چند سالی هست که حس و حال نوروز و سال نو و این بند و بساطها را ندارم. گاهی فکر میکنم شاید به خاطر این باشد که بهار چند ماه پیش از نوروز به هرمزگان میآید و قبل از آن زمستانی هم به آن شکل وجود نداشته است که به خاطر تمام شدنش شادمان باشم. گذشت روزها و سالها هم اصلا برایم خوشایند نیست. و مهمتر به قول خالو صالح : وختی خوبی راه اکیتن/توی سینه جا اکیتن/مث مهتاب تو شوو تار/تو دل دیریا اکیتن/اُ زمون سال خاش ابو
با این حال سال ۸۷ با اتفاقات خوبی برای من آغاز شده است. که چند وقتی است با آنها دلخوشم.
انتشار اولین تقویم هنرمندان هرمزگان
این تقویم با تلاش عکاس خوب هرمزگانی انوشیروان ملاییپور با تصاویری از هنرمندان هرمزگانی منتشر شده است. گرافیک این کار را هم حسن بردال بر عهده داشته که هر جا یک اتفاق مرتبط با گرافیک میافتد رد پای او را هم میشود پیدا کرد و همینطور اتفاقهای نیفتاده را هم... در این تقویم تصاویری از علی پورسیا(علیکو بریم)، احمد حبیبزاده، حسین احمدینسب، قنبر راستگو، مسعود درگاهی، محمدعلی قویدل، ابراهیم شهدوستی، عمادالدین عمادی، احمد توحدی، غلام توسلی، حسن بنیهاشمی، منصور نعیمی، ماشااله کیسام، حسین قدسینژاد و صالح سنگبر را میبینیم.
البته این تقویم با ثبت رویدادهای فرهنگی استان میتوانست مفیدتر هم باشد که پیشنهادش میماند برای سالهای بعد.
مرد جنوبی اولین آلبوم گروه مامبو لیوا منتشر شد.
بالاخره پس از سالها انتظار و سعی تلاش اولین آلبوم گروه مامبو لیوا با گذر از مرحله دشوار گرفتن مجوز، در سطح کشور منتشر شد.(در مورد این آلبوم بعد بیشتر حرف میزنیم.)
جشنواره موسیقی پیپه
این جشنواره به همت مهدی نظری مدیر موسسه فرهنگی پیپهسرای هنر و با همکاری حسینگردین و حمیدعوضزاده و ... از ۲ تا ۸ فروردین در تالار شهید آوینی بندرعباس برگزار شد. در این جشنواره هر شب تعدادی از هنرمندان موسیقی استان هرمزگان به اجرای آثار خود پرداختند که از آن جمله میتوان به اجرای پرشور و حال حسین قدسینژاد (کارلوس) و اجرای زیبای جلالالهیاری از خوانندگان قدیمی بندرعباس اشاره کرد.(در مورد این جشنواره هم بیشتر حرف میزنیم.)
جیمهی نوی این وبلاگ
این هم از دلخوشیهای من است. تغییر قالب وبلاگ را میگویم. زحمت طراحی را حسن بردال کشیده و مرتب کردن لینکها را هم به کمک کامیرا و سولماز انجام دادم که ازشان ممنونم. همینطور از امیر مسلم زاده که طرح اولیه وبلاگ و آدمهای رقصانش را از او گرفتهام. سعی میکنم جدیتر به وبلاگم بپردازم و به روزتر باشم.
آب، باد، آتش...
آب، آبادانی، باد، بادگیر، آدم، آتش...
البته که بادگیر با چهارشنبه سوری ارتباطی ندارد. بادگیر باد را میگیرد و هل میدهد طرف آدمها تا خنک شوند... حالا اما کولر هست و نیازی به بادگیر نیست.کم کم دارند فراموش میشوند ... باید بروی تا لافت و آنها را ببینی که مزین کردهاند خانهها را و مسلما کولرها هستند که خنکا میبخشند و بادگیرها را گِل گرفتهاند...
بادگیرها را باد برد ... ولی مسعود درگاهی و مسعود درگاهیها که تعدادشان اندک است اینها را از یاد نبردهاند. مسعودها آمدند و این بادگیرها را لب ساحل ساختند تا مردم بیایند و ببینند داشتههایشان را و لذت ببرند ...دیشب اما ذائقه مردم چیز دیگری بود... بادگیرها را به مناسبت چهارشنبه سوری سوزاندند ... داشتههایشان را یکی یکی میسوزانند ... می ترسم از اینکه کمکم خودمان را هم بسوزانیم ... به مناسبتهای مختلف.
