مجلهی فرهنگستان جنوب دوشنبه ۱۸ شهریور منتشر میشود. سردبیر این مجله محمد ذاکری است و شورای نویسندگان آن حسن بردال، رضا دبیرینژاد و احمد کارگران هستند. خسته نباشند! دوشنبه منتظر یک مجلهی پُرملات روی پیشخوان دکههای هرمزگان باشید.
اون: [با ناز و مقداری اعتماد به نفس] من چی ِ تو ام؟
من: ها؟ یعنی چی؟
اون: منظورم اینه که من برات مث چی میمونم؟ از همین حرفایی که همه به هم میزنن دیگه، ماه من! سنجاب من! چه میدونم از این حرفا دیگه!
من: آها یعنی الان باید ازت تعریف کنم؟
اون: خیلی خُلی! ببین اگه بخوای منو توی یه جمله یا کلمه یا عبارت توصیف کنی، بهم چی میگی؟
من: [بعد از یک مکث کوتاه] عسل طبیعی آذربایجان!
اون: [صداهایی گنگ و نامفهوم] برو گم شو! دیوونهای به خدا!
چو انداخته بودن که صدای نیانبونه افرادی که مجوز ندارن نجسه و گوش کردن بهش حرومه. اما نیانبونه حاجعباس (رییس حوزه هنری بوشهر) و صدای حاجعباس توسط مقامات نظام تایید شده و متبرک شده، میگفتن حتی وقتی میخواسته بره خونه خدا با خودش چند تا نیانبونه هم برده بوده و طوافشون داده و صدای الهی توشون در میاد و هر کسی نیانبونه تبرک شده میخواست باید میرفت از حوزه هنری بخره. به همین دلیل هر کس که میخواست برنامش با مشکل مجوز روبرو نباشه یهراست میرفت سراغ گروه حلال حوزه و سراغ حرومیها نمیرفت. این حاج عباس یه صدای وحشتناکی هم داشت مثل انکرالاصوات بود لامذهب. بگذریم...
چون میدونستم همیشه کنسرت کنار یه مراسم دیگن، سوال کردم کنسرت به چه مناسبته؟ جواب دادن برای تنظیم خانواده و "فرزند کمتر زندگی بهتر" از طرف بهداشت سمینار گذاشتن و اینا هم کنسرت دارن.خلاصه سرتون درد نیارم رفتیم سینما بهمن یا همون فانوس قدیمی. سمینار با تلاوت آیاتی از قرآن و سخنرانی راجع به فرزند کمتر زندگی بهتر و نحوه استفاده کاندوم و آییودی و قرص و این داستانها شروع شد و نوبت رسید به موسیقی محلی بوشهری گروه حوزه هنری بوشهر به خوانندگی حاج آقا عباس. ترانهای که خوندن ملودیش بندرعباسی بود ترانهی "بریم میخونه" اما شعر یه چیز خیلی جالب بود که متنش این بود.
خواننده: فرزند کمتر زندگی بهتر دو تا بچه بسن پسر یا دختر
جواب گروه کر: فرزند کمتر زندگی بهتر
خواننده: همیشه یه چیزی بیل ری سر اونجات (منظور اینکه کاندوم بذار سرش)
جواب: فرزند کمتر زندگی بهتر
خواننده: بخدا لذتشم فرق نداره
جواب: فرزند کمتر...
این یادداشت احتمالا مقداری ناسیونالیستی باشد. اما به هر حال به نظر من واقعیتی است که شاید هر هرمزگانی و یا غیر هرمزگانی که با چند هرمزگانی دمخور بوده آنرا لمس کرده باشد. هرمزگان دارای منابع و معادنی غنی از کرومیت، نفت، سنگآهن و گاز و ... است که از آنها تا کنون خیری به مردم این خطه نرسیده و تنها معدنی که محصولش را مستقیم به دست مردم داده معدن ترانه و آهنگ و آواز بوده است. بعد از احتیاجات ملزوم زندگی، موسیقی واجبترین و عزیزترین نعمتی است که در هر خانه و سرگ و کپری وجود داشته است. جنوب سرزمینی است که کار و تفریح و عزا و شادیاش با موسیقی همراه بوده و مسلما هرمزگان هم این ویژگی را دارد. بسیاری آمدند و خواستند این روح را از هرمزگان بستانند اما همین چند وقت پیش یک مراسم عروسی به شکل سنتی در خیابان استانداری بندرعباس و کاروان شادی و رقص زنان کندورهپوش با آوای ساز و دهل به من بیننده نشان میداد که خوشبختانه تا کنون این دید منفی و دشمنیها نتوانسته بر این اصالتها غلبه کند.
