سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

سیاورشن

فرهنگ و هنر هرمزگان

دگه چه توا؟

چند عکس ببینید از اجرای دیروز گروه قویدل‌ها در برنامه روز جوان که سازمان ملی جوانان در استان هرمزگان ترتیب داده بود. (البته این گروه هنوز اسم ندارد). یکی از مشکلات ما در برنامه دیروز هم همین بود. یکی از مسولین برگزاری از وحید قویدل پرسید اسم گروه‌تان چیست؟ من و وحید ماندیم که چه جواب بدهیم. وقتی دیدم قرار نیست وحید حرفی بزند. همین طوری گفتم آوای بندرعباس. وحید هم تایید کرد. گفتیم حالا موقتا برای این برنامه حداقل گروه اسم داشته باشد.

قرار بود گروه دو قسمت اجرا داشته باشد. اجرای اول به دلیل ناهماهنگی‌هایی که بیشترش تقصیر من بود انجام نشد. و ماند یک اجرای دیگر که در اواخر برنامه بود.

اعضای گروه: وحید قویدل (سرپرست گروه، نوازنده جفتی و آواز) نوید قویدل (پیپه) حمید آبید (کَسِر) غلام نساجی (دهل گپ) فاطمه زارعی (تخته و همخوانی) زینب پابرجی (تخته و همخوانی) فاطمه گلوبی (تخته و همخوانی) حسین شاعری (جِنگ)

وحید قویدل

حید قویدل.غلام نساجی.حمید آبید

گروه سه قطعه البته به شکل پیوسته اجرا کرد. کار با تمپوی پایین شروع شد. به قول بندرعباسی‌ها با ریتم سنگین. جالب بود که جمعیت نمی‌توانست همراه این ریتم دست بزند و همراهی کند. هر چند به این موسیقی علاقه نشان می‌دادند  ولی دور افتادن ما از بسیاری چیزها باعث شده که ...(این جمله فعلا همین طوری بماند تا شاید بعد سرو ته‌اش را به‌هم بیاورم)

نوید قویدل

 دوستان اهل موسیقی که دعوت کرده بودم خیلی از اجرا راضی بودند. بخصوص نوازندگی پیپه توسط نوید همه را شوکه کرده بود. نوید در برنامه قبلی کسر می‌زد و این بار توانایی خودش در نوازندگی پیپه را نشان داد. ضد ضرب‌هایی که بر پیپه می‌کوبید خیلی هیجان‌انگیز بود. کلا نوید در نوازندگی سازهای کوبه‌ای زیاد شلوغ بازی در نمی‌آورد و همان شکل اصیل کار را حفظ می‌کند. او از معدود نوازنده‌هایی است که هم بر سازهای کوبه‌ای محلی مسلط است و هم با دانش موسیقی آشناست. او را یکی از بهترین نوازندگان گیتار فلامنکو می‌دانند.

سین شاعری موسم تمرین

سین شاعری موسم اجرا

و اعجوبه‌ی دیگر گروه حسین شاعری. حسین بعد از اجرا که داشتیم از سالن خارج می‌شدیم مدام گریه می‌کرد و به هیچ نحوی نمی‌شد ساکتش کرد. می‌گفت چرا به من جایزه ندادن؟! دیروز سر تمرین گروه چیزهایی از او دیدم که واقعا لذت بردم. یکی دهل می زد و او کسر. نوازنده دهل پرسید حسین ریتم زار هم بلدی بزنی؟ حسین گفت: ها. نوازنده‌ی دهل زد و حسن همراهی کرد. همگی کیف کردیم. زنها ماشاا... ما شاا... می‌گفتند. ما هم حیران: که این بچه ریتم زار را می زند و مردم ما اصلا نمی دانند موسیقی زار چیست.

نوازنده دهل باز پرسید حسین لیوا می زنی؟ گفت: ها. و زد. نوازنده دهل رو کرد به من و با خنده گفت: دگه چه توا؟ (دیگه چی می‌خوای؟)

 

  عکس‌های دوم و ششم از: غلامرضا رحیمیان

 با تشکر از: سازمان ملی جوانان برای توجه به موسیقی محلی/ مجید ایرانمنش: صدابردار / غلامرضا رحیمیان به خاطر تلاش برای بهتر اجرا شدن موسیقی محلی./عبدالحسین رضوانی:بدون دلیل

اجرای موسیقی محلی بندرعباسی/ گروه قویدل‌ها

امروز چهارشنبه ۲۳ مرداد از ساعت ۱۷ تا ۲۰ برنامه‌ای به مناسبت روز جوان به همت سازمان ملی جوانان در تالار آوینی بندرعباس برگزار می‌شود. در این برنامه گروه قویدل‌ها به اجرای قطعاتی از موسیقی محلی بندرعباس می‌پردازد. ورود برای شما آزاد است.