عکسها از: [عبدالحسین رضوانی]
سالنامهی صبح ساحل در قالب مجلهای ۶۴ صفحهای دوشنبه ۲۷ اسفند منتشر میشود. این اتفاق و این شکل کار برای اولین بار در فضای مطبوعات استان هرمزگان و شاید تمام مطبوعات محلی کشور رخ میدهد.
این مجله شامل بخشهای اندیشه، سیاست، فرهنگ، هنر، اجتماع، ادبیات، محیط زیست و عکس میباشد.
هر کاری سختیها و خوشیهای خودش را دارد. گاه کار خوب دردسرش هم بیشتر است. یکی از سختیها و دردسرها وقتی بود که برای تهیه یک گزارش به روستایی در حومه بندرعباس رفته بودیم و نزدیک بود بابت همین کار خیرخواهانه جان خود را کمی زودتر از موعد مقرر از دست بدهیم. اگر از من راجع به خوشیاش هم بپرسید میگویم: همین که جان سالم به در بردیم کلی خوش بود!
***
جا دارد تشکر کنم از آقای قاسم کرمی صاحب امتیاز و مدیر مسئول و آقای علیرضاخورشیدزاده سردبیر روزنامه صبح ساحل برای اینکه این فضا و امکان را فراهم کردند.
و تبریک و نخسته بگویم به استادم محمد ذاکری[دبیر سالنامه] و حسن بردال عزیز[گرافیست، تحریریه و...] که بسیار شبها نخفتند و از بسیاری چیزها گذشتند تا این مجله پیش روی ما قرار بگیرد.
تشکر میکنم از تمام کسانی که در هر چه پربارتر شدن این کار نقش داشتند.
.................................................
در همین باره: [سال خاش ابو!]
پ ن: عنوان یادداشت اشاره دارد به ترانهی "اُ زمون سال خاش ابو" از [صالح سنگبر] که در ابتدای سالنامه هم آمده است.
ما آدمهای عجیبی هستیم. زمان زیادی نگذشته از وقتی که یک ورزشگاه پر از تماشاگر فریاد میزد: دایی باید برقصه! دایی باید برقصه! (همان موقع هم البته میشد به یاد آورد که همینها یک زمانی داد میزدند: علی ِدااایی علی ِ دااایی) حالا اما حجم وسیع پیامکهایی که به برنامه نود رسید حاکی از این است که مردم راضی و خوشنودند از اینکه دایی به عنوان مربی تیم ملی انتخاب شده است.
دیشب در برنامه نود برای چندمین بار شاهد جدل نچندان مفید اما جذاب دایی-فردوسیپور بودیم. نه دایی آدم سخنوری است و نه فردوسیپور آدم فوتبالفهمی که بشود یک گفتگو و بحث خوب فوتبالی را انتظار داشت. اما چیزی که باعث جذابیت مضاعف این برنامه شده بود این بود که دایی این بار در کسوت مربی تیم ملی ایران در مقابل فردوسیپور قرار میگرفت.
ضعف دایی در بیان نظریاتش و بیش از آن لوسبازیهای فردوسیپور شان مربی تیم ملی را به بازی گرفته بود. تا جایی که فردوسیپور به اسطوره ملی فوتبال ایران [نقل قول از خودش] با لحن تمسخرآمیزی گفت: [اصلا] شما کاپلو [هستید].
البته هیچ ایرادی هم ندارد. فردوسیپور هم مثل تمام آن تماشاگران ایرانی است. مثل اکثر ما.
چیزی که محتمل هم به نظر میرسد تکرار همان شعارها در صورت نتیجه نگرفتن تیم ملی با دایی است. پس منتظر این شعارها باشید: دایی حیا کن تیم ملی رو رها کن!
یا اینکه گزارشگر بازی بگوید: مشخص نیست چرا این بازیکن چرا روی نمیکت نشسته بود!
یا اینکه: ما از نظر مهره و امکانات مشکلی نداریم .
ما آدمهای غریبی هستیم. باید هر چه زودتر مشخص کنیم دایی باید برقصد یا نه؟
عکس از [عبدالحسین رضوانی]