اما موضوعی که میخواهم راجع به آن بیشتر حرف بزنم اسم موقتیاش ترانهها و آواهای مشترک است. شاید اگر شما تا کنون در اردوهایی شرکت کرده باشید که از همه نقاط ایران در نقطهای دور هم جمع شده باشند (از قبیل جشنوارههای مختلف هنری و یا اردوهای دانشآموزی و دانشجویی و یا حتی در حین خدمت سربازی و چیزهایی شبیه این) متوجه شده باشید که همه دوست دارند گوشههایی از فرهنگ دیار خودشان را به رخ بکشند و خود نیز از دلتنگی در آیند. همهگیرترین وسیله در این جمعها موسیقی و آواز است. خراسانیها، کردها، عربها، ترکها و جنوبیها و ... هر کدامشان آواهای مختص به خودشان را همخوانی میکنند، هم خود لذت میبرند و هم دیگران را در این لذت جمعی شریک میکنند. اگر خود تجربه این سفرها را داشته باشید تایید میکنید که اغراق نمیکنم. پرکارترینهای این همخوانیها هرمزگانیها هستند. آنهم به لطف این ویژگی یا مزیت که من اسمش را فعلا گذاشتهام ترانههای مشترک.
من جمع خودمان را در حین خدمت سربازی مثال میزنم. دوستان زیادی بودند از نقاط مختلف ایران که ما همیشه از آواها و نواهایی که زمزمه میکردند لذت می بردیم. اما همخوانی آنها به چند کار محدود میشد. در حالی که وقتی نوبت به ما هرمزگانیها میرسید اگر از صبح تا شب هم میزدیم و میخوانیم باز هم بسی ترانهی نخوانده باقی مانده بود. این موضوع باعث تعجب بقیه میشد. ما که پیش از این همدیگر را نمیشناختیم از محله و شهرهای مختلف یک استان آمده بودیم. چطور این همه ملودی و ترانه را میتوانیم با هم زمزمه کنیم؟ حتی دوستی به مزاح میگفت نکند این آوازها جزو دروس ابتدایی شما بوده!؟
این که چرا این ویژگی در هرمزگان هست و این نعمت چطور باید توسعه یابد و استفاده مفید از آن بشود و به این جمعهای زودگذر محدود نشود به یگ نگاه علمی نیاز دارد. من فقط میتوانم به همین شکلی که خواندید بیانش کنم و شکرگذار باشم!
***
این موضوع را با دوستی در میان گذاشتم. و در فرصتی کوتاه فهرستی از ترانههای مشترکی که میتوانستیم با هم زمزمه کنیم را تهیه کردیم. البته با این شرط محکم که این ترانه را که در فهرست قرار میدهیم باید هر دو بتوانیم بخوانیم. واضح است که برخی از این ترانهها را نصفه نیمه به خاطر داشتیم. و واضحتر اینکه بسیاری از ترانههای مشترک در آن لحظه به خاطرمان نرسید. به هر حال خلاصهای از این فهرست که شامل بومی ترانههایی از نصرک، ابراهیم منصفی، علی حبیبزاده، فاطمه رضایی، حسن کریمی، ناصر عبداللهی، محمد روهنده و... بود تعدادشان در حدود ۳۰۰ ترانه بود. (با توجه به این نکته که آن دوست هم اهل عشق است.)
مکان عکس: بندرعباس روستای ایسین