنها را ببینند ؟
موسیقی سیاهان واقعن لذتبخش بود ، مخصوصن موسیقی لیوا .وقتی سیاهان دهل به کمر می بستند و ساز لیوا می زدند و زن و مردشان در کوچه و خیابان آواز می خوانند ما دیگر مبهوت اینها بودیم . خیلی زیبا بود ! خیلی ! موسیقی آنها احترام زیادی برایشان داشت .
خب کمی درباره کارهای خودتان صحبت کنیم .چه سازهایی خواندن شما را همراهی می کرد ؟ ساز اصلی عود بود به همراه سازهای کوبه ای و البته فقط ترانه پشیمون(مه حیرونم سرگردونم) بود که من وقتی این ترانه را برای ضبط و اجرا به صدا و سیما بردم رییس صدا و سیما آقای نوری گفت حیف است که سنتور همراه این ترانه نباشد . و به آقای کنعانی که کارمندش بود دستور داد این آهنگ را تمرین کند و بنوازد .
کاش بیشتر درباره این ترانه حرف بزنید . فکر می کنم یکی از ماندگارترین کارهای شما باشد.
پشیمون را از روی ناراحتی گفتم ،نه ناراحتی خودم . شخصی آمد نزد من و درد دل کرد و از عشقش گفت . چنان با سوز حرف می زد که اشک از چشمان من سرازیر شده بود . گفتم باید ترانه ای برای تو بگویم .و پشیمون را که برگرفته از حال و احوال آن شخص بود ساختم ./ دستش را به گوشش نزدیک می کند و می خواند/
تو رفتی بی مه ول اتکه(6) تو که ترکوم از دل اتکه
رفتی به شهر غربت خُت(7) به خو منتقل اتکه
مه حیرونم سرگردونم از کار خوم پشیمونوم
مه حیرونم سرگردونم از کار خوم پشیمونوم
کدام یک از کارهای خودتان را بیشتر دوست دارید ؟ همین ترانه پشیمون
بسیاری از ترانه های شما هنوز هم اجرا و یا چاپ می شوند نظر خودتان در این باره چیست ؟ چه بگویم که دلم خون است . کتابی چاپ شده (مجموعه ترانه های عاشقانه بندرعباس) به نام ای سیاه زنگی در این کتاب ترانه خُنسرخ (خُنسرخ(8) ارم که کار امه) را به نام صالح آتون نوشته اند . در حالی که این ترانه مال من است . ناصر عبدالهی هم در کاست هوای حوا ترانه باغ مولوی که خودم به او داده بودم را به نام آتون نوشته که خیلی برایم عجیب است . باغ مولوی محله من است در باره زندگی من است . ناصر خودش هم در این محله بزرگ شده و می داند . نمی دانم شاید با نام من مشکل دارند . حالا اینها به کنار ناصر مثل بچه خودم است . یکی دیگر پیدا شده به نام محمود جهان ; در برنامه تلویزیونی آمده و گفته آهنگ جدیدی دارم به نام بهار شعر و آهنگ آن هم مال خودم است که به مناسبت نوروز تقدیم ملت ایران می کنم و خوانده :
عید نوروزن بهارن اتوبوسون زیر بارن همه نرفتن به گردش دهات ارم(9) لاله زارن
خب این ترانه که با صدای من از بی بی سی پخش شده . من سال پنجاه و دو این ترانه را خوانده ام . / با عصبانیت/ محمود جهان تو چند سال است که خواننده شده ای؟ که این ترانه مال تو باشد ؟ ما زحمت کشیده ایم تو هم زحمت بکش ! چه شب هایی که برای ساختن این ترانه ها و آهنگها بی خوابی کشیده ام . خدا را شکر که همه اش را هم اشتباه می خوانی!
و یک کار هم با صدای حسین بختیاری و تنظیم عطا جنگوک در بازار موسیقی ایران موجود است که چند ترانه شما هم در آن موجود است بدون اینکه نامی از شما باشد : بله . آمدند اینجا و از من متن ترانه ها را پرسیدند و گفتند حق شما را هم پرداخت می کنیم .رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند .
آخرین کار موسیقی که ارائه کردید ؟ بعد از انقلاب که فعالیتی نداشتم فقط چندین سال پیش به همراه حسین وفادار در دبی یک کار ضبط کردیم .