« قلم توتم ماست »؟ / مسعود رحمتی


پوست ضخیم شده‌ی گردنش نمی‌چرخد و هر چه سعی می‌کند دیگر صدای آدمیزاد از او درنمی‌آید                                                                                                                                                                                                                                 کافکا

مسعود رحمتیروزنامه‌نگاری در معنی سردستی‌اش یعنی قلم و کاغذ که همیشه شبیه وسیله عمل کرده برای هدفی به اسم «نوشتن»، نوشتن شکلی از بودن است، علیه فراموشی است و این مساله‌ای است که اغلب تلاش می‌کنیم فراموشش کنیم تا بتوانیم پتانسیل آزادی نوشتن را ایستا کنیم. هدف را قابل فروش کنیم شبیه یک کالا، نام مزدوری نباید آزارم دهد. خدا را شکر این روزها هم شغل شریف دلالی فرهنگی بازار پر رونقی دارد. زمان نوشتار ما زمان رپرتاژ است و در عین حال حسرتی نوستالژیک برای دیروزی بهتر که نتیجه‌اش «نثر اختهِ» شده است. نثر اخته محتوای نوشتن را خالی می‌کند و همه چیز را ازخودش پر می‌کند تا روزنامه‌نگاری را از معنی بیندازد. این نمایی است از حال یک مفهوم .

 دائم به خودم یادآوری می کنم که «به یک آب باریکه»‌ای نیاز است. آب باریکه ابتدای کارمند شدن است. صاحب کالا هم کارمند سربه زیر می‌خواهد. «یک پسر خوب» و یا «همین است که هست، نمی‌خواهی خوش آمدی». حرف آن معلم را هم فراموش کردم که گفته بود «قلم توتم ماست» فراموش کردم که باید سلف « صوراسرافیل » باشم. اصلن مساله من چیز دیگری است. اینهایی که گفته شد معلول‌اند. علت «حسرت» است. حسرتم از قطع این همه درخت است که کاغذ شده برای نوشتن در نشریه‌های پرتیراژمان! نوشتار بی‌خاصیتم ارزش قطع درختان را ندارد. می‌توانستم دنبال «شغل آبرومندی»! باشم که نیاز به ویرانی اکسیژن نباشد. یاوه‌هایم قرار است چه کاری انجام بدهد. دیگر گردنم نمی‌چرخد. دیگر صدایم را تشخیص نمی‌دهم. اوضاع احوالم نمی‌دانم از چه قرار است. قدرت تشخیص‌ام را از دست داده‌ام نمی‌دانم چطوری می‌توانم اذهان کسی را مشوش نکنم، نمی‌دانم زنجیر آزادیم تا کجاست تا خدایی نکرده آستانه تحمل کسی را سر نبرم تا عصبانی نشود. اما خیلی خوب یاد گرفتم که اولین اشتباه آخرین اشتباه است. کالای تولیدی‌ام تماماً از آزمون و خطا خالی است. اما من هنوز توهم یک اسب چموش بودن را دارم.

                                                                                     چاپ شده در شماره ۱۱۸ هفته‌نامه صدف. صفحه ۷

مقداری سلیقه!

  این طرحی که می‌بینید چند روزی در اندازه‌های بزرگ در سطح شهر بندرعباس نصب شد بود. من هر دفعه که این بنر را می‌دیدم با خودم می‌گفتم این شهر که گرافیست‌های خوبی دارد، پس چرا از چنین طرحی به عنوان بنر روز خبرنگار استفاده شده‌ است؟

  با این که گرافیست نیستم و از گرافیک هم چیزی نمی‌دانم (فقط یک مقداری سلیقه دارم) ظرف نیم ساعت طرحی با موضوع همین برنامه زده‌ام که در پایین می‌بینید. البته اگر قرار بود من هم مثل یک موسسه تبلیغاتی بابت این کار پول بگیرم، خب بیشتر وقت می‌گذاشتم و چیز بهتری در می‌آوردم. به هر حال از همین لحظه و همین جا اعلام می‌کنم که اگر قرار است طرحی‌های این چنینی مورد استفاده قرار بگیرند من با ایده‌هایی بهتر در خدمتم. فقط پولش ترجیحا نقد باشد.