از کارهای قدیمی تان که در صدا و سیما ضبط شده بود نزد خودتان چیزی هست ؟ نه . تمام کاست ها ، فیلم ها و حتی عکس های خانوادگی ام را اول انقلاب بچه های مسجد که تفنگ به دستشان افتاده بود، بردند . تعداد کمی کاست باقی مانده.
این روزها دیگر ترانه و آهنگی نساخته اید؟ نه . فقط یک ترانه ساخته ام درباره رونق روستای خنسرخ و چاه نفت و گازش / و می خواند/ :
ارم خونسرخ که خُنسرخ خیلی جُنِن(10) چراغ پالاشگاهی شوو(11) بونن(12)
...
تموم کشتی ئو رو دیریا کفتن همه منتظر بشکه ی نفتن
شوزه(13) بار و شوکه(14) حرکت به خارج به رو دیریای خلیج فارس ارفتن(15)
و این خلیج فارس کجاست که نامش برده نمی شود .
نمی خواهید یازهم کار کنید ؟ مگر می شود ؟ دیگر صدایی ندارم .
خب ... از شما تشکر می کنم که به من افتخار گفتگو دادید .
من هم از تو تشکر می کنم که زحمت کشیدی . خوشحال شدم . راستی یک چیزی یادم رفت بگویم . ابراهیم منصفی ; الله! ابراهیم منصفی خدا رحمتش کند . چه ترانه هایی می گفت ابراهیم ! یادش به خیر ! یک باز آمد و گفت فاطمه رضایی این را بخوان ; این را که من می گویم بخوان !
بدو ای دختوی موکهربایی مکن با چوکو(16) بندر دلربایی
...
فدای بند زنبیلت بگردم فدای اسم و فامیلت بگردوم
لوو تیو تره بی مایی گفته فدای خوس جِلویلت(17) بگردوم
این ترانه اش را خیلی دوست دارم . خودش خیلی زیبا می خواند . چند بار پیش من آمد . گیتارش را بر می داشت و می آمد می گفت فاطمه این را بخوان ! من هم البته آماده شده بودم ولی اینقدر سرگرم کارها و ترانه های خودم شدم که او را فراموش کردم . خیلی دوست داشت این ترانه موکهربایی اش را من بخوانم .
فکر می کنم اگر نامی از ابراهیم منصفی نمی بردیم این گفتگو ...
/ باخنده /بله خوب شد یادم آمد .
..................................................................................................................................
1_ پشت باغ مولوی -کنار لوله آب -نشانی خانه تو را به من داده اند- من آمدم و تو خواب بودی
2_تورختن = ریخته اید 3_ رِمیز=موریانه 4_اَتی= میایی 5_اَکنی= می کنی
6_ اِتکه = کردی 7_خُت/ خو = خودت / در این مصرع خودت خودت را منتقل کردی
8_خُنسرخ= نام روستایی در نزدیکی بندرعباس /این کلمه البته در همه جا خونسرخ نوشته شده است.قدیمیترها گاهی هم خُمسرخ تلفظش می کنند .
9_اَرم= می روم 10_جُنِن= زیباست 11_شُووُ= شب ها / شُو = شب 12_بونِن = روشن است /بون =روشن 13_ شوزه = زدند / در این مصرع بار شوزه =بار زدند 14_ شوکه ( شاید بهتر باشد بنویسم شُکِه)=کردند 15_اَرفتن = دارد می رود 16_چوکُ= پسرها/ چوک = پسر
17_جِلویل = نوعی روسری/ در عکس فاطمه رضایی می توانید ببینیدش.
بالاخره مقاومتم را در برابر زیبایی این طرح (همین بنر جدید بالای وبلاگ) از دست دادم .چند ماهی بود که امیر طرح ابتدایی بنر وبلاگم را زده بود . وقتی آنرا برای نظرخواهی در وبلاگش گذاشت ، توسط گلدکوئیست دزدیده شد ! و در یکی از مجلات تخصصی آموزشی اش به چاپ رسید !
همین امر باعث شد که به فکر ایجاد تغییر در روحیه طرح بیفتیم .
امیر مدت زیادی بر روی درخواست و ایده اولیه ام که نشان دادن حال و هوای مردم اینجا و گوشه ای از رقص و شادی آنها بود ، کار کرد و با استفاده از ساده ترین و البته تاثیرگذارترین عناصر بر مردم اینجا ( دریا و خورشید ) و نیز رنگهای شاد و مکمل آبی و نارنجی ( که خود تا حدود زیادی گویای تحرک ، شادی و تکاپوی ماست ) طرح را کامل کرد .
فیگورهایی که در طرح وجود دارد برگرفته شده از حالت های طبیعی رقص هرمزگانیست که ناگفته نماند هر کدامش حاصل دقت در این حرکات بوده است .
رقص محلی هرمزگان که خود از زبباترین رقص های دنیاست بر خلاف دیگر رقص های محلی ایران اجازه ی اجرای روی سن ندارد . حرف زدن درباره آن هم شاید گناه باشد . وای بر روزی که این رقص فراموش شود ...بگذریم ...
من که دارم لذت می برم . کاش خودم هم می توانستم بروم توی این طرح و برقصم .
با افزایش روز افزون کابران اینترنت در هرمزگان توجه بسیاری از جوانان به وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی جلب شده . مدتی است نشریات محلی هم با این عرصه آشنا شده اند و به استفاده از مطالب وبلاگها می پردازند. اگر این استفاده با رعایت اصول حرفه ای باشد حرفی نیست ولی در بعضی از موارد حتی انصاف هم رعایت نمی شود چه رسد به حقوق حرفه ای و حتی ابتدایی!
چندی پیش امیر مطلبی با عنوان بندرعباس بیغوله ای به نام شهر نوشته بود که در آن به پاره ای از معضلات و مشکلات شهری بندرعباس پرداخته بود . مطلبی که پرداختن به آن و تهیه عکسش زحمت زیادی داشت . من هم با اجازه از امیر این مطلب را در وبلاگم نقل کردم . بعد از مدتی این مطلب بدون هیچ اجازه ای و با غلط های نگارشی فاحشی در نشریه تمدن هرمزگان به چاپ رسید . منبع هم وبلاگ سیاورشن نوشته شده بود . البته بدون درج آدرس ! ( پی گیریهای تلفنی امیر هم نتیجه ای نداشت . " باید با سردبیر صحبت کنید . فعلن تشریف ندارند ")
و البته تمدن به همین هم بسنده نکرد و چندین مطلب از دیگر وبلاگها در شماره های دیگرش هم چاپ کرد .
نشریه مروارید مهر دو عکس از مجموعه کودکان افغان که در بندرخمیر تهیه کرده بودم را به قول عبدالحسین سلاخی کرد . سلاخی کردن هم که طبق معمول اجازه نمی خواهد . ذکر منبع نیاز ندارد و ...
خودتان مقایسه کنید !
عکس های خودم به جهنم ! عکس هایی که از دوست هنرمندم حسن راستین در وبلاگم گذاشته بودم هم به همین سرنوشت دچار شده بودند . با این تفاوت که اسم حسن نقل شده بود . ولی نحوه استفاده ؟
بحث من ذکر منبع و نام بردن از شخص نیست . که این خود به قول دوستی بدتر است ! بحث این است که اخلاق حرفه ای رعایت شود . انصاف رعایت شود !
اگر قرار است استفاده ای باشد باید متقابل باشد . منظورم از رابطه متقابل این نیست که مثلن نشریه بیاید و مطلبی از من نقل کند و در کنارش هم اسم مرا درشت بنویسد که فلان و چنان ! نه ! نشریه همان طوری که به سادگی از مطالب وبلاگها که اکثرن به سختی تهیه شده اند استفاده می کند . باید وبلاگ را به مخاطبانش بشناساند . که اصلن وبلاگ چیست . به چه کار می آید ؟ چه طور می توان یک وبلاگ ساخت ؟ ویا به هر نحو دیگری سطح وبلاگ نویسی استان را ارتقا دهد .(البته اگر در توانشان باشد.)
وبلاگ صاحب دارد . چاپ مطالب وبلاگ ها بدون اجازه ممنوع است . به حریم یکدیگر احترام بگذاریم .
۱- فریده گرمساری عکاس هرمزگانی مقام اول جشنواره عکس کودک در گروه بزرگسال را بدست آورد.
۲-فراخوان نمایشگاه دوماهانه
۳-مروری بر عکاسی هرمزگان